از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

فواید جالب ازدواج کردن

فواید جالب ازدواج کردن

محققان پس از سالها تلاش به نتایجی رسیده اند که سالها پیش خداوند خصوصا در قران به آن اشاره کرده است. موفقیت در ازدواج تنها در تامین مادیات خلاصه نمی شود بلکه باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. تحقیقات گویای این مطلب هستند که تمام افراد خانواده در یک زندگی مشترک سالم سعادتمند و کامل از مزایای آن بهره مند خواهند شد همه ما می دانیم که خداوند به مزایای زندگی مشترک آگاه است و به همین دلیل بوده که زن ها و مرد ها را تشویق به ازدواج کرده و نتیجه این تحقیقات چیزی جز سخنان خداوند نیست.
مزایای ازدواج برای کودکان و نوجوانان.تحقیقات نشان می دهد که کودکانی که در آغوش گرم خانواده بزرگ می شوند برتی بیشتر نسبت به سایرین دارند. از آن جمله می توان موارد زیر اشاره کرد.
-
احتمال ورود آنها به مدارج بالاتر علمی بیشتر است.
-
از نظر آکادمیک بچه های موفق تری هستند.
-
از نظر جسمی سالم تر هستند.
-
از نظر عاطفی سالم تر هستند
-
احتمال خودکشی در آنها کمتر است
-
ناآرامی های کمتری را در مدرسه از خود نشان می دهند.
-
احتمال کمتری وجود دارد که قربانی سو استفاده جنسی شوند
-
کمتر از الکل و مواد مخدر استفاده می کنند
- کمتر مرتکب جنایت می شوند
-
ارتباط بهتری با پدر و مادر خود دارند
- وقتی ازدواج کردند. احتمال طلاق کمتر است
-
در ففر بزرگ نمی شوند
مزایای ازدواج سالم برای خانم ها
تحقیقات نشان می دهد که خانم هایی که در یک ازدواج سالم هستند نسبت به خانم هایی که از ازدواج نا موفق هستند نسبت به خانم هایی که در ازدواج ناموفق هستند مزایای بیشتری دارند از جمله:
-
از ارتباط خود راضی هستند
-
از نظر احساسی سالم تر هستند
- از نظر مالی غنی تر هستند
-
کمتر قربانی خشونت سو استفاده های جنسی و یا سایر جرم ها می شوند
-
تلاش کمتری برای خودکشی انجام می دهند.
-
از الکل و مواد مخدر استفاده نمی کنند
-
زیر خط فقر به سر نمی برند
- با فرزندان خود ارتباط بهتری برقرار می کنند
-
از نظر جسمانی سالم تر هستند
مزایای ازدواج سالم برای مردها
تحقیقات مزایای بسیار زیادی را در مورد مردانی که در یک ازدواج سالم هستند نسبت به سایر آقایان پیدا کرده است به نمونه زیر توجه کنید
- عمر طولانی سلامت جسمانی تامین مالی اشتغال بلند مدت
-
دستمزد بالا ریسک کمتر در روی آوردن به مواد مخدر مشروبات الکلی داشتن ارتباط بهتر با فرزندان احتمال کمتر به ارتکاب به جرم و جنایت. احتمال کمتر در خودکشی

مزایای ازدواج سالم برای اجتماع
زمانی که در جامعه درصد افرادی که در یک ازدواج سالم هستند بیشتر شود مزایای بی شماری به همراه آنها با اجتماع وارد می شود .
-
داشتن شهروندان سالم از نظر فیزیکی
دارا بودن شهروندان سالم از نظر احساسی
بالا رفتن درصد افراد تحصیلکرده
کاهش خشونت های خانوادگی
کاهش امار جرم و جنایت
کاهش میان ارتکاب به جرم در نوجوانان و حوانان
کاهش میزان مهاجرت
افزایش ارزش دارایی های افراد
کاهش نیاز به خدمت مشاوره خانوادگی

البته اینا فواید ازدواج موفق بود نه ناموفق

لبخند، راز ساده برقراری ارتباط

لبخند، راز ساده برقراری ارتباط

لبخند، راز هوش اجتماعی

یک رمز بسیار ساده در هوش اجتماعی وجود دارد، به مردم لبخند بزنید. لبخند انسان، منعکس کننده گرما، اعتماد، رفتار مثبت و خوشحالی است همچنین باعث می شود که دیگران هم جذب شما شوند.

کائنات هم برای لبخند جایزه می دهند

یک لبخند ساده بهترین راه پیدا کردن دوست و تحت تاثیر قرار دادن مردم است. یکی از اولین چیزهایی که باعث جذب مردم به سوی ما می شود، لبخندی است که بر لب داریم. وقتی ما لبخند را می بینیم، مغزمان هم واکنش نشان می دهد و به عضلات مخصوص لبخند فرمان می دهد و ما لبخند آنها را جواب می دهیم.

برایان بیتس، نویسنده ی کتاب چهره ی انسان ، لبخند زدن را در اجتماع توصیه می کند و می گوید: بیشتر اوقات ما ترجیح می دهیم که اعتمادمان را آرزوها و ثروتهایمان را با افراد خنده رو سهیم شویم.

لبخند به تلاش بسیار کمتری نیاز دارد تا اخم کردن و به مراتب به انقباض عضلات کمتری هم احتیاج دارد. علاوه بر این روانتر و پی در پی انجام  می گیرد. حتی کائنات هم برای لبخند به ما جایزه می دهند. وقتی ما لبخند می زنیم انعکاس لبخند ما باعث تولید آندروفین می شود، که خود یک ماده ی انرژی زا و ضد درد است. حالا نوبت به اولین تمرین اجتماعی شما می رسد، یک لبخند بزنید.

خنده مسری است

بخند تا دنیا به تو بخندد.

خنده مسری است، مانند سرماخوردگی، وقتی کسی به من لبخند بزند، من هم لبخند می زنم، امروزه که از خیابان می گذشتم، به کسی لبخند زدم و متوجه شدم که لبخند به او هم سرایت کرد.

وقتی راجع به لبخند فکر کردم، ارزشش را فهمیدم. یک لبخند ساده مثل لبخند من، می تواند به دور دنیا سفر کند. وقتی حال لبخند زدن داری،  بگذار لبخندت به همه سرایت کند و آن را به دور دنیا بفرست.

دیدار نخست را با لبخند آغاز کنید

همیشه با لبخند به مردم خوشامد بگویید. بخصوص اگر اولین بار باشد که آنها را می بینید، زیرا اولین برخورد در خاطر همه می ماند. به این پدیده اصطلاحا" اثر اولین برخورد می گویند، یا اصل برخورد اول که در بخشهای بعدی در این باره صحبت خواهیم کرد. در شروع آشناییها، لبخند اثر مثبت و حس خوشی بر جا می گذارد و شما بتدریج دیگران را تحت تاثیر قرار می دهید.

حرکات بدنتان با کلماتتان هماهنگ باشد

وقتی در حال توضیح نکته ای هستید، سعی کنید بدنتان مثل یک آلت موسیقی با حرفهایتان هماهنگی داشته باشد. سعی کنید صدایتان هماهنگ با آن نکته ای باشد که مشغول توضیح دادنش هستید و با حرکات دست مانند یک مجسمه ساز، نکات یا صحنه ها را تعریف کنید.

خوشامدگویی و دیدار با اشتیاق

هنگام دیدار و خوشامدگویی به مردم، حرکات بدنی آنها را زیر نظر داشته باشید. به خاطر داشته باشید که حرکات بدنی افراد و هماهنگی یا ناهماهنگی بین آنها، حاوی نکات ارزشمندی از نوع رفتار آنهاست. در این هنگام باید سعی کنید حرکات بدنی ای را بررسی کنید که افراد در دقایق اولیه نشان می دهند.

مثلا" اگر دست دادن عادتی متداول است، توجه به قوت دست آن فرد بسیار مهم است. ضمنا" به نوع دست دادن و قوت دست خودتان هم توجه کنید که گرم و با محبت باشد. حین دست دادن، حتما" به چشمان شخص نگاه کنید. معمولا" نگاه به صورت شخص، نشان دهنده ی آن است که آن فرد برای شما جالب است و این باعث می شود که او هم همین فکر را در مورد شما بکند.

از حرکات محبت آمیز مناسب استفاده کنید

در بعضی از فرهنگها ، همدیگر ، را زیاد بغل می کنند، مثلا" در روسیه مردم وقتی به هم می رسند یکدیگر را بغل می کنند  و می فشارند. این عمل در آنجا بسیار طبیعی است. ولی در انگلستان مردم بسیار محتاطانه عمل می کنند. دکتر هارولد فالک در مورد بعضی از نکات مثبت بغل کردن می گوید که سیستم ایمنی بدن را هماهنگ می کند و باعث می شود که خستگی فرد کاهش یابد و احساس شادابی کند. در همین راستا، هلن کلتون نویسنده ی کتاب لذت لمس کردن می نویسد که بغل کردن باعث افزایش هموگلوبین خون می شود. همانطور که می دانید هموگلوبین حامل اکسیژن به نقاط مهم بدن از قبیل قلب، مغز و بقیه اندامهاست. بغل کردن، بطور کلی عمل مثبتی است برای افزایش اعتماد به نفس و هوش اجتماعی .

خودتان را در آینه نگاه کنید

قبل از هر ملاقات ، خودتان را در یک آینه ی تمام قد نگاه کنید. به جای یک نگاه  سطحی، فکر کنید شما مدیر تدارک لباس، یا تهیه کننده فیلم هستید و باید لباس همه ی افراد را بررسی کنید و آنها را با صحنه های مناسب فیلم هماهنگ کنید. حالا این کار را به جای اینکه در مورد هنرپیشه ها انجام دهید، در مورد خودتان بکنید. زیرا شکل و نوع لباس باعث ایجاد آرامش و اعتماد به نفس می شود.

همه ی دنیا صحنه ی تئاتر است

به مردم نگاه کنید. این کار هم سرگرم کننده است و هم اطلاعات زیادی به شما می دهد. از خودتان یک فرد کاملا" آگاه در تشخیص حرکات بدنی بسازید. در هر جا هستید، خیابان، رستوران ، محافل عمومی، ساحل دریا، خلاصه هر جایی که مردم جمع می شوند . هر وقت در هر یک  از این مکانها حرکات بدنی هماهنگ و مناسبی دیدید، سعی کنید آن را تقلید و جزئی از ساختار حرکت بدنی خود کنید.

تقویت کننده های اجتماعی برای مغز

نکات زیر را تکرار کنید:

·         اول: من در حال بهبود حرکات بدنی هماهنگ و عالی برای بدن خودم هستم.

·         دوم: کلمات و حرکات بدنی من بسیار هماهنگ اند.

·         سوم: در هر فرصتی لبخند می زنم.

 

عشق چیست ؟

عشق

 

عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است [۱]، همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شدید دوست داشتن میتواند بسیار متنوع باشد و میتواند علایق بسیاری را شامل شود.

در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی میتواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌بخشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم میکند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که ملغمه‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را می‌توان متصورشد و درواقع این کلمه را می‌توان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم». در زبان یونانی برای انواع مختلف عشق کلمات متفاوتی وجود دارد و درواقع کلمه عشق در زبان یونانی در قالب کلمات متعدد بیان می‌شود، اما در انگلیسی این کلمه با یک قالب هزاران معنی را تداعی می‌کند.


ریشهٔ واژه

در گذشته پنداشته می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد. ولی عربی و عبری هر دو از خانواده‌ٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی هماره در هر دو زبان عربی و عبری با معنی‌های همانند برگرفته می‌شوند. و شگفت است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از iška اوستایی[۲] به معنی خواست، خواهش، گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن، جست‌وجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری، خواسته و داراک باز مانده‌است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هند و اروپایی(زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید که ریخت نامی آن aisskā به چم خواست، گرایش، جست‌وجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هند و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.[۳] در عربی امروز نیز واژهٔ عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیش‌تر حَبَّ (habba) و برگرفته‌های آن به کار می‌روند مانند: حب، حبیب، حبیبه، محبوب و دیگرها. فردوسی نیز که برای پاس‌داری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و کوش‌مندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمیبرد.

 بررسی معنی

اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و مستلزم بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از طریق بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت (وشکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولا درنقطه مقابل تنفر (یا بی احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که درآن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد ودیگر افراد را توصیف کند که درآن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد ؛ با وجودآنکه در برخی از تعاریف «عشق» بروجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تاکید دارد.

کاراکتر چینی سنتی  به مفهوم عشق (愛)  که از یک   قلب  (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشس»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.
کاراکتر چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشس»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.

«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولا نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌ شود (مفهوم خودشیفتگی ). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آنرا یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. (شعر عاشقانه باستان). عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی هم نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و درواقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس » به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند. تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای عمومی و فراگیر درمورد کلمه عشق را تقریبا ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده ، عشق به یک قانون یا موسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، و یا عشق به انواع مفاهیم دیگر مد نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولا بحث درمورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود ودرمورد این کلمه ضرب المثل ‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرجیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر میکند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که دربرابر ارزش نسبی قرار دارد.

 انواع

  • عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده‌است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می‌گیرد.
  • عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم‌ها و عاشقان آنها به کار می‌رفت
  • عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی‌شود
  • شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می‌رود یعنی «دوستت دارم چون..»
  • عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده‌است.
  • عشق ظاهری - رابطه عاشقانه‌ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولا کمتر راستین وواقعی است.
  • عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
  • شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
  • عشق لحظه‌ای - عشقی که در لحظه‌ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می‌گیرد به وجود می‌آید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شده‌است وبه “ love at first sight ” معروف است.


 دیدگاه‌های علمی

در طول تاریخ دو مقوله فلسفه ودین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان شناسی تکاملی ، زیست شناسی تکاملی، مردم شناسی ، علم اعصاب و زیست شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدلهای زیست شناشی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف ، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولا در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهمترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم بندی کرد.

 منشا شیمیایی

بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از : تستسترون ، اوستروژن ، دوپامین ، نورفینفرین ، سروتونین ، اوکنسیتوسین و وازوپرسین . درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و اوستروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولا دوپامین، نورفینفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ایتالیایی در دانشگاه پاویا متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [ به طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml ] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml],[۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NT‌ها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریبا برابر سطح NGF گروه کنترل بود.» [1]

 دیدگاه‌های فرهنگی 

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولا ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است.

در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می خورد،که برخی از زمانهای دور وجود داشته است.درمتون اوستا و در گاثاها بارها ازمهر و دوستی سخن میان رفته و درمتون بجای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد.واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می خورد.مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی و سودا همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق بکاررفته یا میرود.در اشعار هم بخشی از داستان های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و ... به یان داستانهای عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و راعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کاآمدی عشق پرداخته اند.در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه های ذاتی به خدا را در درون خود می پروردند و به حالتی از جذب در راه حق میرسیدند که بدان عشق الهی میگفتندو اشعار بیشماری در همین مورد عشق سرئده اند که معشوق خود را خدا می دانستند.مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند.پاره ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل های عاشقانه زیادی استفاده نموده اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.

 دیدگاه‌های مذهبی

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است وادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد وآنکه پرستیده می‌شود تفاوت وجود دارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم. در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آنها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود وحتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتی ۸-۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:

عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کن، د هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پانیده‌است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

مباحث مربوط به تعریف عشق

در اغلب لغت نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود. [۴]

  1. به طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیا مانند یک خانه معمولا به صورت نگهداری و محافظت از آنها و یا پذیرش مسئولیت در قبال آنها همراه است.
  1. « دوستی » - رابطه یا همکاری مناسب بین دوفرد.
  1. « وصال » - ذوب شدن عاشق در معشوق ؛ حالت نهایی عشق راستین.
  1. « خانواده » - افرادی که از طریق اصل و نسب با یکدیگر ارتباط دارند.
  1. « پیوند روحی » - رابطه بین فرد و فردی که جزئی از وجود وی است.

توماس جای اورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقا شخصیت صورت می‌پذیرد. اورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند.

 همچنین رجوع کنید به

الگو:Col-start الگو:Col-break

الگو:Col-break

الگو:Col-break

|}

نکات

  1. بابک احمدی. «فصل دشواری‌های تعریف هنر». حقیقت و زیبایی. سال ۱۳۸۶، ISBN:۹۷۸-۹۶۴-۳۰۵-۱۱۵-۰، ‏صفحه ۷۸. 
  2. نوشتاری از محمد حیدری ملایری
  3. نوشتاری از محمد حیدری ملایری
  4. Oxford Illustrated American Dictionary (۱۹۹۸) + Merriam-Webster Collegiate Dictionary (۲۰۰۰).


 منابع

  • Roger Allen, Hillar Kilpatrick, and Ed de Moor, eds. Love and Sexuality in Modern Arabic Literature. London: Saqi Books, ۱۹۹۵.
  • Shadi Bartsch and Thomas Bartscherer, eds. Erotikon: Essays on Eros, Ancient and Modern. Chicago: University of Chicago Press, ۲۰۰۵.
  • Helen Fisher. Why We Love: the Nature and Chemistry of Romantic Love
  • ویکیپدیای انگلیسی
  • بخش ریشهٔ واژه از نوشتاری از محمد حیدری ملایری

برگرفته از  http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B4%D9%82

خدمت سربازی که بودیم دوستی داشتیم بچه میانه بود .بیتی در مورد محبت گفت که خیلی قشنگ بود و همیشه یادمه

      محبت بیر بلا شی دور گرفتار اولمیان بیلمز    

  زمستان چکمین بلبل بهارین قدرینی بیلمز

معنیش تا جایی که یادمه این بود :محبت دردیست که فقط مبتلایان آن را درک میکنند و بلبلی که زمستان را ندیده باشد قدر بهار را نمیداند

از دوستان آذری میخوام معنی دقیق این بیت را مرحمت فرمایند

عجب صبری خدا دارد !-شعر معینی کرمانشاهی

عجب صبری خدا دارد

 

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    همان یک لحظه ی اول ،

    که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،

    جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

    به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند  بزمی  گرم عیش و نوش می دیدم ،

    نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،

    بر لبِ ، پیمانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی  رنگین ،

    زمین و آسمان را

    واژگون ، مستانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    نه طاعت می پذیرفتم ،

    نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،

    پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

    سبحه ی ، صد دانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

    هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

    آواره و دیوانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،

    سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

    پروانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    اگر من جای او بودم .

    به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

     تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،

    گردش این چرخ را

    وارونه ، بی صبرانه می کردم  .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

     اگر من جای او بودم .

    که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،

    به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

     در این دنیای ، پر افسانه می کردم .

    □

    عجب صبری خدا دارد !

    چرا من جای او باشم .

    همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد

    وگرنه من به جای او چو بودم ،

    یک نفس کی عادلانه سازشی ،

    با جاهل و فرزانه می کردم .

    عجب صبری خدا دارد !   عجب صبری خدا دارد !

شعری از: معینی کرمانشاهی

من که خیلی  حال کردم .اما  خدائیش  : عجب صبری خدا دارد !!!

 

عمر خیام-زندگینامه

عمر خیام

 

 

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زاده ۴۳۹ قمری، مرگ در ۵۱۷ یا ۵۲۶ قمری) [۱] به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری[۲] هم نامیده شده است. او از ریاضی‌دانان، اخترشناسان و شُعرای بنام ایران در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و دارای لقب حجةالحق بوده‌است،[۳] ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد.[نیازمند منبع] افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. فیتزجرالد [۴] رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده که بیشتر مایه شهرت وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. یکی از برجسته‌ترین‌ کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک ،که در دوره سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعات‌اش در بارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.[۵]

ادامه مطلب ...

خدا همین نزدیکی ست

خدا همین نزدیکی ست

وقتی چشمان خسته ات را بر روی تمام دورنگی ها و بی محبتی ها می بندی، وقتی دست های خالی ات را نگاه می کنی، زمانی که برای یاری کردن دست دراز می کردی و اکنون کسی نیست تا نهال سبز امید را به تو هدیه دهد، وقتی آنقدر گریه می کنی که دیگر اشکی منتظر جاری شدن از چشمانت نیست، وقتی دنبال آغوشی پر از محبت می گردی، وقتی دلت برای قشنگی فرشته ها و زیبایی خنده هایشان و جذابیت چشمان پری تنگ شده و ندایی درون قلبت برخاسته، مطمئن باش که بخشنده تر و مهربان تر از خدا نخواهی یافت. به سویش برو. او با آغوش باز منتظر توست.

درباره گوگل

گوگل

 

 
نوع شرکتاینترنت
تأسیسکالیفرنیا
۷ سپتامبر ۱۹۹۸ (میلادی)
وب‌گاهwww.google.com


گوگل، گوگل شرکتی آمریکایی است که از طریق تبلیغاتی که به همراه خدمات متنوع خود ارائه می‌کند و یا فروش همان خدمات، بدون فرستادن تبلیغات، کسب درآمد می‌کند. این خدمات شامل مواردی چون جستجوی اینترنتی، ای‌میل، نقشه برخط، نرم‌افزارهای اداری، شبکه‌های اجتماعی و اشتراک فایل‌های ویدئویی می‌شود.

 

تاریخچه

دو دانشجوی دکترای دانشگاه استنفورد، یعنی لری پیج و سرگئی برین، گوگل را در سال ۱۹۹۸ تأسیس کردند. این شرکت خصوصی در ماه ژوئن ۱۹۹۹ / تیر ۱۳۷۹ رسمأ با سرمایه تأسیس ۲۵ میلیون دلار معرفی شد[نیازمند منبع]. این شرکت همراهانی را چون کلاینر پرکینز کاوفیلد و سیکوال کپیتال را پیدا کرد. گوگل سرویس و خدمات عمومی اصلی خود را در وب‌ سایت خود در www.google.com ارائه می‌دهد. این شرکت همچنین سرویس جستجوی پیشرفته را برای فراهم سازی اطلاعات محتوایی نیز ارائه می‌دهد.

شعار و هدف گوگل

شعار رسمی گوگل «شرارت ممنوع» است که «هرگز بد نباشید» هم معنی می‌شود. هدف اعلامی گوگل از طرف بنیان گذاران آن «لری و سرگئی»، عبارت از سامان دادن تمامی اطلاعات دنیا است.

فناوری گوگل

ناوری متحول جستجوی گوگل و طراحی اینترفیس مطلوب برای کاربران، گوگل را به عنوان بخشی از ماشین‌های جستجوی نسل جدید تبدیل کرده‌است. فراتر از استفاده از فناوری کلمات کلیدی، گوگل براساس فناوری رتبه صفحه (PageRank) نیز پایه‌گذاری شده، که این فناوری باعث می‌شود تا نتایج مهم‌تر در یک جستجو بالاتر دیده شوند.

رتبهٔ صفحهٔ یک سنجش معقول را برای اعتبار صفحات وبی که بر اساس معادله برابر ۵۰۰ میلیون متغیر و بیش از ۲ بیلیون شرایط محاسبه شدند را ایفا می‌کند. رتبه صفحه از ساختار پیوند عظیم وب به عنوان ابزار سازماندهی استفاده می‌کند. وجود یک پیوند از صفحه A به صفحه B به عنوان یک امتیاز توسط گوگل تفسیر می‌شود. با مجموع این امتیازها، گوگل تشخیص می‌دهد که کدام صفحه مهم‌تر است. همچنین گوگل این صفحات را تجزیه و تحلیل می‌کند.

مجتمع گوگل با داشتن بیش از ۱۵۰ هزار سرور[نیازمند منبع]، روش‌های جستجوی خودکار انسداد اینترفیس دستی است. بر خلاف ماشین‌های جستجوی دیگر، گوگل ساختاربندی شده تا نتایج جستجوی را به بهترین شکل برای تجارت ارائه دهد.


 گروه مدیریت

 
  • دکتر اریک ا. اشمیت، رییس کل و رییس هیأت مدیره
  • لری پیج، کمک مؤسس و رییس، محصولات
  • سرگئی برین، کمک مؤسس و رییس، تکنولوژی
  • امید کردستانی، معاون رییس، توسعهٔ تجاری و فروش
  • وینی روسینگ، معاون رییس مهندسی
  • سیندی مک کفری، معاون رییس، ارتباطات
  • جوان بردی، معاون رییس، خدمات جستجو
  • تیم آرمسترونگ، معاون رییس، فروش آگهی
  • اورس هولتزل، شخص گوگل
  • کریگ سیلور اشتاین، مدیر تکنولوژی

 معنی گوگل

گوگل بر گرفته شده از کلمه Googol که به معنی «یک عدد یک و صد صفر جلوی آن» است که توسط میلتون سیروتا پسر خواهر ادوارد کاسنر ریاضیدان آمریکایی اختراع شده‌است. این موضوع «یک عدد یک و صد صفر جلوی آن»، نوعی شعار و در واقع مقصود موضوع است. بدین معنی که گوگل قصد دارد تا سرویس‌ها، اهداف و اطلاع‌رسانی و اطلاعات خود را تا آن مقدار در وب در جهان گسترش دهد.

محصولات

 کاربردهای گوگل

 جست و جو میان سایت ها

مسلماً این کاری است که گوگل به خاطر آن در سراسر جهان معروف شده. قدرت جست و جوی عجیب و غریب و استفاده از تکنولوژی‌های به روز برای یافتن آن چیزی که شما می‌خواهید به آن برسید گوگل را به محبوب ترین موتور جست و جو گر دنیای مجازی معرفی کرده‌است. ماموریت گوگل ارائه بهترین تجربه جستجو دراینترنت بوسیله در دسترس و مورد استفاده قراردادن عمومی اطلاعات جهان است. گوگل، ایجادکننده بزرگترین ماشین جستجوی جهان، سریعترین و آسانترین راه پیدا کردن اطلاعات روی اینترنت راارائه می‌کند. با دستیابی به بیش از ۱٫۳ میلیارد صفحه گوگل نتایج را در ظرف کمتر از یک دوم ثانیه به کاربران در سراسر جهان ارائه می‌کند. اکنون، گوگل روزانه به بیش از ۱۰۰ میلیون تقاضای جستجو پاسخ می‌دهد. برای استفاده از این امکان کافی است به این سایت بروید: گوگل

جست و جو در میان وبلاگ ها

بهتر است بدانید که اگر می‌خواهید دنبال موضوع خیلی خاصی باشید وبلاگ‌ها بهترین مکان برای جست و جوی شما هستند به همین منظور گوگل هم امکانی را برای شما فراهم آورده‌است که فقط در وبلاگ‌ها جست و جو کنید:جست و جو بلاگ

 جست و جو برای عکس ها

آرشیوی از ۳۵۰ میلیون عکس که از سرتا سر وب گلچین شده‌اند. در این بخش شما براحتی میتوانید حتی بصورت فارسی دنبال عکس مورد نظرتان بگردید. در اختیار قرار دادن امکانات فراوان برای تعیین نوع عکس کار شما را برای یافتن عکس مورد نظر به راحتی یک آب خوردن می‌کند. البته باید به این نکته هم توجه داشته باشید که پیدا کردن عکس‌های مستهجن از طریق این امکان گوگل اصلاً ساده نیست و این فیلترینگ خودکار گوگل مورد توجه بسیاری از کشورها قرار گرفته‌است. شما می‌توانید از طریق این آدرس به جست و جوی عکس‌های گوگل راه پیدا کنید: جست و جو عکس‌های گوگلی

 جدید ترین نقشه ها

موقع مسافرت است و نیاز به یک نقشهٔ خوب از ایران (یا هر جای جهان دارید) بهترین جا برای مراجعه سایت نقشهٔ گوگلی است. البته نقشه‌های ایران گوگل هنوز خیلی دقیق نیست اما مطمئن باشید که با این حجم استفادهٔ کاربران ایرانی از گوگل به زودی خیلی از ایرانی‌ها از این نقشه‌ها استفاده خواهند کرد.

 جی میل

 

 گوگل داک

استفاده از این امکان برای کسایی مفید است که تمام روز به اینترنت متصل باشند و مشغلهٔ زیادی هم داشته باشند که احتمالاً شما جزو این دسته نیستید اما بالاخره ممکن است که کسی در خانواده داشته باشید که به این چنین امکانی نیاز داشته باشد پس دست به کار شوید و امکان جدید گوگل را به وی معرفی کنید: یک دفتر کار مجازی با همهٔ امکاناتی که می‌خواهیم در یک دفتر کار داشته باشیم. سری به سایت سند گوگلی بزنید.

 گروه‌های گوگلی

شاید بگویید که این امکان گوگل یک کپی برداری از سایت یاهو باشد اما مسئولان سایت گوگل در جواب گفته‌اند که این نیاز برای کاربران جمیل گوگل حس می‌شد پس گروه گوگل را هم راه انداختیم. گروه‌های گوگلی یک فضای مجازی برای شماست تا بتوانید با دوستانتان ارتباط تنگاتنگی داشته باشید. مثلاً می‌توانید با بچه‌های مدرسه یک گروه به نام مدرسه تان راه بیاندازید و هر روز در مورد اخبار مدرسه در آن گفت و گو کنید. البته برای استفاده از این امکان نیاز به جمیل داریدها. گروه گوگلی

دنیای عکس در دنیای مجازی

اگر عکاسید، یا به عکاسی علاقه دارید، یا دنبال عکس‌های خیلی خاص هستید یکی از بهترین فضاهای دنیای مجازی را گوگل به شما تقدیم می‌کند. کافی است به این آدرس عکس گوگلی سری بزنید، نرم افزار این امکان را دریافت کنید و از آن به بعد هر چی که دلتان می‌خواهد عکس‌هایی که گرفته‌اید را در معرض تماشای کل دنیا بگذارید(نگران نباشید ! این امکان در دست شماست که بگویید برای چه کسانی نمایش داده شود). البته برای این کار هم نیاز به جمیل دارید که وقتی که نرم افزار را دریافت کردید می‌توانید به راحتی از طریق آن جمیل بسازید.

 موبایل گوگلی

اگر موبایل با امکان GPRS دارید مثل ایرانسل و می‌خواهید پنج شنبه و جمعه را در اینترنت به صورت مجانی گشت بزنید ؛ گوگل برای شما که موبایل دستتان گرفتید یک امکان جدا گانه در نظر گرفته‌است: موبایل گوگلی . حالا دیگر نیاز نیست از تمام امکانات گوگل به راحت ترین وجه ممکن می‌توانید بهره مند شوید.

 زمین در اختیار شماست

تجسم کنید که می‌توانید تمام کرهٔ زمین را در عرض چند دقیقه بگردید و هر جایی که می‌خواهید را ببینید. مطمئن باشید شما ژول ورن دوم نیستید که «سفر به دور کرهٔ زمین در چند دقیقه» را نوشته‌اید بلکه یک کاربر از زمین گوگلی هستید که می‌توانید با داشتن یک اینترنت پر سرعت هر جای کرهٔ زمین را از آن بالا(یعنی توسط ماهواره) ببینید. شک نکنید. تنها کاری که باید بکنید گرفتن نرم افزار آن است. حال شما صاحب زمین هستید. ماه و مریخ را هم می‌خواهید؟ بعد از این که گوگل امکان دیدن زمین را برای مردمان کرهٔ خاکی فراهم آورد و با استقبال شدید آن‌ها روبرو شد به فکر این افتاد که همین کار را هم با ماه و مریخ انجام دهد. به ماه گوگلی و مریخ گوگلی سری بزنید و ببینید که آب و هوا در آن جا چطور است؟

 آب و هوا

صفحهٔ کار گوگل را از این سایت آب و هوای گوگلی دانلود کنید تا بتوانید به سریع ترین وجه ممکن از قدرت جست و جوی گوگل و هم چنین آب و هوای شهر تان (حتی در ایران) با خبر شوید.

 بلاگر

یکی از محبوب ترین سایت‌ها برای نوشتن وبلاگ سایتی است به نام بلاگر. جالب است که بدانید که این سایت متعلق به گوگل است. پس اگر می‌خواهید که وبلاگ شما در صدر موارد جست و جوی گوگل قرار گیرد این سایت بهترین گزینه‌است.

 یوتیوب

 

اندروید

 

اندروید نام سیستم عاملی است که گوگل با همکاری ده‌ها شرکت دیگر برای گوشی‌های تلفن همراه می‌سازد. اندروید بر پایهٔ لینوکس ساخته شده‌است.

 جستارهای وابسته

برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84

خدا

خدا

در میان دین‌ها و طرز فکرهای گوناگون آدمیان، باور به موجود یا موجوداتی برتر به نام خُدا حضور دارد.

واژه‌شناسی

واژه خدا یا خدای از واژه اوستایی خوذاته xvaďâta که در اوستا صفت است گرفته شده است. معنای این واژه برابر است با پاینده به داد خود یا خودِ قانون.این واژه در پارسی میانه به ریخت خوتای(مانند خوتای‌نامَک) و به معنای آفریدگار یاد شده و به این ترتیب به فارسی امروز نیز رسیده است.*[1]

 نام خدا در درازای تاریخ ایران

 رابطه خدا و دین

بین خدا و دین رابطه مستقیمی برقرار نیست و افراد بی دین یا به زبان عربی لامذهبی هستند که هم زمان با بی دینی به خدا معتقدند به این افراد دئیست گفته می‌شود. همچنین ادیانی وجود دارند که پیروانشان معتقد به وجود خدا نیستند، بودیسم و بسیاری از ادیان آسیای شرقی اینگونه هستند. اگر فردی به خدا اعتقاد نداشته باشد به او بی خدا یا خدانشناس می گویند و اگر کسی به وجود خدا معتقد باشد او را خداباور یا خداشناس میخوانند.

در دین‌های یکتاپرست جهان، مفهوم خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته می‌شود، اطلاق می‌گردد. از جمله دین‌های یکتاپرست می‌توان دین‌های ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت و اسلام) را نام برد. در این دسته از ادیان صفات گوناگونی به موجودیت خدا نسبت داده می‌شود از جمله خشم، مهربانی، جاودانگی، آمرزندگی، فرزانگی و غیره. این بینش مذهبی بر این باور است که خداوند موجود برتر و بی نیازیست که جهان و انسان را آفریده است. مهم‌ترین نکته در ادیان یکتاپرستی بجامانده بویژه دین اسلام در بحث خداشناسی این نظریه است که شناخت خدا با عقل و خرد به ابزار بشری مقدور نیست و تنها راه و مطمئن ترین، راه فطرتی است که خلقت اولیه ما بر آن نهاده شده است.


در دین‌های دوگانه‌انگار همچون آیین زرتشت[نیازمند منبع]، دو موجود برتر و آفریننده در نظر گرفته می‌شود یکی سرچشمه خوبی‌ها و دیگری خاستگاه بدی‌ها، هرچند نام خدا برای موجودی که سرچشمه خوبی‌ها پنداشته می‌شود بکار می‌رود.[نیازمند منبع]

در باور دسته دیگری از دین‌ها از جمله بوداگرایی و هندوگرایی خدایان زیادی وجود دارند. این خدایان یا ایزدان معمولاً نمادهای جنبه‌های گوناگون جهان برتر و ماوراءالطبیعه هستند. به این‌گونه دین‌ها، دین‌های چندخدا گفته می‌شود.*[2]

در باور صوفی‌گرایان، موجود برتر یعنی خدا، (که صوفیان آن را «حق» می‌نامند) موجودی است که به هیچیک از صفاتی که در جهان ما یا در ذهن ما حضور دارند منسوب نیست.

گروه دیگری (از جمله عده‌ای از صوفیان) به همه خدایی (PANTHEISM) باور دارند. همه‌خداباوران یا بدیگر سخن، گرایندگان به مفهوم وحدت وجود، کل همین جهان را برابر با خدا می‌دانند.

گروه دیگری نیز به خدافراگیردانی (Panentheism) باور دارند. خدا-فراگیر-دانی شکلی از خداپرستی است که معتقد است خدا دربر گیرنده جهان است ولی برابر با جهان نیست. یعنی جهان ما بخشی از خداست.

به کسانی که به آفریننده و موجودی برتر باور ندارند ناخداباور (آتئیست) گفته می‌شود. آتئیست: گروهی که معتقد به وجود پروردگاری که خالق -بالغ-بخشنده - صاحب بهشت و دوزخ و غیره نیستند و انسان را آزاد وخارج از هر وابستگی می‌دانند و در اصل و جوهر به همه اعتقادات و رفتارهای مذهبی عمل می‌کنند ولی از هیچیک هیچ ندارند. به گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک معتقدند ولی زرتشت نیستند .به نیکوکاری و بخشندگی و دستگیری از بینوایان و یتیمان و غیره معتقدند ولی صوفی نیستند.

تعریف لغوی واژه خدا

در زبان فارسی خدا از ترکیب "خود" و "آی" تشکیل شده است. برخی معتقدند به دلیل همین تعریف لغوی اساساً آنچه در فرهنگ ایران آن را خدا می‌دانند متفاوت با چیزی است که سایر فرهنگها آن را خدا می‌دانند. در این مورد دیدگاه کارل گوستاو یونگ جالب توجه است که یهوه (نام خدای یهودیان) را موجودی می داند که بکلی در تسلط ضمیر ناخودآگاه خویش است و قدرت مطلق و احاطه او بر تمام دنیا را به ناآگاهی او از خود نسبت می‌دهد که باعث می شود او هیچ گاه به مانعی در برابر خود برنخورد و ناتوانی برایش بی معنا باشد. از همین رهگذر حضور کیفیات متضاد (مانند ظلم و عدل ) در او توجیه می شود.[۱]

 تعریف فلسفی خدا

بیشتر فلاسفه تحلیلی معتقدند خدا موجودی کامل است، کمال او به این معنی است که اگر او ویژگی را داشته باشد آن ویژگی را به حد کمال دارد. اگر دانشی داشته باشد دانش را به حد کمال دارد (علیم است) اگر قدرتی داشته باشد قدرت او در حد کمال است (قدیر است)، خدا از نگر اخلاقی نیز موجودی کامل است یعنی موجودی مطلقاً خوب و اخلاقمدار است. سایر ویژگیهایی که فلاسفه خداگرا معمولاً برای خدا قائل هستند از این قرارند:

یک موجود/وجود است و وجود داشتن او عینی است. خالق است. دارای شخصیت است، دارای شعور و اختیار است. ناظم و نگهدارنده و ناظر است. خیر و نیک است. مهربان است. زیبا است. بزرگ است. بخشنده و عادل است. ماورای طبیعت. ازلی و ابدی است و جاودان است. بدون اشکال و کامل است. در ذات خود ثابت است. بینهایت است. مقدس است. تماماً زیبایی و والایی است. قدرتمند و قادر، و قدیر است. دانای کل، و علیم است. همه جا حاضر است.

تعریف صوفیانه خدا

صوفیان معمولاً معتقدند خدا را نمی‌توان دارای هیچ ویژگی (از جمله ویژگی های انسان‌دیسی) دانست و او توصیف نشدنی است. صوفیان برای عقلانیت در شناخت خدا اهمیتی قائل نیستند و معتقدند تنها از راه شهود و سایر روشهای درونی میتوان به وجود خدا پی برد.

 تعریف خدا در اسلام

نام خاص خدا در اسلام الله است.

مقاله اصلی:الله

 خدا از دیدگاه دین بهائی

دین بهائی خدا را «ذات غیب منیع لا یدرک» می‌داند، که شناسائی آن از طریق انسان امکان پذیر نیست، زیرا مادون مافوق خود را درک ننماید. مانند جامدات که از درک انسان عاجزند.

و همواره بین خدا و انسان رابطه‌ای وجود داشته و دارد که به خاطر وجود چنین رابطه‌ای است که خداوند هیچگاه انسان را فراموش نمی‌کند و هر موقع مشاهده کند که بندگانش از راه درست دور افتاده‌اند با فرستادن پیامبران باعث می‌شود تا انسان‌ها به راه راست هدایت می‌شوند. بهائیان بر این باورند که خدا در هر زمانی بنا بر اقتضای زمان و مکان فردی را برای پیامبری بر روی زمین انتخاب می‌نماید.

هر چند بهائیان دلائلی را که در رد وجود خدا اقامه می‌شود با برهان منطقی رد می‌کنند اما در عین حال نمی‌کوشند وجود خدا را با دلیل و منطق اثبات کنند، زیرا بر این باورند که آن چه به دلیل اثبات شود به ناچار پیدا و در یافتنی خواهد شد و ناگزیر با تعریفی که برای خدا قائلند «ذات غیب منیع لا یدرک» تناقض خواهد یافت.

از نظر بهائیان، تنها راه شناسایی خداوند، شناخت مظهر ظهور است، زیرا تفکّر و تعقّل آدمی هیچ‌گاه به مقام الهی راه ندارد و هرآنچه که انسان در مورد ذات الهی بیندیشد، زاییدهٔ فکر و خیال او است. امّا مظهر ظهور الهی، جامع تمام صفات و اسماء الهی است و قابل شناسایی می‌باشد. البته شدّت ظهور صفات الهی در مظاهر ظهوری که در زمان و مکان متفاوت ظهور نموده‌اند متفاوت است.[۲]

آیا وجود خدا بدیهی است؟

معمولاً نظر متکلمین اسلامی این بوده است که وجود خدا بدیهی است، از نظر بسیاری از فلاسفه خداباور همچون آکوئیناس و کانت وجود خدا بدیهی نیست و مسلماً از نظر فلاسفه ندانمگرا و بیخدا وجود خدا بدیهی نیست. برخی از فلاسفه بیخدا معتقدند عدم وجود خدا بدیهی است.

وجود چیزی بدیهی است که وجود آن نیازمند اثبات نباشد. مثلاً اینکه همه اسبهای ترکمن اسب هستند امری بدیهی است. برخی از فلاسفه خداباور مانند ملاصدرا، انسلم و دکارت با دفاع از براهین وجودی اثبات وجود خدا تلاش کردند نشان دهند که وجود خدا بدیهی است.

آیا می‌توان وجود خدا را شناخت؟

کسانی که معتقدند وجود خدا را می‌توان شناخت یا تئیست هستند و یا آتئیست، کسانی که معتقدند وجود یا عدم وجود خدا را نمی‌توان شناخت اگناستیک هستند.

 آیا وجود خدا را می‌توان اثبات کرد؟

ر چند خداباوران معتقدند وجود خدا را می‌توان اثبات کرد و برای اثبات وجود خدا براهینی اقامه می‌کنند، اما ندانمگرایان و بیخدایان منتقد این برهان‌ها بوده و با دلایلی سعی در غیر موجه نشان دادن وجود خدا را دارند. از طرف دیگر، ندانمگرایان و خداباوران منتقد براهین اثبات عدم وجود خدا بوده، و معتقدند این برهانها دارای اشکال هستند و نمی‌توانند عدم وجود خدا را اثبات کنند.

کانت فیلسوف بزرگ از طرفداران سرسخت وجود خدا بود. بر عکس، کارل مارکس، ژان پل سارتر، و فریدریش انگلس به وجود خدا اعتقادی نداشتند.

برخی بیخدایان معتقدند که عدم وجود خدا را نمی‌توان اثبات کرد، اما از طرف دیگر، زحمت اثبات وجود خدا بر دوش مدعی وجود خداست. این دسته معقدند که برای باور نداشتن به چیزی لازم نیست که عدم وجود آن ثابت شود. به نظر آنان، بی شمار چیز موهومی را می توان نام برد، اما نمی توان وجودشان را اثبات کرد. مثلاً اسب تک شاخ، هیولای اسپاگتی پرنده و غیره.

 پانویس

^  پورداوود،ابراهیم؛آناهیتا

^ از دید کارل گوستاو یونگ خدایان گوناگون در واقع نمودار نیروهای روانی اساسی عناصر عمدتاً خودفرمان ولی نه کاملاً خودآگاه روان هستند.

 جستارهای وابسته

ناخداباور

 منابع

  • ابراهیم پورداوود؛ آناهیتا
  • یونگ، کارل گوستاو، پاسخ به ایوب، فؤاد روحانی، ۱۳۷۷، تهران، جامی، ۳-۵۶۲۰-۹۶۴ ISBN

برگرفته از http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%AF%D8%A7

ای نازنینم !

ای نازنینم! ای وجود مهربان!
ای زیبای دلسوز! ای غرق در محیط و من! ای ناتصور!
ای خدای بزرگ و فاعل!
تو را به خوب روحانت قسم، تو را به دل شکستگان دربارت،
تو را به اشک لرزان کودکی یتیم، تو را به فریاد و زجر مادر در هنگام تولد کودکش
تو را قسم به لحظه دمیدن روحت در کالبد آدمیت
مگذار لحظه‌ای از وجودت غافل شویم
مگذار ظاهر این دنیا ما را از باطن خودمان دور کند
ای یکتا!ای یگانه!ای کمال مطلوب و منتهای آرزوها.
ای بخشاینده دنیا و آخرت..
مثل من مثل درویش تهیدستی است که جز تو توانگری نمی شناسد تا دست دریوزگی به درگاهش پیش برد.
مثل من مثل گناه کاری است که جز تو آمرزنده ای سراغ ندارد تا از وی مرحمت و مغفرت تمنا کند.
مثل من مثل نا توانی است که جز تو توانایی نمیبیند تا از قدرتش

بهره مند شود.
ای که ابرهای کدورت و غم را از افق فکرها کنار می زنی!
ای خداوند جلال و اکرام!
ای پروردگار من!
به حق آن کس که از انبوه بندگان خویش انتخابش کرده ای و ما لحظه شماری می کنیم تا قدم بر چشمان ما گذارد..
با من بمان، که ظلمت شب از راه می‌رسد، وقتی که هیچ یاوری نیست و آسایش گریخته است.
خدایا! ای یاور بی‌کسان با من بمان، در هر لحظه به حضور تو نیازمندم.
چه چیزی جز لطف تو می‌تواند ترس ها را در هم بشکند؟
چه کسی جز تو می‌تواند راهنما و پناه من باشد؟
در روزهای ابری و آفتابی با من بمان، از هیچ دشمنی نمی‌هراسم، چون تو در کنار منی!
آنجا که تو هستی اشک‌ها سوزنده نیستند، مرگ هم تلخ نیست.
خدایا! اگر با من بمانی، همیشه پیروزم. خدایا در زندگی هرگز از یاد نمی‌برم،
گرچه والدینم موهبت تولد در این دنیا را به من عطا کردند،
اما تو هستی که موهبت زندگی جاودانه را به من می‌بخشی!
خدایا! اگر با من باشی چه کسی می‌تواند علیه من باشد؟
اگر من با تو باشم چگونه ممکن است که دشوارها نصیبم شوند و از میان برداشته نشوند؟
خدایا چنان نزدیکی که نمی‌توانم ببینمت صدای تو هر لحظه با من سخن می‌گوید، اما من آن را نمی‌شنوم.
مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی‌پرده جمال تو را بشنوم.
مرا بیاموز که پیوسته تو را بجویم و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم.

رساترین صدا و زیباترین سیما

رساترین صدا و زیباترین سیما


نویسنده: علی اکبر رشادتی

استفاده درست از نعمتها
    هر کسی به حکم طبیعت انسانی، به خودش می بالد. بارها دیده شده که کسی جلوی آب و آینه قرار می گیرد و از خود می پرسد چه قدر زیبایم و یا در حمام صدایش را رها می کند و از خودش متشکر می شود که چه صدای خوش و رسایی دارد. به حتم هر کسی بشنود غش می کند.
    برخی بر این باورند که اگر ماه در نیاید جمال و کمال ایشان در آن حد و اندازه است که بتواند به ماه بگوید تو در نیا که من در آمده ام . این تفکر اگر در باره خودشان پدید نیاید دست کم درباره فرزندانشان صدق می کند و نام آنها را می گذارند مهتاب و خورشید تا به ماه و خورشید طعنه زنند.
    چنین تفکر و اندیشه ای برخی را از راه به در می کند . بسیاری از کسانی که دارای صوت خوش و رسایی هستند و از جمالی بهره مند می باشند گرفتار خودباوری افراطی می شوند و کم کم در دامی می افتند که از نعمت خدادادی نه تنها به درستی بهره نمی گیرند بلکه کفران نعمت هم می کنند.
    اگر شکر نعمت آن است که از آن به درستی بهره گیرند اینان با استفاده نادرست از نعمت زیبایی و رسایی به گمراهی کشیده می شوند و دیگران را به گمراهی می کشند.
    البته این اختصاص به این افراد ندارد و هر کسی در جایی که نشسته و از هر نعمتی سود می برد گرفتار این مشکل می شود و به نوعی گرفتار گمراهی می گردد.
    فرعون در مقام قدرت، چنان به گمراهی می افتد که خود را گم می کند و ادعای خدایی می کند. دیگرانی نیز این گونه در دام هر مقام و قدرت و نعمتی گرفتار می شوند و از آن به جای تعالی نفس و جامعه برای تخریب و نابودی خود و دیگران استفاده می کنند.
    
    راه بهانه جویان بسته می شود
    عده ای از کسانی که زیبا هستند و یا از صدای خوشی برخوردار می باشند در دام لهو و لعب می افتند و به جای اینکه از آن نعمت سودبرند آن نعمت ، نقمت و بلای جان ایشان می شود.
    در روایت است که در روز قیامت این افراد که به سبب صدای خوش، به لهو و لعب وفساد و تباهی افتاده و دیگران را نیز گمراه کرده اند می پرسند چرا چنین کردی وبه فساد افتادی ودیگری را نیز فاسد کردی؟
    آن فرد خوش صدا می گوید: خدایا به من صدای خوشی دادی و هر کسی که می شنید عاشق آن می شد و این موجب شد تا گمراه شوم و پایم به مراکز لهو ولعب و فساد باز شود.
    در آن زمان حضرت داود (ع) را می آورند تا برای این شخص بخواند. وقتی می خواند همه مدهوش می شوند. زیرا صوت داودی چنان خوش است که کسی را توان و طاقت شنیدن آن نیست.
    می گویند در میان عرب ها برخی چنان صدای خوش و رسایی داشتند که وقتی می خواندند شتران به وجد می آمدند و به حرکت خویش چنان سریع و تند ادامه می دادند که وقتی به مقصد می رسیدند جان از تن این شتران به در می رفت.
    صوت داودی چنان می کرد که پرندگان و مرغان آسمان و زمین را به وجد می آورد و تنها شتران و یا انسانها اسیر صدایش نبودند.
    خداوند می گوید: این بنده من چنان صدای رسا و خوشی داشت که هیچ کسی را توان و طاقت شنیدن آن نبود و بی هوش می شدند ولی این صدای خوش او موجب نشد تا خود گمراه شود و یا دیگری را به گمراهی بکشاند بلکه مردم را با سرودهای خوش، به دین و توحید دعوت می کرد که مزامیر داودی هنوز معروف و مشهور است.
    دیگری را می آورند و می گوید: خدایا زیبایی ام مرا فریفت و به بزم و مراکز لهو و لعب کشاند و خود و دیگری را فاسد کردم و به تباهی کشاندم. اگر تو مرا زیبا نمی آفریدی این چنین گرفتار و بدبخت نمی شدم و دیگران را گمراه نمی کردم تا شقاوت آنان دامن گیر من هم شود.
    خداوند حضرت یوسف (ع) را می آورد و همه در برابر زیبائی او ، مات و مبهوت می شوند و همانند زنان دربار او را بزرگ می شمارند و ناخودآگاه در برابر زیبایی او فرو می مانند.
    آن گاه خداوند می گوید: ای بنده من!تو زیباتر بودی یا حضرت یوسف(ع) که خودش را حفظ کرد و به مقام عصمت رسید و از فواید زیبایی بهره مند شد و آن را در کار خیر و نیک به کار گرفت؟
    در برابر هر چیزی مانند قدرت فرعونی ، قدرت سلیمانی و پادشاهی او بر موجودات از جن و انس و پرندگان و درندگان وچرندگان را نشان می دهند و...
    به هر حال باید گفت که آدمی می بایست به خود مغرور نشود و نعمتی را برای خود نقمت نسازد و به درستی از هر نعمتی که خدواند به وی داده بهره گیرد.
    از نویسنده خوب و توانا این انتظار است که مطالب حق بنویسد و در راه عدالت و آزادی و تعالی و تکامل مردم از آن بهره ببرد و یا از شاعر و یا هنرمند انتظار آن است که در راستای کمال از آن استفاده کند نه این که آن را عامل گمراهی خود و دیگران و یا جامعه قرار دهد.
    این مشکل را می توان در میان همه افراد به شکلی یافت که نعمتی را به نقمت خود و بلای جامعه تبدیل می کنند . باشد که از این راه ، دوری وپرهیز کنیم و قلم و هنر و زیبایی خود را عامل گمراهی خود و دیگری نسازیم.
    خداوند در روز قیامت در جواب اعتراض زیبا رویانی که می گویند اگر تو مرا زیبا نمی آفریدی به بزم و مراکز لهو ولعب کشیده نمی شدیم و خود و دیگری را فاسد نمی کردیم می فرماید تو زیبا تربودی یا حضرت یوسف که خودش را حفظ کرد به مقام عصمت رسید و از فوا ید به زیبایی بهره مند شد و آن را در کار نیک به کار گرفت.

برگرفته  از http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1672854

آن که می گوید دوستت می دارم ....

آن که می گوید دوستت می دارم

خنیاگر غمگینی ست

که آوازش رااز دست داده است

ای کاش عشق

را زبان سخن بود

هزار کاکلی شاد در چشمان توست

هزارقناری خاموش در گلوی من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود


آن که می گوید دوستت می دارم

دل اندوهگین شبی ست

که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق

را زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزارستاره ی گریان

در تمنای من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود

مریم مقدس

مریم

مریم در قرآن و عهد جدید، نام مادر عیسی مسیح است. مسیحیان و مسلمانان معتقد به نزول وحی بر مریم هستند.

زندگی مریم

مریم، دختر عمران، به روایت مسلمانان از نسل هارون و از طایفهٔ لاوی بود[۱] ولی به روایت مسیحیان وی از لاوی نبود بلکه نسبش به داوود پادشاه می‌رسید و از طایفه یهودا بود.[۲] نام مادرش، حنّا دختر ابیّا بود که خواهرش الیصابات، همسر زکریّا بود. مریم در ناصره شهری در جلیل متولّد شد. در زمان تولّد مریم، پدرش عمران کشته شده بود. به روایت قرآن، همسر عمران، در هنگام بارداری، آن چه در رحم داشت، برای خدمت در بیت المقدّس نذر کرد. با این که فرزند عمران، دختر بود، او را در خدمتگزاری معبد آزاد گذاشتند. حنّه او را مریم به معنی عبادت کننده نام نهاد.شوهرخاله اش زکریا توانست کاهنان را متقاعد کند تا مریم برای خدمتگزاری معبد سلیمان در اورشلیم ساکن شود.

بر اساس روایت «انجیل»، «مریم» یک دختر عادی بود که تنها در روزهای اعیاد یهودیان به اورشلیم و «هیکل» [هیکل به معنی معبد است و شاید منظور معبد اصلی اورشلیم باشد] می‌رفت. در زندگی او پیش از سخن گفتن خداوند با وی، هیچ نشانه‌ای که حکایت از برتری و برگزیدگی او باشد، وجود نداشت. در «انجیل» همچنین هیچ اشاره‌ای بر خدمت کردن «مریم» در معبد در کودکی و یا بزرگسالی وجود ندارد. بر اساس اعتقاد مسیحیان، آنچه موجب انتخاب «مریم» به عنوان مادر و به دنیا آورنده «عیسا مسیح» بود، صرفا یک انتخاب بود که از جانب خداوند و با حکمت او انجام گرفت.

به روایت قرآن (سورهٔ آل عمران آیهٔ ۴۴) کاهنان معبد و علمای بنی اسرائیل برای کفالت و سرپرستی مریم با هم نزاع کردند. سرانجام برای قرعه کشی قلم‌های خود را به آب افکندند، همهٔ قلم‌ها به زیر آب فرورفت جز قلم زکریّا که روی آب ماند. بنا به روایت قرآن، زکریّا کفالت مریم را بر عهده گرفت. معروف است که زکریّا اتاقی در بلندترین نقطهٔ معبد برای مریم بنا کرد و هر چند روز با نردبان از آن بالا می‌رفت و وسایل راحت او را مهیّا می‌ساخت.

در قرآن(سورهٔ آل عمران آیه ۳۷) چنین آمده‌است: «هر گاه زکریّا در محراب او وارد می‌شد، در نزد او روزی می‌یافت. گفت ای مریم این را از کجا آورده ای؟ گفت: این از نزد خداست، خداوند به هر کس که بخواهد بی حساب روزی می‌بخشد.»

زکریّا با شنیدن این کلمات از مریم، در محراب عبادت، به پروردگار دعا می‌کند تا به او که خودش کهنسال و همسرش نازا بود، فرزندی عطا کند. (قرآن سورهٔ آل عمران آیهٔ ۳۸) خداوند او را به یحیی بشارت داد که به تعمیددهنده مشهور است. مریم در بیت المقدّس به روزه و عبادت و نماز می‌پرداخت. بنا به قرآن(سوره آل عمران آیه ۴۵) روح خدا به صورت انسانی بر مریم نازل شد تا به او فرزندی به نام عیسی عنایت کند و مریم بدون این که تا پیش از آن با مردی تماس بگیرد، به عیسی حامله شد(آل عمران آیه ۴۷)

تولّد عیسی به روایت اناجیل

لوقا ۱: ۲۶- ۳۸ ولادت عیسی را چنین روایت می‌کند: و در ماه ششم جبرائیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که ناصره نام داشت، فرستاده شد، نزد باکره‌ای نامزد مردی مسمی به یوسف از خاندان داود و نام آن باکره مریم بود. پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: «سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو در میان زنان مبارک هستی.» چون او را دید، از سخن او مضطرب شده، متفکر شد که این چه نوع تحیت است. فرشته بدو گفت: «ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای. و اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسمی شود، و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود. و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود.» مریم به فرشته گفت:«این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟» فرشته در جواب وی گفت:«روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آنجهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد. و اینک الیصابات از خویشان تو نیز در پیری به پسری حامله شده و این ماه ششم است، مر او را که نازاد می‌خواندند. زیرا نزد خدا هیچ امری محال نیست.»مریم گفت:«اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود.» پس فرشته از نزد او رفت.

انجیل نحوهٔ ولادت عیسی را چنین شرح می‌دهد:متی ۱: ۱۸- اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روح‌القدس حامله یافتند. و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. اما چون او در این چیزها تفکر می‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت:«ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح‌القدس است و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است:»خدا با ما." پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت، و او را عیسی نام نهاد.

لوقا ۲: ۶-۱۴ (و وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده، پسر نخستین خود را زایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخور خوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود. و در آن نواحی، شبانان در صحرا بسر می‌بردند و در شب پاسبانی گله‌های خویش می‌کردند. ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهر شد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند. فرشته ایشان را گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما می‌دهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد متولد شد. و علامت برای شما این است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.» در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا را تسبیح‌کنان می‌گفتند:«خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.»

لوقا ۲: ۱۷-۱۹ چون این را دیدند، آن سخنی را که در باره طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند. و هر که می‌شنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجب می‌نمود. اما مریم در دل خود متفکر شده، این همه سخنان را نگاه می‌داشت.)

 تولّد عیسی به روایت قرآن

قرآن اشاره‌ای به ازدواج مریم با یوسف نکرده، و هجرت ایشان به مصر را هم ذکر نمی‌کند. روایت قرآنی ولادت حضرت عیسی(ع) در سوره مریم(۱۹)چنین آمده‌است:(ترجمه فولادوند)

و در این کتاب از مریم یاد کن، آن گاه که از کسان خود، در مکانی شرقی به کناری شتافت. (۱۶) و در برابر آنان پرده‏ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل‏] بشری خوش‏اندام بر او نمایان شد. (۱۷) [مریم‏] گفت: «اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می‏برم.» (۱۸) گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم.» (۱۹) گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده‏ام؟» (۲۰) گفت: «[فرمان‏] چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است، و تا او را نشانه‏ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم، و [این‏] دستوری قطعی بود.» (۲۱) پس [مریم‏] به او [عیسی‏] آبستن شد و با او به مکان دورافتاده‏ای پناه جست. (۲۲) تا درد زایمان، او را به سوی تنه درخت خرمایی کشانید. گفت: «ای کاش، پیش از این مرده بودم و یکسر فراموش شده بودم.» (۲۳) پس، از زیر [پای‏] او [فرشته‏] وی را ندا داد که: غم مدار، پروردگارت زیر [پای‏] تو چشمه آبی پدید آورده‌است. (۲۴) و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگیر و] بتکان، تا بر تو خرمای تازه می‏ریزد. (۲۵) و بخور و بنوش و دیده روشن دار. پس اگر کسی از آدمیان را دیدی، بگوی: «من برای [خدای‏] رحمان روزه نذر کرده‏ام، و امروز مطلقاً با انسانی سخن نخواهم گفت.» (۲۶) پس [مریم‏] در حالی که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: «ای مریم، به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده‏ای.» (۲۷) ای خواهر هارون، پدرت مرد بدی نبود و مادرت [نیز] بدکاره نبود. (۲۸) [مریم‏] به سوی [عیسی‏] اشاره کرد. گفتند: «چگونه با کسی که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم؟» (۲۹) [کودک‏] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده‌است، (۳۰) و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش کرده‌است، (۳۱) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده‌است، (۳۲) و درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که می‏میرم و روزی که زنده برانگیخته می‏شوم.» (۳۳) این است [ماجرای‏] عیسی پسر مریم، [همان‏] گفتار درستی که در آن شک می‏کنند. (۳۴) خدا را نسزد که فرزندی برگیرد. منزّه‌است او چون کاری را اراده کند، همین قدر به آن می‏گوید: «موجود شو»، پس بی‏درنگ موجود می‏شود. (۳۵)

(در احادیثی از پیامبر اسلام آمده‌است که «خواهر هارون» در آیه۲۸ به معنی «ای کسی که از نسل هارون هستی» آمده‌است و در آن زمان این گونه گفتار مرسوم بوده‌است.)[۳]

 مقام و رتبه مریم در اسلام

مریم، بر اساس روایات اسلامی شیعه و سنّی، یکی از چهارزن برگزیده عالم(خدیجه، فاطمه، مریم، آسیه زن فرعون) است. جبرئیل(فرشته خداوند) یا روح القدس(فرشته‌ای مخصوص از جانب خداوند که با جبرئیل برابر است) بر وی نازل می‌شده‌است. آیات زیر به نزول وحی بر مریم اشاره دارند:

در سوره آل عمران آیهٔ ۴۲ چنین آمده‌است: «و فرشتگان مریم را گفتند ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته، و بر تمامی زنان دو جهان برتری داده‌است، ای مریم فروتنی کن برای پروردگار خود، و سجده به جای آور، و با نمازگزاران به نماز بایست»

در سوره آل عمران آیه ۴۵ چنین آمده‌است: «و هنگامی که فرشتگان مریم را گفتند به راستی خدا تو را به کلمه‌ای از خویش بشارت می‌دهد که نامش عیسی پسر مریم است و در دنیا و آخرت آبرومند و از نزدیکان درگاه خداوند است»

در سورهٔ مریم آیه ۱۷ چنین آمده‌است: «ما روح خود را به سوی مریم فرستادیم، و مریم او را چون انسانی بی عیب و نقص تصوّر می‌کرد»

مریم و دودمانش از شیطان در پناهند

هنگامی که مادر مریم، مریم را به دنیا آورد و دانست که او دختر است، به روایت قرآن چنین گفت:

«چون فرزند خویش بزاد، گفت: ای پروردگار من، این که زاییده‏ام دختر است- و خدا به آنچه زاییده بود داناتر است- و پسر چون دختر نیست. او را مریم نام نهادم. او و فرزندانش را از شیطان رجیم در پناه تو می‌آورم.»[۴]

و اینچنین است که مریم و فرزندش عیسی مسیح از شیطان در پناه خدا قرار دارند. آیات متعددی در انجیل به دفع ارواح شرور توسط عیسی مسیح اشاره می‌کند.

و در بعضی روایات عیسی را راس همه شیطان ستیزان یا جن گیران دانسته‌اند.

همچنین در آخر الزمان با برگشتن عیسی جنگ شدیدی بین همه نیروهای خوب و همه نیروهای بد در خواهد گرفت.

 مراجع

  1. قرآن ۱۹:۲۸
  2. عبرانیان ۷:۱۴
  3. البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص: ۷۰۹
  4. قرآن ۳:۳۶ ترجمه آیتی

منابع

  • عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی، اول، تهران: ذکر، ۱۳۸۰، ISBN ۹۶۴۳۰۷۱۶۳۴
  • کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، ISBN ۹۶۴۳۳۱۰۶۸-X

برگرفته از http://fa.wikipedia.org

خدایا ! ......خودت کمکم کن ......

خدای من ....
خسته ام ..........
سخت محتاج توام ..........
آنقدر که یارای گفتنش را ندارم .
خدایا ...!
خدایا .......!
خدایا .........!
سخت محتاج مهرو عشق توام ! ....... سخت ...
مهربانا !
دلتنگ شده ام ....
اشک ها باز مهمان دو چشم همیشه منتظرم شده اند .......

آه !
اشک های من !..... می خواهمتان که از سر شوقی عارفانه مهمان همیشگی چشمانم شوید !
خداوندگار مهر ...
عشقی راستین و پاک ...
صداقتی ناب و ابدی .........
آرامشی ژرف در قلب و جانم .......
را به من هدیه بده ! ...... ای مهربانترین .......ای ناب تر از هر ناب .....
اوج نیازم را دریاب جانا !
تمنای وجودم را دریاب بزرگوار من !
دیدگان سرشار از عشق و انتظار و امیدم را احساس کن خدای من ..... خدای من .......
تو را قسم به همه عظمت و جلالت !
بر من رحم کن .........
لطف و عنایت همیشگی ات را از من دریغ مدار ای همه خوبی و مهر .
ای بزرگوار مهربان و رحیم ...
همه امیدم !.....همه تکیه گاهم تویی .......خدای من !

افکار پلید مردان شهر من

داشتم توی اینترنت ول می گشتم .چشمم خورد به مطلبی که خیلی وقتا فکرمو  به خودش مشغول کرده .

افکار پلید مردان شهر من 

■■ حجاب یکی از بحث برانگیزترین مسائل این روزای ایران به حساب میاد؛ یه سری هستند که مخالف داشتن حجاب هستند یا لااقل نظرشون اینه که هرکس هر طور که دلش میخواد باید لباس بپوشه، این عده تعداد زیادی از مردم ایران رو هم تشکیل میدن. اما هستند کسانی که واقعا به داشتن حجاب اعتقاد دارند؛ مانند نویسنده مطلب «چه لذتی دارد این حجاب!». توصیه اکید می‌کنم این مطلب رو بادقت بخونید!

به‌شخصه با خوندن این مطلب از خودم بدم اومد(!)، یعنی مردای جامعه ما اینقدر به انحراف کشیده شدن که یک زن حاضره سختی‌ها رو تحمل کنه که هر روزه مورد آزار و اذیت نگاهی مردان جامعه قرار نگیره؟! روی صحبت‌م با خودم و مردای جامعه‌ی ایرانه، آقایون واقعا چکار داریم می‌کنیم؟! این‌قدر پست شدیم که باعث شدیم یه زن ایرانی بنویسه: «مى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید. نمى‏دانید!»

چه کار داریم می‌کنیم؟! چرا این قدر داریم به سمت مسائل زیرشکم فکر می‌کنیم، واقعا چرا؟!

مرتبط: چشمت رو درویش کن!

برگرفته از   http://version17.com/

ما مردهای ایرانی همیشه دم از غیرت و ناموس پرستی میزنیم ونمی تونیم قبول کنیم کسی به ناموس ما چپ نگاه کنه .

اما چرافقط ما حق  این خواسته  را داریم و وقتی نوبت به ناموس مردم میرسه مزاحمت برای او هیچ اشکالی نداره .ما حق داریم هر جور دوست داریم  اونو ورانداز کنیم ؛متلک بندازیم و کارهای بد   و  بدترانجام بدیم.

شاید کسی این رفتارو غریزی تلقی کنه اما آیا باید جلوی هر غریزه ای را آزاد بذاریم واجازه بدیم این غریزه (بلا نسبت )مثل گاو سرشو پایین بندازه وهرکاری دلش خواست انجام بده ؟!

البته  از حق نگذریم  بعضی از خانمها هم همچین  بی تقصیر نیستن. با این آرایشهای کیلویی که سرکاران علیه انجام میدهند ...

به  امید روزی که همه ما هوای همدیگه را داشته باشیم .

متن سه نامه پیامبر اسلام به سه پادشاه بزرگ دنیا

متن سه نامه پیامبر اسلام (ص) به سه پادشاه بزرگ دنیا

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بر قوم و قبیله خاصى مبعوث نشده بود تا پیامش در حصار و محدوده آن قوم و قبیله محصور بماند، بلکه بر طبق آموزه‏هاى قرآنى (1) ماموریت داشت تا پیام خود را به عموم مردم - فارغ از تمایزات قومى، نژادى و زبانى - ابلاغ نماید. از این رو در سال ششم هجرى، در راستاى رسالت جهانى خویش، با ارسال نامه‏هایى به سران ممالک هم جوار حجاز در آن روزگار، گام مهمى را در سیاست‏ خارجى برداشت. او که در این زمان دغدغه خاطر چندانى از جانب یهودیان مدینه و شرارت‏هاى آن‏ها نداشت و نیز به دلیل انعقاد معاهده صلح حدیبیه، از جانب مشرکان مکه احساس خطر جدى نمى‏کرد بر آن شد تا نامه‌هایى را به سران کشورهاى هم جوار ارسال نماید و آن‏ها را به اسلام فراخواند. (2)

با نگاهى به تاریخ طبرى درمى‏یابیم که طبرى تنها سه نامه از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را که خطاب به نجاشى - حاکم حبشه - ، خسرو پرویز - شاهنشاه ایران - و هرقل - امپراتور روم شرقى - بوده را ضبط کرده است و در خصوص نامه‏هاى آن حضرت به مقوقس (حاکم مصر)، جیفر و عبد پسران جلندى (فرمانروایان عمان) و منذر بن ساوى (کارگزار خسرو در بحرین) تنها به نقل گفته‏اى کوتاه از ابن اسحاق اکتفا کرده و متن نامه‏هاى مذکور را نیاورده است. از این رو ما در این نوشتار به ذکر نامه‏هایى که از سوى آن حضرت به حاکمان حبشه، روم و ایران ارسال شده است، خواهیم پرداخت .

نخستین نامه‏اى که طبرى در ذیل وقایع سال ششم هجرى به ثبت آن اهتمام نموده، نامه‏اى است که از سوى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و توسط دحیة کلبى به هرقل - امپراتور روم شرقى - ارسال گردید . طبرى متن این نامه را چنین آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد بن عبدالله و رسوله الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى. اما بعد: فانى ادعوک بدعایة الاسلام، اسلم تسلم و اسلم یؤتک الله اجرک مرتین. فان تولیت فعلیک اثم الاریسین. (3)

به نام خداوند بخشنده مهربان

ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان

کسى که پیرو راستى گردد گزند نمى‏بیند. اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه رعایا (کشاورزان) بر گردن تو خواهد بود.

دومین نامه مورد توجه طبرى که به انعکاس آن پرداخته است مکتوب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به نجاشى پادشاه حبشه است که عمر و بن ابى امیه ضمرى مامور ابلاغ آن شده بود. وى متن این نامه را چنین ثبت کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من رسول الله الى النجاشى الاصحم ملک الحبشه .

سلم انت . فانى احمد الیک الله الملک القدوس السلام المومن المهیمن و اشهد ان عیسى بن مریم روح الله و کلمته القاها الى مریم البتول الطیبه الحصینه فحملت ‏بعیسى فخلقه الله من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده و نفخه . انى ادعوک الى الله وحده لاشریک له و الموالاة على طاعته و ان تتبعنى و تومن بالذى جاءنى، فانى رسول الله و بعثت الیک ابن عمى جعفر و نفرا معه من المسلمین . فذا جاءک فاقرهم، و دع التجبر. فانى ادعوک و جنودک الى الله، فقد بلغت و نصحت، فاقبلو نصحى . والسلام على من اتبع الهدى . (4)

به نام خداوند بخشنده و مهربان

از محمد پیامبر خدا به نجاشى اصحم پادشاه حبشه.

تو با ما در صلح هستى . من بر خداى ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن درود مى‏گویم و شهادت مى‏دهم که عیسى پسر مریم روح خدا و کلمه اوست که وى را به مریم دوشیزه پاکیزه القا کرد و عیسى را بار گرفت و خدا عیسى را از روح خود آفرید، چنان که آدم را با دست و دمیدن روح خود در او آفرید. من تو را به خداى یگانه بى‏شریک و اطاعت از وى دعوت مى‏کنم که پیرو من شوى و به خدایى که مرا فرستاده ایمان بیاورى که من پیغمبر خدایم و پسر عمویم جعفر و جمعى از مسلمانان را به سوى تو فرستاده‏ام و چون بیایند، آن‏ها را بپذیر و از تکبر بر کنار باش که من تو را با سپاهت ‏به سوى خدا مى‏خوانم. من پیام خدا را ابلاغ کردم و اندرز دادم . اندرز مرا بپذیر و درود بر آن که پیرو هدایت‏ شد.

مکتوب پیامبر به خسرو پرویز پادشاه ایران که توسط عبدالله بن حذافه سهمى به خسرو رسانده شد، سومین نامه‏اى است که طبرى آن را این گونه گزارش کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

من محمد رسول الله الى کسرى عظیم الفارس . سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوک بدعاء الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین. فاسلم تسلم . فان ابیت فان اثم المجوس علیک . (5)

به نام خداوند بخشنده و مهربان

از محمد فرستاده خدا به خسرو، بزرگ پارسیان. درود بر آن که پیرو هدایت ‏شود و به خدا و پیغمبر وى ایمان آورد و شهادت دهد که خدایى جز خداى یکتا نیست. من پیامبر خدا به سوى همه کسانم تا زندگان را بیم دهم . اسلام بیاور تا سالم بمانى و اگر دریغ کنى گناه مجوسان به گردن تو است.

پى‏نوشت‏ها:

1. و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا ...»؛ سوره سبا، آیه 28.

2. نامه‏هاى پیامبر در مجموعه‏اى تحت عنوان «مکاتیب الرسول‏» تالیف على احمدى در سال 1363 به چاپ رسیده ضمن این که در این زمینه، یک رساله دکترى با عنوان «نامه‏ها و پیمان‏هاى پیامبر اسلام‏» اثر دکتر محمد حمید الله نیز وجود دارد که دو ترجمه فارسى از آن با نام‏هاى «وثائق‏» ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى و «نامه‏ها و پیمان‏هاى سیاسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام‏» ترجمه دکتر سید محمد حسینى موجود مى‏باشد .

3. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، 1378 ه) . ذیل وقایع سال ششم هجرى .

4. همان .

5. همان .

منبع:

نشریه تاریخ اسلام، شماره 7

على ناظمیان فرد

ماهاتما گاندی

ماهاتما گاندی

مهانداس کارامچاند گاندی (به خط دونگری: मोहनदास करमचन्द गांधी؛ گجراتی: મોહનદાસ કરમચંદ ગાંધી؛ زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ - درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸-۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ ضدخشونت گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت ضدخشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارده‌است.

ادامه مطلب ...

ای دل من !...

ای دل من ! ...
سرشار از شور و شوقی ...
سرشار از انتظاری ! ...
ای دل من ! ...
همه چیز می آید ! ...
همه چیز می گذرد ! ...
دریاب این را ..
همه چیز و همه کس از تو والاتر ست ! ...
ای دل من !
تو فقط باید برای خدایت شور و شوق داشته باشی ...
تو فقط باید برای خدایت در عطش انتظار بسوزی !
اوست تنها که جاودانه ست !
دریاب این را دل من ! دریاب !
ای دل من ... تو حرمتی داری بس ژرف ... تو را به هیچ دلی نمی سپارم !
تو را به خدای عشق می سپارم ...
تو را به آغوش عاشقانه ی آن معبود ازلی ات می سپارم
تنها اوست که برای تو می ماند !
تنها اوست که عاشقانه همیشه دوستت دارد دل من ! ...
بی هیچ چشم داشتی ! ...
بی هیچ قیدی ...
بندی ..
قانونی !
و تبصره ای
خدایا ! .............................
می شنوی صدای این دل را ؟!
با تو می گوید این دل ! :
عشقت را فریاد می زنم ..............................
دوستت دارم را فریاد می زنم .................................
خدایا !
با من باش !

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش خشایارشا

وصیت نامه داریوش کبیر به فرزندش خشایارشا

اینک که من از دنیا می روم بیست وپنج کشور جهان جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشور ها احترام دارند و مردم کشور نیز در ایران دارای احترام می باشند . جانشین من خشایار شاه باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد و راه نگهداری کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .

اکنون که من از دنیا می روم تو دوازده کرور خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی کویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این خزانه این است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان .

مادرت آتوسابرمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن . ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه ای است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود ، حشرات در آن بوجود نمی آید و غله در این انبارها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه آذوقه دویا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید به دست آمد از غله موجود در انبارها برای تأمین کسر خوار وبار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنان همان مزیت دوست بودن با تو کافیست ، چون اگر دوستان و ندیمان خود را برای کارهای مملکتی بگماری به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی ، چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .

کانالی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود بیاورم (کانال سوئز فعلی) هنوز هم به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که ار آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصرفرستادم تا اینکه در این قلمرو وایران نظم و امنیت برقرار کنند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم تو باید این کاررا به انجام برسانی.

با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند . توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنان آفت پادشاهی هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور بنما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بد رفتاری نکن اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها این طور خواهند بود که دست روی دست میگذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم نمایند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنان زیاد شود تو با اطمینان بیشتر می توانی سلطنت کنی .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید.

بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که می توانی وارد قبر شوی تا تابوت سنگی مرا ببینی و بفهمی که من پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر من بیست وپنج کشور سلطنت       می کردم ، مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد خواه پادشاه  کشور باشد یا یک خار کن و هیچ کس در این جهان باقی نمی ماند .

اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی غرور و خود خواهی بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگاه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند . زنهار ، زنهار هرگز هم مدعی هم قاضی نشو اگر هم از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی به یک طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار بدهد و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .

هرگز از آباد کردن دست بر ندار زیرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهر سازی را در درجه اول اهمیت قرار بده .

عفو و سخاوت ، ولی عفو باید موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ا ی ...

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم -سعدی

به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم

همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم

مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم

برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم

نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم

تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بی‌نظیرم

تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم

نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم

اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم

نه تو گفته‌ای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم

استاد شهریار

محمدحسین شهریار

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ - ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی دارد. از شعرهای معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدربابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد. روز وفات این شاعر در ایران روز ملی شعر نام‌گذاری شده‌است.[۱]

 زندگی

شهریار به سال ۱۲۸۵ در تبریز متولد شد.دوران طفولیت خود را در روستای مادری قایش قورشاق و روستای پدری خشکناب در بخش قره‌چمن آذربایجان ایران سپری نمود. پدرش حاج میر آقا خشکنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا ۱۳۰۳) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری «به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر» ترک تحصیل کرد (زاهدی ۱۳۳۷، ص ۵۹). پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت می‌کند. و به سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. بعدها دانشگاه تبریز وی را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را می‌سراید. گفته می‌شود گه منظومه "حیدرباباً در شوروی به ۹۰ درصد زبان‌های جمهوری‌های آن ترجمه و منتشر شده‌است.

در تیر ماه ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ماه ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند، دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی هستند.


شهریار پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ایران، شعرهایی در مدح رژیم جمهوری اسلامی و روحانیون تندرو نظیر روح الله خمینی و سید علی خامنه‌ای و نیز علی اکبر هاشمی رفسنجانی و بسیجیان وابسته به رژیم (انتشار پس از مرگ شهریار) سرود.

شهریار در روزهای آخر عمر به دلیل بیماری و اعتیاد به مواد مخدر در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرا در تبریز دفن شد.

عشق و شعر

فته می‌شود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد.[نیازمند منبع] پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمده‌است، در بستر می‌سراید. این شعر بعد‌ها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.

  • آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
  • بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا...
  • نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
  • دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود به صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های زیادی را می‌سراید. وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی، جز آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومه حیدربابایه سلام، سروده شده به سال ۱۳۳۳، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.

 شعرها و کتاب‌ها

  • حیدر بابایه سلام، شعر ترکی
  • کلیات محمد حسین شهریار، مجموعه اشعار به زبان فارسی

درباره شهریار

 منابع

  1. http://server30.irna.com/01/news/view/line-10/8506266611104607.htm
  • زاهدی، لطف‌الله، «بیوگرافی استاد شهریار»، ۱۳۳۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۵۱ تا ۶۸.
  • زهری، علی، «به جای مقدمه»، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۳۷ تا ۴۰.
  • مرتضوی، منوچهر، «مقدمه»، تیر ۱۳۴۷، مندرج در دیوان شهریار، جلد اول، چاپ دهم، تهران: انتشارات نگاه و تبریز: انتشارات زرین، صص ۲۳ تا ۳۲.


پیوند به بیرون

قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم قسمت ششم قسمت هفتم قسمت هشتم قسمت هشتم قسمت نهم قسمت دهم قسمت یازدهم

برگرفته از http://fa.wikipedia.org

نوروز و تقویم بین المللی

دوستان، عزیران، بازدید کنندگان محترم:

لطفاً همگی با هم به این تارنما رفته و آنرا امضا کنیم، تا این مهم را به انجام برسانیم.
 

درخواستی است از دبیر کل سازمان ملل متحد که نوروز را به رسمیت شناخته و آنرا در تقویم بین المللی قرار دهد. فرهنگسرا یقین دارد که ما می توانیم این امر مهم را به انجام برسانیم و یادگاری برای آیندگان و وارثان ایران (فرزندانمان) بگذاریم. همانطور که مردانی همچون فردوسی زبان فارسی را تا ابد زنده نگاه داشتند.

http://www.PetitionOnline.com/Norouz/

 

Dear Friends ,

Please do your part......and forward to your friends & family.....we need worldwide signatures.

http://www.PetitionOnline.com/Norouz

با تشکر از سایت http://www.farhangsara.com

نژاد پرستی یا تبعیض نژادی

نژادپرستی

● شکل گیری روحیه نژادپرستی

انسان به جهت پاره‏ای وابستگی‏ها؛ از قبیل سرزمین، خون، نژاد و مانند آن، خود را از دیگران جدا می‏شمرد و به قومی خاص، احساس وابستگی می‏کند و توجه خود را به تأمین منافع ملّی، حتی اگر مستلزم زیان دیگران هم باشد، معطوف می‏گرداند.
تبعیض نژادی مرتبه‏های گوناگونی دارد؛ علاقه‏مندی به سرزمین و ملیّت و قوم و تبعیض گرایی افراطی چند مرتبه آن است. نظام‏هایی چون نازیسم در آلمان، فاشیسم در ایتالیا و صهیونیسم در فلسطین اشتغالی و... که بر اساس اعتقاد به برتری نژادی و حق سیادت بر دیگران تشکیل می‏شوند، از پدیده‏های شوم تبعیض نژاد هستند.


● نژادپرستی و میهن پرستی

 میهن‏دوستی، یا حبّ‏الوطن و دوستی اقوام، خویشان و خانواده، نه فقط در اسلام مذموم نیست، بلکه بدان سفارش نیز شده‏است. اما ملّی‏گرایی، گاه به معنی «القومیه» یعنی گرایش شدید به نژادپرستی است. در این‏باره، دانش‏مندان علوم اجتماعی بر این باورند که وطن‏دوستی با وطن‏پرستی متفاوت است. وطن‏پرستی بیراهه است، ولی وطن‏دوستی، زمینه‏ساز و مشوّق توسعه‏یافتگی است. اصل کلی در کشورهای توسعه یافته علاقه شدید عموم مردم به تاریخ، آداب، رسوم و محدوده جغرافیایی‏شان است و اساسا در جامعه‏ای که وطن‏دوستی نباشد، برای خدمت، رشد و توسعه‏یافتگی، انگیزه‏ای نخواهدبود. از این‏رو، باید میان وطن‏دوستی که امری مطلوب است، با وطن‏پرستی که مورد نکوهش واقع شده، تفاوت گذاشت.

● نژادپرستی از دیدگاه امام سجاد (ع)
مراد از نژادپرستی آن است که شخص، حزب، گروه و یا قبیله، معیار حق و باطل قرار بگیرد. دوستی با اقوام را نمی‏توان مصداق نژادپرستی دانست و کمک به آنان نیز از این محدود خارج است. از امام زین‏العابدین علیه‏السلام سؤال شد که مراد از تعصّب و نژادپرستی چیست؟ امام علیه‏السلام در جواب فرمودند: «اگر کسی بدی‏های قوم و ملت خویش را بهتر از خوبی‏های دیگران بداند، گرفتار تعصّب شده است؛ بنابراین، به جهت وجود این حالت، مسؤولیت دارد، اما محبّت به اقوام و خویشاوندان را عصبیّت نمی‏گویند، بلکه اگر آنان را در کارهای ظالمانه یاری کند، تعصّب ورزیده است.»
 ● شیطان اولین نژادپرست
شیطان نخستین کس است که روحیه استکبار و تعصّب در او پدیدار شد و بر آدم علیه‏السلام فخر فروخت و تکبّر ورزید و بر اثر همین فخر و طغیان، در برابر امر خداوند سبحان نفرین شده و رانده شده از رحمت الهی گردید. «همه فرشتگان به امر خداوند در مقابل آدم علیه‏السلام سجده کردند، مگر ابلیس که تکبر نمود و از کافران شد» و گفت: «مرا از آتش نورانی و آدم را از خاک ظلمانی و کدر آفریدی.» چنان که حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «شیطان را غیرت جاهلیت عارض شد. پس افتخار کرد بر آدم، به خلقت خودش و تعصّب نشان داد، به جهت اصل و ریشه‏اش. پس این دشمن خدا پیشوای متعصّبان و پیشرو متکبران است.» شیطان اساس و بنیان عصبیت و برتری نژادی را بنا نهاد. بدین جهت، هر کس که به ریشه و نژاد خویش فخر بفروشد، از یاران شیطان و از پیروان اوست.
 ● راهکار مبارزه با تبعیض نژادی
 آتش قوم گرایی و تبعیض نژادی، فقط با اجرای افکار دانش مندان، صدور اطلاعیه‏های جهانی حقوق بشر و قطعنامه‏های بین المللی خاموش نمی‏شود، بلکه بر اساس واقعیت‏ها و الگوهای تاریخی، راه نجات بشر از آسیب‏های نژادپرستی، زنده ساختن مفاهیم اخلاقی، ارزشی و انسانی است و راه مبارزه با تبعیض، احیای هویت اصل انسانی و فطری، در قالب دین و خدا باوری است.

● اختلافهای ظاهری در نظر اسلام
موضع اسلام در برابر اختلاف‏های ظاهری که در جامعه‏های انسانی به چشم می‏خورد، بسیار آموزنده است. اسلام این موضوع را همان گونه می‏نگرد که به سایر جلوه‏های متنوّع پدیده‏های طبیعی می‏نگرد. در قرآن مجید، دگرگونی و اختلاف در زبان و رنگ، دلیل بر هستی خدا یاد شده است؛ بی‏آن‏که به یک زبان و یا یک رنگ، ویژگی و امتیاز ببخشد، آن‏ها را از پدیده‏های بسیاری شمرده که می‏بایست در آن‏ها دقت و تأمل نمود. در قرآن مجید آمده است: «دیگر از نشانه‏های او آفرینش آسمان‏ها و زمین و دگرگونی زبان‏ها و رنگ‏هاست. در این همانا برای آنان که دانایند، نشانه‏هاست.» اسلام دنیای انسان‏ها را آن‏گونه می‏نگرد که گویا باغی بزرگ با گل‏هایی رنگارنگ است.

● پیامبر (ص) در برابر نژادپرستان قریش
بزرگان قریش اصل مساوات را که پیامبر به رعایت آن همت گماشته بود، نمی‏پذیرفتند و به ایشان می‏گفتند: علت این‏که در مجلس‏های تو حضور نمی‏یابیم، این است که افرادی چون بلال حبشی، سلمان فارسی، صهیب رومی و غیر آنان از بردگان در آن مجلس‏ها حضور دارند. آنان را از کنارت بران تا با تو هم نشین شویم، ولی پیامبر این درخواست را نپذیرفت. آنان طرح دیگری را بیان کردند، چنان که گفتند روزی را برای آنان و روزی را برای ما اختصاص بده. آیه نازل شد: «آنانی را که صبح و شام خدا را می‏خوانند و قصدشان فقط خداست، از خود مران که نه چیزی از حساب آنان بر تو و نه چیزی از حساب تو بر آنان است. پس تو اگر آن خدا پرستان را از خود برانی، از ستم کاران خواهی بود.» با نزول این آیه، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به این خواست آنان نیز تن نداد.

نژاد پرستی

نژادپرستی

نژادپرستی تفکر برتر دانستن یک نژاد بر نژاد(های) دیگر است.

در کتاب «فرهنگ سیاسی» داریوش آشوری برای نژادپرستی تحت نام «نژادگرایی» چنین تعریفی آورده شده:

نژادگرایی نظریه‌ای است که میان نژاد و پدیده‌های غیر زیست شناسی مانند دین، آداب، زبان و... رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را برتر از دیگر نژاد‌های بشری می‌شمارد. در این نظریه برتری نژادی مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را کهتر گردانیده‌است.
ریشه‌های نژادپرستی در عصر جدید به نظریات کنت دوگوبینو نویسنده فرانسوی می‌رسد که آن را در ۱۸۵۳ منتشر نمود. در قرن بیستم بزرگ‌ترین حامی نژادگرایی هاستن استوارت چیمبرلین نویسنده آلمانی انگلیسی تبار بود.
معروف ترین دولت‌های نژادپرست سده بیستم حکومت نازی رایش سوم در آلمان، حکومت فاشیست ایتالیا و آپارتاید آفریقای جنوبی به شمار می‌روند.


 جُستارهای وابسته

 منابع

نژاد پرستی یعنی چه؟

این مقوله در کل دوجنبه دارد:

1.اینکه ما به نژاد ملیت قومیت مذهب یا هر مسئله مختص یک گروه خواص تعصبی

غیر منطقی وافراطی داشته باشیم

2.اینکه ما نژادهای ملتها مذاهب ادیان و.....................را کمتر از خود فرض کنیم

وبا انها برای چیزی که هستند حالتب که با ان بدنیا امدند یا عقیده وتفکری که دارند

مخالفت کنیم

که هردو وجه این مسئله باعث می شود که ما برادر بودن خود را بر اساس  انسانیت فراموش کنیم

اینکه ما دنیای خود را محدود ومحدود تر کنیم

این تنها نتایج نژاد پرستی نیست

تاریخ خونین نژاد پرستان پرده ی نفرت انگیزی است که از حافظه تاریخ حذف نمی شود

هادی جون دوست داریم

قهرمانی هادی ساعی در مسابقات المپیک  مبارک باد

هادی ساعی

رکورد مدال

هادی ساعی
هادی ساعی

شرکت‌کنندهٔ کشور پرچم ایران ایران
تکواندوی مردان
بازی‌های المپیک

طلا

پکن ۲۰۰۸

۸۰ ک‌گ

طلا

آتن ۲۰۰۴

۶۸ ک‌گ

برنز

سیدنی ۲۰۰۰

۶۸ ک‌گ

مسابقات جهانی

طلا

ادمونتون ۱۹۹۹

۷۲ ک‌گ

طلا

مادرید ۲۰۰۵

۷۲ ک‌گ

نقره

گارمیش-پارتنکیرچن ۲۰۰۳

۷۲ ک‌گ

برنز

پکن ۲۰۰۷

۷۲ ک‌گ

بازی‌های آسیایی

طلا

بوسان ۲۰۰۲

۷۲ ک‌گ

برنز

دوحه ۲۰۰۶

۷۲ ک‌گ

مسابقات آسیایی

طلا

بانگکوک ۲۰۰۶

۷۲ ک‌گ

نقره

امان ۲۰۰۲

۷۲ ک‌گ

هادی ساعی بنه‌کهل قهرمان تکواندو جهان و المپیک است.

هادی ساعی خرداد ماه ۱۳۵۵ در شهر ری به دنیا آمد. تمرین تکواندو را از ۷ سالگی آغاز کرد و از رده سنی نوجوانان تاکنون به طور مستمر در تیم ملی تکواندو ایران حضور داشته‌است. ساعی برنده مدال طلای المپیک آتن و مدال برنز المپیک سیدنی در دسته ۶۸ کیلوگرم است که اولین مدال‌ و مدال طلای ایران در ورزشی غیر از کشتی و وزنه برداری در المپیک بودند.

خواهر هادی، مهروز ساعی نیز برنده مدال برنز بازیهای آسیایی دوحه، عضو تیم ملی تکواندو بانوان و یکی از معروفترین ورزشکاران زن ایران است.

او توانست در بازی‌های المپیک پکن تنها مدال طلا ایران را کسب کند و با کسب این مدال به پرافتخارترین ورزشکار ایران در تاریخ بازیهای المپیک بشود.

عناوین

  • مدال نقره قهرمانی ارتش‌های جهان ۱۹۹۵
  • مدال برنز در قهرمانی ارتش‌های جهان کرواسی ۱۹۹۶
  • مدال طلا در بازیهای غرب آسیا ۱۹۹۷
  • مدال طلا در جام جهانی آلمان ۱۹۹۸
  • مدال طلا در قهرمانی جهان کانادا ۱۹۹۹
  • مدال طلا در انتخابی المپیک سیدنی ۱۹۹۹
  • مدال طلا در جام جهانی فرانسه ۲۰۰۰
  • مدال برنز در المپیک سیدنی ۲۰۰۰
  • مدال طلا در جام جهانی ویتنام ۲۰۰۱
  • مدال طلا در قهرمانی آسیا و اقیانوسیه ۲۰۰۲
  • مدال طلا در جام جهانی ژاپن ۲۰۰۲
  • مدال طلا در بازیهای آسیایی بوسان ۲۰۰۲
  • مدال نقره در قهرمانی جهان آلمان ۲۰۰۳
  • مدال طلا در انتخابی المپیک آتن ۲۰۰۴
  • مدال طلا در المپیک آتن ۲۰۰۴
  • مدال طلا در جام جهانی مادرید ۲۰۰۵
  • مدال طلا در قهرمانی آسیا تایلند ۲۰۰۶
  • مدال برنز در بازی‌های آسیایی ۲۰۰۶ دوحه
  • مدال برنز در قهرمانی جهان پکن ۲۰۰۷
  • مدال طلا در المپیک پکن ۲۰۰۸

فعالیتهای سیاسی و اجتماعی

هادی ساعی در دی ماه سال هشتادودو پس از وقوع زلزله بم برای کمک به زلزله زدگان مدال‌های خود را حراج کرد.

ساعی در سال هشتادوپنج در سومین دوره انتخابات شورای شهر تهران شرکت کرد.او در لیست ائتلاف اصلاح طلبان قرار داشت، به مقام پنجم انتخابات رسید و به شورای شهر تهران راه یافت. این در حالی بود که او در زمان انتخابات برای شرکت در بازیهای آسیایی در دوحه به‌سر می‌برد. چند روز بعد او در جشن شب یلدا در نشریه چلچراغ جایزه شجاعت را که از طرف خوانندگان این هفته‌نامه دریافت کرده بود به سید محمد خاتمی اهدا کرد.


 جستارهای وابسته


 منابع

  • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Saei»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد. (بازیابی در ‏۲۵ ژوئن ۲۰۰۸)


 پیوند به بیرون

برگرفته از http://fa.wikipedia.org

خاطرات بدل صدام و جنایت های صدام

خاطرات بدل صدام و جنایت های صدام


دختر شایسته عراق


هر سال به شیوهء کشورهای اروپایی، در میان کارمندان دولت، مسابقه‏ای برای انتخاب ملکهء زیبایی ترتیب داده می‏‎شد. یک سال، فائزه دختر جوانی که واقعن زیبا بود، ملکهء زیبایی شد. وقتی صدام او را در صفحهء تلویزیون مشاهده کرد، شیفته‏اش شد و دستور داد او را به حضورش آورند، البته به شیوه‏ای که لطمه‏ای به منزلت رئیس وارد نشود. یکی از محافظان او رفت و یک ساعت بیشتر نگذشت که آن دختر بینوا را به حضور صدام آوردند. فائزه با دیدن صدام بر خود می‏لرزید؛ اما صدام او را آرامش داد و گفت: «شما میهمان من هستید.»

دختر جوان وقتی از نیت پلید صدام آگاه شد، شروع به گریه کرد؛ اما صدام او را رها نکرد. بعد از مدتی که کارش با این دختر تمام شد، او را به «کامل حنا» سپرد. کامل حنا می‏دانست منظور رئیس چیست. نیمه شب، فائزه را در یک خیابان خلوت بغداد رها کردند، سپس یکی از محافظان صدام با اتومبیل او را زیر گرفته و جسدش را له کرد و بعد هم جسد بی‏جان او را در وسط خیابان رها کردند.


انتقام قصر ویران شده

سال 1991 بود. بر بلندی‏‎های قصر صدام که توسط حملات هوایی متحدین ویران شده بود ایستاده بودیم. صدام به قصر ویران شده و اسباب و وسائل و اتومبیلهایی که همگی از نوع مرسدس بنز بودند، نگاه می‎کرد. خشم و غضب در چهرهء عبوس‏اش آشکار بود. همگی سران رژیم نظیر روکان تکریتی، شبیب تکریتی، صدام کامل، حسین کامل و . . . نیز ایستاده بودیم. قبل از آنکه صدام کلامی بر زبان آورد، محافظانش فهمیدند که رهبر بزرگ اعراب! چه می‏خواهد. به سرعت دست به کار شدند تا خواستهء رهبر بزرگ را برآورده سازند. حدود 30 نفر از انقلابیون شیعه را از زندان آوردند و آنها را به صف کردند. صدام نگاهی به این افراد انداخت. آنگاه با اسلحهء اتوماتیک کوچک خود، پی در پی به سمت آنها تیراندازی کرد و آنها را درو نمود. تعدادی از مأموران صدام، جنازه‏‎ها را از صحنه بیرون بردند و تعداد دیگری، کفشهای رهبر بزرگ! را که قطره‏های خون به آن پاشیده شده بود، پاک کردند.

آتش خشم صدام همچنان زبانه می‏کشید. محافظان با سرعت رفتند و 30 نفر دیگر را آوردند. با این عده نیز همان گونه رفتار شد. صدام می‏کشت؛ بدون اینکه حرفی بزند. با این مقدار خون هم سیراب نشد. این بار انقلابیون کرد را آوردند. حدود 50 نفر با لباسهای و قیافهء کردی؛ مقاوم و قهرمان. یکی از آنها آب دهان به صورت صدام انداخت. صدام او را از بقیه جدا کرد. با سرعت دیوانه‎واری بقیه را کشت. باز جنازه‎ها را بردند. آنگاه نگاهی به چهرهء آن قهرمان کرد که آب دهان به صورتش انداخته بود کرد. آن قهرمان کرد بار دیگر آب دهان انداخت. صدام دیوانه شده بود. بنزین خواست. به محافظانش دستور داد که این مرد را مجبور به نوشیدن بنزین کنند. سپس گلوله‏ای به شکم این مرد شلیک کرد. زبانه‎‏های آتش، سرتا پای این قهرمان کرد را فرا گرفتند. صدام با تأمل به این منظره نگاه می‎کرد. آنگاه خندهء بلندی سر داد. سپس سرش را بالا گرفت و گفت: «خیانتکارها، مزدوران ایران و اسرائیل.»


دیدار با شیوخ

یکی از روزهای جنگ با ایران، یکی از شیوخ خلیج فارس (قطر) از عراق دیدار کرد. من در فرودگاه از او به جای صدام استقبال کرد. طبق معمول نفهمید که صدام بدلی هستم. هنگامی که عازم استقبال از این شخص بودم، صدام به من گفت که به گرمی از وی استقبال نکنم و کمی از خود ناراحتی بروز دهم. طبق دستور عمل کردم و بعد از آن، در روز دوّم، صدام در یک جلسهء رسمی با او دیدار کرد. اعضای هیأت دولت همراه او و تعدادی از وزرای عراقی در جلسه حضور داشتند. من نیز با قیافهء ناشناخته حاضر بودم. صدام به آن شیخ گفت: «ما در مقابل مجوسان (ایرانی‏ها) از شما دفاع می‏کنیم و هر روز جوانان ما کشته می‎شوند، آنگاه شما در خواب خوش هستید.»

میهمان صدام با آزردگی جواب داد: «جناب رئیس، ما چه باید بکنیم؟»

صدام که خشم و غضب تمام وجودش را فرا گرفته بود گفت: «به تو خواهم گفت؛ اما به طور خصوصی.» سپس دستور داد همهء وزرای عراقی و هیأت همراه جلسه را ترک کنند. دستور اجرا شد. صدام و میهمان و چند محافظ باقی ماندند. شخص میهمان با تعجب به صدام نگاه می‎کرد و در جای خودش میخکوب شده بود. حتا نمی‏توانست حرف بزند. صدام گفت: «حالا می‏خواهی به تو بگویم که چه باید انجام دهی؟»

«صباح مرزة» پشت سر صدام ایستاده بود. صدام به او گفت: «صباح، لباسهایش را از تنش بیرون آور.»

میهمان صدام گیج و مبهوت شده بود. گفت: «می‎خواهی چه بکنی؟»

صدام گفت: «کاری که یاد بگیری به بزرگانت احترام بگذاری، ای بزدل ترسو!»

صباح مرزة، برخی از لباسهای او را از تنش بیرون آورد. میهمان شروع به التماس کرد تا اینکه صدام از او درگذشت و قصدش را عملی نکرد. سپس به او گفت: «اما دفعهء بعد، وای بر تو.»

صدام حسین

صدام حسین

صدام حسین عبدالمجید تکریتی (۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ - ۹ دی ۱۳۸۵) (۲۸ آوریل ۱۹۳۷ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) رئیس‌جمهور سابق و دیکتاتور جنگ‌طلب کشور عراق بود.

وی که یکی از اعضای برجستهٔ حزب بعث عراق محسوب می‌شد. مبانی نظری این حزب بر پان‌عربیسم، نوسازی اقتصادی و سوسیالیسم استوار است.

ادامه مطلب ...

خنده درمانی

خنده درمانی

آیا تاکنون از خود پرسیده ایدکه چند بار در روز از ته دل می خندید؟ آیا آدم خوش خنده و خوشرویی هستید یا گرفته و عبوس و به اصطلاح جدی و مبادی آداب! پژوهشهای گوناگون در زمینه اثرات خندیدن بر جسم و روح بیانگر این واقعیت است که خندیدن سبب از بین رفتن بسیاری از فشارهای روحی و روانی شده و راندمان کاری را در افراد بالا می برد. در کشور هندوستان برای تشویق مردم به اینکه از دل مشغولی های روزانه خود دست برداشته برای لحظه ای هم که شده با "خنده" مشکلات خود را فراموش کنند، دست به ابتکار جالبی زده اند و دوره هایی تحت عنوان "خنده درمانی" تشکیل داده اند این دوره ها با استقبال بسیاری روبه رو شده است. بهره گـیـری از " خنده" برای درمان ناهنجاری های فکـری و عارضـه های جـسمـی، نخستین بار نیست که به مرحله اجرا درمی آید. پیش از این در کشور ژاپن به معجزه خنده پی برده و از آن برای آرامش روح و روان استفاده نموده اند. طی یک برنامه از پیش تعیین شده در کلاس های خنده درمانی برای علاقمندان به آرامش درونی، فواید خنده به طور مبسوط، شرح داده می شود. در این راستا بر این نکته تاکید می شود که بسیاری از ما اکثر وقت خود را در محل کار سپری می نماییم، جایی که بیشترین فشار را از لحاظ کاری متحمل می شویم، بیماری های زیادی مانند "فشار خون"، "نارسایی های قلبی"، "بی خوابی و افسردگی" حاصل فشارهای بیش از اندازه ای هستند که هر کدام از ما روزانه با آنها دست و پنجه نرم می کنیم، اضطراب و استرس محیط کار و فعالیت ممکن است به وضعیت بدتر مانند اعتیاد به مواد مخدر یا تفریحات غیر سازنده منجر شود. از این رو، تمرین خنده به فواصل زمانی در روز باعث می شود اکسیژن بیشتری به مغز برسد و با آزاد شدن هورمون های انرژی زا در بدن، فرد احساس آرامش بیشتری کند. پس سعی کنید همیشه لبخند بر لبانتان باشد.دست کم پس از هر دو یا سه ساعت کار مداوم یک نفس عمیق کشیده گردن و شانه هایتان را به عقب خم کنید تا به اصطلاح خستگی از تنتان بیرون برود. خنده درمانی سیستم ایمنی بدن را افزایش داده باعث می شود کمتر دچار سرماخوردگی و عطسه شوید همین طور بروز عفونت های حلق و ریه را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می دهد. خنده استقامت بدن را در ابتلا به بیماری هایی همچون آسم، برونشیت، سردردهای عصبی و میگرن، و نیز دردهای ناشی از آرتروز، دیسک کمر و ستون فقرات افزایش می دهد. خنده درمانی درحقیقت نوعی تمرکز فکری محسوب می شود که افکارانسان را از دنیای فیزیکی جدا می کند تا جایی که ذهن به هیچ چیز دیگری نمی اندیشد. تمام کسانی که از این روش استفاده می کنند به خوبی می دانند که هنگام متمرکز ساختن ذهن، همه افکار بد و منفی از قبیل اندیشه های جرم برانگیز، ترس، عصبانیت، حسادت و خود خواهی را می توان از ذهن بیرون کرد و روحیه ای شاد و سرزنده را با تمرین گذشت و فداکاری، احترام به دیگران، دوست داشتن و محبت ورزیدن و از همه مهمتر "بخشش" در وجود خود زنده ساخت. از این رو افراد بایدبیش از هر چیز زوایای شخصیتی خودرا به خوبی بشناسند و جنبه های شوخ طبعی را در وجود خود شناسایی کنند اگر چه این خصیصه در همه اشخاص به یک اندازه موجود نیست. طی فرآیند خنده درمانی به افراد آموزش داده می شود که صرف نظر از مشکلات و گرفتاری هایی که برای هر فردی در زندگی ممکن است پیش بیاید خندیدن و خوشحالی بخش جدایی ناپذیری از زندگی فردی انسان ها محسوب می شود. وقتی ذهن و فکر شما در آرامش کامل باشد قطعاَ راحت تر و آسان تر می توانید تصمیم بگیرید و با آرامش خاطر مشکلات خود را حل کنید. اعضاء کلاس های خنده درمانی ابتدا یکسری فعالیت های جمعی و گروهی را با هم انجام می دهند سپس هرکدام جداگانه همان فعالیت ها را به طور انفرادی و به فواصل زمانی در روز تکرار می کنند. هر فردی دارای استعدادهای بالقوه نامحدودی است که بکر و دست نخورده باقی مانده اند و می باید در مسیر درست و با شناخت صحیح فعالیت یابند. یکی از این راههای شناخت استعدادهای خاموش در وجود انسان خنده درمانی است. یک محقق دانمارکی با الگوگرفتن ازاتاق های "استراحت" و "استعمال دخانیات" در شرکت ها و ادارات پیشنهاد کرد اتاق هایی با نام "اتاق خنده" به این گونه مراکز اضافه شود تا کارمندان بتوانند دست کم 10 الی 15 دقیقه را در آنجا به خندیدن سپری کنند. هر چند این پیشنهاد هنوز عملـی نشده و تنها در حد یک فـرضیه است اما به عقیده وی ایـن تنها راهی است که می تـوان خنده را به محیـط کار نیز انتقـال داد. باشگاههای خنده در کشورهای غربی ماننـد آمریکا و انگلیس که هفته ای یک بار دایر می شوند مفیـد هستند اما کافی نیستند و نیاز افراد را برطرف نمی سـازند چرا که انسان ها برای تامین نیازهای روحی خود به اینکه هر روز بخندند نیاز دارند. یکی از محاسن ایجاد اتاق خنده این است که دیگر نیازی به وقت قبلی نیست و هر کس می تواند در هر زمانی که دلش خواست به آنجا برود و تا دلش می خواهد بخندد. نکته مهم اینجا است که آیا افراد می توانند هر زمان که اراده کنند بی دلیل بخندند و یا باید محرکی آنها را به این عمل وادارد. تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از انسان ها نسبت به لطیفه هائی که می شنوند عکس العمل نشان می دهند. اگر لطیفه شیرین و بامزه باشد قطعاَ خنده را بر لبانشان خواهد نشاند. برای اینکه بتوانید خندیدن را تمرین کنید باید با افرادی معاشرت کنید که همیشه شاد و خوشحال هستند، گویی هیچ غم و غصه ای در زندگی نــدارند و اگر هم دارند آن را بروز نمــی دهند. در این گونه کلاس ها توسط تلویزیون و یا ضبط صوت داستان های خنده دار و بامزه به نمایش در می آید تا افراد به خندیدن وادار شوند. خنده را می توان به چند گروه تقسیم بندی کرد. گروه اول همان لبخندهایی هستند که افراد در هر زمان و مکانی می توانند از آنها استفاده کنند. به طور مثال خیلی ها برای اینکه ترس و یا اضطراب خود را پنهان کنند آن را با یک لبخند بروز می دهند و یا لبخندهایی که آدم ها از روی تنبلی، بی تفاوتی و اینکه حوصله حرف زدن ندارند به یکدیگر تحویل می دهند. دسته دوم خنده هایی هستند که در مکان های خاص و با کمی احتیاط انجام می گیرند. مثلاَ در مکان های عمومی خنده بی جا و بی مورد شخصیت آدم ها را زیر سؤال خواهد برد. دسته سوم خنده های بی صدایی است که در دل آدم ها انجام می گیرد. برای مثال دوست شما مطلبی در مورد شخصیت شما به زبان می آورد که به نظر شما اصلاَ واقعیت ندارد و شما در دل به او می خندید و یا موردی را از کسی پنهان کرده اید و در دل به او می خندید که از همه جا بی خبر است. دسته چهارم خنده های کاملاَ دوستانه است، زمانی که از ته دل می خندید و در آن لحظه تنها به چیزی می اندیشید که باعث خندیدن شما شده است. در این حالت تمام اعضاء بدن شما از عضلات سر و صورت گرفته تا دست و حتی قفسه سینه، شما را در خندیدن همراهی می کنند. از این رو از ته دل خندیدن بهترین و مفیدترین نوع خنده است! بنابراین از همین امروز تصمیم بگیرید با لبخند زدن به دیگران و از ته دل خندیدن آرامش را به محیط کار و زندگی خود آورده و زمینه ای مناسب برای رشد خلاقیت ها و دوستیهای پایدار را فراهم کنید.

هفت اصل بیل گیتس

«بیل گیتس»، رئیس «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستان‌های آمریکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت: «در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش‌آموزان نمی‌آموزند». او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبیرستان فرا نمی‌گیرند، بیان کرد. به گزارش ایسنا، اصول بیل گیتس به این شرح است: اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید. اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار می‌رود که قبل از آن‌که نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید. اصل سوم: پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوق‌العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آن‌که بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید. اصل چهارم: اگر فکر می‌کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد. اصل پنجم: آشپزی در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار «یک فرصت» بود. اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید. اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می‌رسد، ملال‌آور نبودند.

زندگینامه ابن سینا به مناسبت روز پزشک

ابن سینا

بن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (۳۵۸-۴۱۶ خورشیدی، ۳۷۰-۴۲۸ قمری، ۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی) پزشک اهل ایران‌زمین، مشهورترین و تاثیر گذارترینِ فیلسوفان و دانشمندان اسلامی بود.[۱] وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه‌است. جرج سارتن او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.

ادامه مطلب ...

سیزده نکته برای زندگی - گابریل گارسیا مارکز

سیزده نکته برای زندگی - گابریل گارسیا مارکز

1 ـ دوست دارم تورا نه به خاطرشخصیتت بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.

۲ ـ هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشک های تو نمی شود.

۳ ـ اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست نداشت به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

۴ ـ دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

۵ ـ بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار کسی باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

۶ ـ هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحت هستی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو باشد.

۷ ـ تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

۸ ـ هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.

۹ ـ شاید خدا خواسته که بسیاری افراد نامناسب را بشناسی وسپس شخص مناسب را،به این صورت وقتی او را یافتی بهتر

می توانی شکرگزار باشی.

۱۰ ـ به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

۱۱ـ همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوبار اعتماد نکنی.

۱۲ـ خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و انتظارداشته باشی او تو رابشناسد.

۱۳ـ زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.

شعرکوچه ها از فریدون مشیری

کوچه ها

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید ،عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :‌
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!

اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟

زندگینامه استاد شهرام ناظری

شهرام ناظری

شهرام ناظری خواننده و استاد موسیقی کردی و فارسی است.


زندگینامه

شهرام ناظری در سال ۱۳۲۸ در کرمانشاه کوچه یخچال ودر خانواده ای ادیب و فرهنگ دوست و اهل موسیقی متولد شد.

وی از زمان کودکی مانند اکثر خوانندگان که صدای خوش در خانواده شان موروثی بوده صدای خوش را از پدر و مادر خود به ارث می بردو پدرش که صدای لطیفی داشت و از سبک قدما و خوانندگان آن دیار به خصوص شادروان شیخ داوودی خواننده بزرگ بهره گرفته بود فرزندش را تحت تعلیم قرار می دهد ناگفته نماند که قطب این خانواده مرحوم استاد حاجی خان ناظری بوده که اکثر موسیقی دانان کرمانشاه را با نت و موسیقی اصیل ایران تعلیم داده وخود از شاگردان درویش خان و کلنل وزیری بوده است.

پدر شهرام ناظری ضمن آشنایی با گوشه‌ها و ردیف های آواز ایرانی با سه تار هم آشنایی داشته است و مادر وی هم صوتی خوش و با آواز آشنایی داشته و شهرام در چنین محیطی پرورش می یابد.

این محیط مناسب هنری موجب می‌شود تا وی در سن ۹ سالگی اولین برنامه هنری خود را در رادیو کرمانشاه همراه با تار مرحوم درویشی ؛ از نوازندگان معروف کرمانشاه اجرا نماید.

وی سپس در سن ۱۱ سالگی در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه در آواز ایرانی اجرا نمود و برای پر بارتر کردن درک موسیقی خود ارتباط بیشتری با پسر عمویش علی ناظری و درویش نعمت علی خان خراباتی که تاثیر بزرگ و مهمی بر آشنایی او با موسیقی محلی و کردی و درک آن داشته‌اند برقرار کرد.

وی همواره در پی بهره بردن از مکاتب و استادان مختلف بوده است. در سال ۱۳۴۵ برای بهره گیری از محضر اساتیدی چون شادروان عبداله خان دوامی ، نورعلی خان برومند ، عبدالعلی وزیری ، محمود کریمی و. .. مقیم تهران می‌شود و ضمن بهره گیری از محضر این اساتید سه تار را نیز نزد استادان احمد عبادی ، محمود تاج بخش ، جلال ذوالفنون و محمود هاشمی فرا می گیرد.


شهرام ناظری به مدت یکسال در تبریز با نوازندگان و موسیقیدانان آن دیار مانند بیگجه خانی محمود فرنام قیطانچیان که از شاگردان اقبال آذر بودند درزمینه موسیقی ایرانی کار می کند.

درسال ۱۳۵۴ بنابه پیشنهاد نورعلی برومند به استخدام رادیو تلویزیون در می آید و اولین برنامه خود را با گروه شیدا به سرپرستی محمد رضا لطفی با مثنوی مولانا و ترانه ای از شیخ بهایی اجرا می نماید و پس از آن با گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان همکاریش را ادامه می دهد.

وی درسال ۱۳۵۵ درنخستین کنکور موسیقی سنتی ایران (باربد) مقام اول رابه دست می آورد.

درسال ۱۳۵۶ همراه باگروه سماعی به سرپرستی اصغر بهاری و حسن ناهید برای اجرای کنسرت در جشنواره توس انتخاب می‌شود.

و درسال ۱۳۵۸ همراه با گروه چاووش که خود از اعضای اصلی آن بود در سخت ترین شرایط صدای موسیقی سنتی و اصیل ایران را به گوش مردم هنردوست کشور رساند.

شهرام ناظری از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ با تلاش پی گیر و بی وقفه آلبوم‌های چاووش (۲) (۳) (۴) (۷) (۸) را با همکاری گروه چاووش ، گروه شیدا و گروه عارف به سرپرستی محمد رضا لطفی ، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان ، آلبوم مثنوی موسی و شبان را با همکاری جلال ذوالفنون و بهزاد فروهری ، شعر و عرفان را با همکاری نوازندگان مرکز حفظ و اش اعه موسیقی سنتی ایران و گروه مولانا به سرپرستی جلیل عندلیبی، آلبوم سخن عشق باهمکاری گروه تنبور شمس و مرا عاشق را با همکاری گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان تهیه کرد.

او در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ از فعالیت خود کاست و به طرق مختلف مشغول تدریس موسیقی و ردیف های آوازی به علاقه مندان گردید .

از سال ۱۳۶۴ به بعد با همکاری گروههای موسیقی ایرانی کارهای زیبایی را به بازار موسیقی عرفانی و اصیل ایرانی عرضه ساخت که از درخشان ترین این آثار رامی توان : شور انگیز با همکاری استاد حسین علیزاده، گل صد برگ و آتش در نیستان با همکاری استاد جلال ذوالفنون ، کنسرت اساتید با همکاری گروه استاد فرامرز پایور و بی قرار با همکاری گروه جلیل عندلیبی را نام برد. شهرام ناظری طی فعالیت هنری خود برای اجرای کنسرت هایی موسیقی اصیل ایرانی و عرفانی سفرهای بیشماری به کشورهای آسیایی اروپایی و آمریکا داشته است و در فستیوال های جهانی نیز حضور به هم رسانیده است .

وی درسال های اخیر باحضوری بیشتر در کنسرت های داخلی که با همه زحمات و مشقات اجرای آنها به دلیل کمبود امکانات و مشکلاتی که پیش رو بوده است به درخواست علاقه مندان خود جواب مثبت داده است. حضور او درجشنواره موسیقی فجر درسال ۱۳۸۰ به همراه فرزندش حافظ ناظری را شاید بتوان یکی از مهم‌ترین وقایع در دوران این جشنواره به حساب آورد چنان که جایزه اول این فستیوال به عنوان بهترین خواننده موسیقی اصیل ایرانی را نصیب او ساخت.

وی جایزه مخصوص هیئت داوران را نیز از جشنواره مهر دریافت داشته است. اما بدیهی است که چنین تقدیر و بزرگداشت‌هایی در این سطح هیچ گاه نخواهد توانست تقدیری شایسته از استادانی چون ناظری باشد. کسانی که با جهد خود موسیقی اصیل ایرانی را به قله‌های امروزی رسانیده اند.

«شهرام ناظری» خواننده‌ی مشهور و محبوب ایرانی در سفری که مهرماه 1386 به فرانسه داشت، نشان «شوالیه ادب و هنر» (Chevalier des Arts et Lettres) را از سوی دولت فرانسه دریافت کرد. این نشان بالاترین نشان فرهنگی فرانسه است و پاس‌داشتی است از طرف دولت فرانسه به هنرمندانی که تلاش ویژه‌ای در اعتلای فرهنگ و هنر انجام می‌دهند. وی از طرف مجمع آسیاسوشیتی به عنوان هنرمند برتر آسیا انتخاب و از طرف پارک کی وون دبیر کل سازمان ملل متحد تقدیرویژه شد.استاد همچنین در سال 1998 میلادی جایزه بهترین موسیقی عرفانی جهان را در مراکش کسب نمود

تصویر:Http://photos1.blogger.com/blogger/3656/690/1600/PICT00073.0

 گالری تصاویر استاد

 آثار منتشر شده

  • مثنوی موسی و شبان - مثنوی مولانا جلال الدین بلخی - 1358
  • صدای سخن عشق (از صدای سخن عشق) - موسبقی عرفانی ایران - گروه نتبور شمس - سرپرست گروه: علی ناظری - 1358
  • شعروعرفان (بنمای رخ) - سرپرست: جلیل عندلیبی - اجرا: گروه مولانا - مرداد 63
  • یادگار دوست - اثری از کامبیز روشن روان - به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا جلال الدین محمد بلخی - ارکستر سمفونیک 1364
  • سخن تازه -آهنگساز و سرپرست اجرا: مهدی آذرسینا -اجرا و ضلط در سال 1367
  • شورانگیز - آهنگساز و سرپرست گروه: حسین علیزاده - گروه شیدا و عارف - تالار وحدت تابستان 1367
  • کنسرت اساتید موسیقی ایران - سرپرست گروه: فرامرز پایور - پاییز 1368
  • گل صدبرگ - به یاد هشتصدمین سال تولد مولانا - موسبقی عرفانی ایران - همنوازی سه تار - سرپرست گروه: جلال ذوالفنون - 1360
  • آتش در نیستان (آتشی در نیستان ) - همنوازی سه تار - سرپرست گروه: جلال ذوالفنون - سال انتشار 1367 - نوار و لوح فشرده این آلبوم کمی متفاوت است
  • چشم به راه - آهنگساز: عطا جنگوک - گروه شهرآشوب - اردیبشت 1370
  • دل شیدا (اصفهان) - گروه اساتید موسیقی ایران - سرپرست گروه: استاد فرامرز پایور - زمستان 1371
  • حیرانی - موسبقی عرفانی ایران - گروه نتبور شمس - سرپرست گروه و آهنگساز: کیخسرو پورناظری
  • لیلی و مجنون - موسبقی سنتی - گروه اساتید - سرپرست گروه: استاد فرامرز پایور - ضبط 1368
  • ساز نو آواز نو - گروه دستان - حمید متبسم - راست پنجگاه
  • کنسرت ۷۷ (98s Concert) - کامکارها شهرام ناظری - گرامیداشت یادروز حافظ- شیراز 20 مهر 1377
  • کنسرت کامکارها - مجموعه ورزشی انقلاب - مدیر هنری گروه و سرپرست: هوشنگ کامکار - تابستان 76
  • سفر به دیگر سو (خط سوم) - یادواره شمس تبریزی - گروه دستان -عنوان خط سوم برگرفته از مقالات شمس و کتاب خط سوم نوشته دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی و سفر به دیگر سو نوشته کارلوس کاستاندا
  • لولیان - گروه دستان - آهنگ سازی و تنظیم قطعات: حمید متبسم
  • مولویه (شور رومی) - آهنگساز : حافظ ناطری 2007

- یکسری نوار به نام چاووش از شماره 1 تا 10 که در اکثر آنها همکاری دارد حتب اگر نخوانده باشد نقشی داشته است

  • چاوش ۳ - گروه شیدا - سرپرست گروه: حسین علیزاده
  • چاوش ۴ - گروه شیدا و عارف - موسبقی ملی ایران - کانون فرهنگی و هنری
  • چاوش ۷ - گروه شیدا و عارف - به مناسبت سالگرد انقالب - محمد رضا شجریان شهرام ناظری
  • چاوش ۸ (موسبقی اصیل ایرانی)- گروه شیدا - سرپرست: محمد رضا لطفی - کانون فرهنگی و هنری چاوش - شهرام ناظری سیما بینا


آثار منتشر شده تنها در اروپا

  • نوروز (ایران کردستان) - سرپرست گروه: حسین علیزاده - اجرا 1990 آلمان - انتشار 1995- شرکت:World network
  • بیعت با مولوی (Homage to Molavi_Rumi): شهرام ناظری و گروه دستان - Through Eternity - Persian devotional music


 آثار منتشر نشده

  • مرکب خوانی - به علت عدم دریافت مجوز ضبط نشده
  • کنسرت افشاری - کاخ سعد آبلد - 21-23 شهریور 80 - آماده انتشار - تصویری


سایر آثار

  • کنسرت افشاری ۶۲
  • مناجات های ناظری - شامل 5 نوار که بعضا قبل از اذان از رادیو پخش میشود و فاقد موسیقی قابل توجهی میباشد


 آثار تصویری

  • صدای سخن عشق - کنسرت لندن
  • آتش در نیستان
  • شورانگیز
  • برادران کامکار - مجموعه ورزشی انقلاب - تابستان 76
  • کنسرت ۷۷

 جستارهای وابسته

 پیوند به بیرون

منابع

مردان موسیقی ایران تالیف حبیب ا... نصیری فر

مصاحبه های شهرام ناظری

برگرفته از  http://fa.wikipedia.org

من  شخصا ارادت خاصی خدمت استاد ناظری دارم وهمیشه صدای مخملینشون آرامش خاصی بهم میده .

 به هر حال هم برای ایشان و هم برای همه هنرمندان آرزوی موفقیت میکنم .

ژنتیک

ژنتیک

اطلاعات اولیه

علم ژنتیک یکی از شاخه‌های علوم زیستی است. بوسیله قوانین و مفاهیم موجود در این علم می‌توانیم به تشابه یا عدم تشابه دو موجود نسبت به یکدیگر پی ببریم و بدانیم که چطور و چرا چنین تشابه و یا عدم تشابه در داخل یک جامعه گیاهی و یا جامعه جانوری ، بوجود آمده است. علم ژنتیک علم انتقال اطلاعات بیولوژیکی از یک سلول به سلول دیگر ، از والد به نوزاد و بنابراین از یک نسل به نسل بعد است. ژنتیک با چگونگی این انتقالات که مبنای اختلالات و تشابهات موجود در ارگانیسم‌هاست، سروکار دارد. علم ژنتیک در مورد سرشت فیزیکی و شیمیایی این اطلاعات نیز صحبت می‌کند.



تاریخچه ژنتیک

علم زیست شناسی ، هرچند به صورت توصیفی از قدیمی‌ترین علومی بوده که بشر به آن توجه داشته است. اما از حدود یک قرن پیش این علم وارد مرحله جدیدی شد که بعدا آن را ژنتیک نامیده‌اند و این امر انقلابی در علم زیست شناسی بوجود آورد. در قرن هجدهم ، عده‌ای از پژوهشگران بر آن شدند که نحوه انتقال صفات ارثی را از نسلی به نسل دیگر بررسی کنند. ولی به دو دلیل مهم که یکی عدم انتخاب صفات مناسب و دیگری نداشتن اطلاعات کافی در زمینه ریاضیات بود، به نتیجه‌ای نرسیدند.

اولین کسی که توانست قوانین حاکم بر انتقال صفات ارثی را شناسایی کند، کشیشی اتریشی به نام گریگور مندل بود که در سال 1865 این قوانین را که حاصل آزمایشاتش روی گیاه نخود فرنگی بود، ارائه کرد. اما متاسفانه جامعه علمی آن دوران به دیدگاهها و کشفیات او اهمیت چندانی نداد و نتایج کارهای مندل به دست فراموشی سپرده شد. در سال 1900 میلادی کشف مجدد قوانین ارائه شده از سوی مندل ، توسط درویس ، شرماک و کورنز باعث شد که نظریات او مورد توجه و قبول قرار گرفته و مندل به عنوان پدر علم ژنتیک شناخته شود.

در سال 1953 با کشف ساختمان جایگاه ژنها از سوی جیمز واتسون و فرانسیس کریک ، رشته‌ای جدید در علم زیست شناسی بوجود آمد که زیست شناسی ملکولی نام گرفت . با حدود گذشت یک قرن از کشفیات مندل در خلال سالهای 1971 و 1973 در رشته زیست شناسی ملکولی و ژنتیک که اولی به بررسی ساختمان و مکانیسم عمل ژنها و دومی به بررسی بیماریهای ژنتیک و پیدا کردن درمانی برای آنها می‌پرداخت ، ادغام شدند و رشته‌ای به نام مهندسی ژنتیک را بوجود آوردند که طی اندک زمانی توانست رشته‌های مختلفی اعم از پزشکی ، صنعت و کشاورزی را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.

تقسیم بندی علم ژنتیک

ژنتیک را می‌توان به سه گروه تقسیم بندی کرد.

موضوعات مورد بحث در ژنتیک پایه




ژنتیک مندلی

ژنتیک مندلی یا کروموزومی بخشی از ژنتیک امروزی است که از توارث ژنهای موجود در روی کروموزوم‌ها بحث می‌کند، اما برعکس در ژنتیک غیر مندلی که به ژنتیک غیر کروموزومی نیز معروف است، توارث مواد ژنتیکی موجود در کلروپلاست و میتوکندری ، مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد.

تغییرات نسبتهای مندلی

نسبتهای فنوتیپی مندلی در مونوهیبریدها (3:1) ، تحت تاثیر عوامل متعددی چون غالبیت ناقص ، هم بارزی ، ژنهای کشنده ، نافذ بودن و قدرت تظاهر یک ژن و چند آللی قرار می‌گیرد که نسبتهای مندلی را تغییر می‌دهد.

احتمالات

آشنایی با قوانین علم احتمالات ، از نظر درک چگونگی انجام پدپده‌های ژنتیکی ، پیش بینی فنوتیپی ، نتایج حاصله از یک آمیزش و برآورد انطباق نسبت فنوتیپی نسل اول و دوم ، با یکی از مکانیزمهای ژنتیکی دارای اهمیت فوق‌العاده‌ای می‌باشد.

پیوستگی ژنها

پدیده پیوستگی ژنها (Linkage) بوسیله سوتون ، در سال 1903 ، عنوان گردید. سوتون با بیان اینکه کروموزوم‌ها حامل عوامل ارثی (ژنها) هستند، روشن نمود که تعداد ژنها به مراتب بیشتر از تعداد کروموزوم‌ها بوده و بنابراین هر کروموزوم ، می‌تواند حامل ژنهای متعددی باشد.

جهش ژنی

موتاسیون ژنی را در اصل ، بدن توجه به تغییرات ماده ژنتیکی ، برای بیان تغییرات فنوتیپی در جانوران یا گیاهان نیز بکار برده‌اند و بدان مناسبت ، موجودی که فنوتیپ آن در نتیجه موتاسیون تغییر می‌کند را موتان می‌گویند.

موضوعات مورد بحث در ژنتیک مولکولی

کشف ساختمان DNA

شناخت امروزی ما در مورد مسیرهای اطلاعاتی از همگرایی یافته‌های ژنتیکی ، فیزیکی و شیمیایی در بیوشیمی امروزی حاصل شده است. این شناخت در کشف ساختمان دو رشته مارپیچی DNA ، توسط جیمز واتسون و فرانسیس کریک در سال 1953 خلاصه گردید. .



ژنها و کروموزومها

ژنها قطعاتی از یک کروموزوم هستند که اطلاعات مورد نیاز برای یک مولکول DNA یا یک پلی پپتید را دارند. علاوه بر ژنها ، انواع مختلفی از توالیهای مختلف تنظیمی در روی کروموزومها وجود دارد که در همانند سازی ، رونویسی و ... شرکت دارند.

متابولیزم DNA

سلامت DNA بیشترین اهمیت را برای سلول دارد که آن را می‌توان از پیچیدگی و کثرت سیستمهای آنزیمی شرکت کننده در همانند سازی ، ترمیم و نوترکیبی DNA ، دریافت. همانند سازی DNA با صحت بسیار بالا و در یک دوره زمانی مشخص در طی چرخه سلولی به انجام می رسد.

متابولیزم RNA

رونویسی توسط آنزیم RNA پلیمراز وابسته به DNA کاتالیز می‌شود. رونویسی در چندین فاز ، شامل اتصال RNA پلیمراز به یک جایگاه DNA به نام پروموتور ، شروع سنتز رونویسی ، طویل سازی و خاتمه ، روی می‌دهد. سه نوع RNA ساخته می‌شود.

متابولیزم پروتئین

پروتئینها در یک کمپلکس RNA پروتئینی به نام ریبوزوم ، با یک توالی اسید آمینه‌های خاص در طی ترجمه اطلاعات کد شده در RNA پیک ، سنتز می‌گردند.

تنظیم بیان ژن

بیان ژنها توسط فرآیندهایی تنظیم می‌شود که بر روی سرعت تولید و تخریب محصولات ژنی اثر می‌گذارند. بیشتر این تنظیم در سطح شروع رونویسی و بواسطه پروتئینهای تنظیمی رخ می‌دهد که رونویسی را از پروموتورهای اختصاصی مهار یا تحریک می‌کنند.

فناوری DNA نوترکیبی

با استفاده از فناوری DNA نو ترکیبی مطالعه ساختمان و عملکرد ژن بسیار آسان شده است. جداسازی یک ژن از یک کروموزوم بزرگ نیاز دارد به، روشهایی برای برش و دوختن قطعات DNA ، وجود ناقلین کوچک که قادر به تکثیر خود بوده و ژنها در داخل آنها قرار داده می‌شوند، روشهایی برای ارائه ناقل حاوی DNA خارجی به سلولی که در آن بتواند تکثیر یافته و کلنیهایی را ایجاد کند و روشهایی برای شناسایی سلولهای حاوی DNA مورد نظر. پیشرفتهای حاصل در این فناوری ، در حال متحول نمودن بسیاری از دیدگاههای پزشکی ، کشاورزی و سایر صنایع می‌باشد.



موضوعات مورد بحث در ژنتیک پزشکی و انسانی

  • مطالعه کروموزوم‌ها یا ژنتیک سلولی (Cytogenetics).
  • بررسی ساختمان و عملکرد هر ژن یا ژنتیک بیوشیمیایی و مولکولی.
  • مطالعه ژنوم، سازمان‌یابی و اعمال آن یا ژنومیک (genomics).
  • بررسی تنوع ژنتیکی در جمعیتهای انسانی و عوامل تعیین کننده فراوانی آللها یا ژنتیک جمعیت.
  • بررسی کنترل ژنتیکی تکامل یا ژنتیک تکامل.
  • استفاده از ژنتیک برای تشخیص و مراقبت از بیمار یا ژنتیک بالینی.
  • مشاوره ژنتیکی که اطلاعاتی پیرامون خطر ابتلا به بیماری را ارائه می‌دهد و در عین حال ، حمایت روانی و آموزشی فراهم می‌کند، به حرفه بهداشتی جدیدی تکامل پیدا کرده است که در آن تمام کادر مشاغل پزشکی ، خود را وقف مراقبت از بیماران و خانواده‌های آنها می‌کنند.
  • علاوه بر تماس مستقیم با بیمار ، ژنتیک پزشکی ، از طریق فراهم سازی تشخیص آزمایشگاهی ، افراد و از طریق برنامه‌های غربالگری (Screening) طراحی شده برای شناسایی اشخاص در معرض خطر ابتلا یا انتقال یک اختلال ژنتیکی ، جمعیت را مراقبت می‌کند.

ارتباط ژنتیک با سایر علوم

ژنتیک علمی است جدید و تقریبا از اوایل سالهای 1900 میلادی با ظهور علوم سیتولوژی و سیتوژنتیک جنبه علمی‌تر به خود گرفته است. علم سیتولوژی با ژنتیک قرابت نزدیکی دارد و به کمک این علم می‌توان مورفولوژی ، فیزیولوژی و وظایف ضمائم مختلف یک یاخته را مورد بررسی قرار داد. سیتوژنتیک نیز بخشی از علوم زیستی است که روی کروموزوم ، ضمائم یاخته و ارتباط آن با پدیده‌های ژنتیکی بحث می‌کند و در واقع علم دورگه‌ای از سیتولوژی و ژنتیک به شمار می‌رود.

مباحث مرتبط با عنوان

برگرفته از  http://daneshnameh.roshd.ir

عبادت

عبادت

 ریشه و تعریف واژه

عبادت از ریشه «عَبَدَ» و به معنای پرستش و اطاعت خاشعانه و نهایت خضوع است. از ریشه عبد دو مصدر عبودیت و عبادت مشتق شده‌است. این دو واژه در عبری و عربی کاربرد داشته و معنی همسان دارد.

ابوعلی سینا گفته‌است: العباده هی غایه الخضوع و التذلّل (عبادت نهایت خصوع و فروتنی است). مرتضی مطهری در تعریف عبادت می‌گوید: پرستش آن حالتی است که در آن انسان یک توجهی می‌کند که از ناحیه باطن خودش به آن حقیقتی که او را آفریده‌است و خودش را در قبضه قدرت او می‌بیند، خودش را به او نیازمند و محتاج می‌بیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می‌کند. این امر اساساً قطع نظر از فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.

پرستش در ادیان ابراهیمی

عبادت و پرستش در سه دین ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر برشمرده می‌شود که در هر سه دین به عنوان یکی از اولویت‌ها بر آن تأکید شده‌است. این تأکید به حدی است که در آرمان و هدف بعثت موسی(ع) آمده که او مأمور شده بنی‌اسرائیل را برای عبادت خداوند از مصر بیرون ببرد. قرآن نیز اولین دعوت پیامبر را دعوت به توحید، عبادت خدا و دوری از شرک ذکر می‌کند. ادا کردن عبادت در زندگی انسان با آغاز خلقت بوده به طوری که اولین عبادت به صورت قربانی در تورات و قرآن در مورد دو پسر آدم(ع) (قابیل و هابیل) ذکر شده‌است. عبادت در طول زمان، صورت‌های مختلفی به خود گرفته‌است. عبادت به معنی اخص آن عبارت است از عبادات شریعت که در شریعت یهود، عمدتاً به قربانی، عشریه، روزه، اعیاد و نماز و در شریعت اسلامی عمدتاً به نماز، روزه، زکات و حج اطلاق می‌شود.

 پرستش در یهودیت

عبادت از منظر کتب عهد قدیم، اطاعت کامل و محض خداوند می‌باشد چنانچه در «اول تواریخ» آمده:

حال ای پسر من سلیمان، بکوش تا خدای اجداد خود را بشناسی و با تمام دل و جان او را بپرستی و خدمت کنی. خداوند تمام دل‌ها را می‌بیند و هر فکری را می‌داند. اگر در جستجوی خداباشی، او را خواهی یافت، ولی اگر از او برگردی، تو را تا ابد طرد خواهد کرد.

در مزامیر نیز آمده‌است که: خداوند را با تمام دل خود، در مجلس راستان و میان قوم او ستایش خواهم کرد. اطاعت در عهد قدیم شامل اطاعتی می‌شود که از روی میل و رغبت است. و عبادت مختص خداوند بوده و برای غیر خدا سزاوار نمی‌باشد و تنها اوست که شایسته عبادت است. در یهودیت حتی جنگ هم در راستای عهد خداوند عبادت است. در یهودیت آمده‌است: خداوند، جان پناه من است، او صخره من است و مرا نجات می‌بخشد. خدایم صخره محکمی است که به آن پناه می‌برم. او همچون سپر از من محافظت می‌کند. به من پناه می‌دهد و با قدرتش مرا می‌رهاند. او را به کمک خواهم طلبید و از جنگ دشمنان رهائی خواهم یافت. ای خداوند بزرگ تو شایسته پرستش هستی. (مزامیر ۱۸:۲-۳)

پرستش در مسیحیت

خداوند، در یهودیت خدائی است مهربان و بخشنده که پناهگاه و محل انس و امنیت است برای مردم زمانه، و همه چیز با او معنا پیدا می‌کند امّا در عهد جدید خداوند معنای عمیقتر و باشکوه‌تر دارد. از دیدگاه مسیح خداوند را باید با تمام قلب و جان دوست بدارید و این اولین و مهم‌ترین دستور خدا است. ایمان و عبادت در مسیحیت به دو معنای دوست داشتن خداوند با تمام قلب و جان و محبت و خدمت به مردم به کار رفته‌است. امّا در مسیحیت از آنجائی که باور عهد جدید بر آن است که عیسی پسر خداوند است، عبادت هم شامل خداوند آسمانی می‌شود و هم خداوندی که جسم شد؛ یعنی مسیح. پس پرستش و عبادت خداوند، بدون اطاعت و پرستش مسیح غیر ممکن است. مسیح چهره دیدنی خدای نادیده‌است. او فرزند خداست و بر تمام موجودات برتری دارد. در واقع هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمده‌است....... (کولسیان ۱:۱۵-۱۹)

پرستش در اسلام

روشهای صحیح و کاربردی عربی نشان می‌دهند که عبادت، نوعی از خضوع در نهایت درجه آن و ناشی از دریافت قلبی نسبت به عظمت و سلطه معبود است. برای عبادت دو چیز لازم است: اول: پایبندی به آنچه خداوند به صورت امر و نهی و حلال و حرام تشریع نموده و توسط پیامبران ابلاغ گردیده‌است. این امر به عنصر اطاعت و خضوع در برابر خدا عینیت می‌بخشد. کسی که از پذیرش فرمان خدا سرپیچی کند و از پیروی راه و پایبندی به شریعت او استکبار ورزد، بنده و پرستش کننده خدانیست؛ هر چند او را خالق و روزی دهنده خود بداند و بدین امر اعتراف کند، چنانچه مشرکان عرب هم چنین ادعایی داشتند.

دوم: پایبندی او، از دل سرشار از محبت خدا برخیزد؛ زیرا در هستی، چیزی دوست داشتنی‌تر از خدا وجود ندارد. برای اینکه او صاحب فضل و احسان است و انسان را که چیزی نبود به وجود آورد و آفرید. اساس محبت خداوند متعال، آگاهی از فضل، نعمت، نیکی، رحمت، احساس جمال و کمال اوست. اگر کسی احسان را دوست دارد، صاحب احسان اوست و اگر زیبائی را دوست دارد، مصدر زیبائی اوست و اگر کسی طالب کمال است، کمال حقیقی اوست و اگر کسی خود را دوست دارد، بداند که آفریننده و پدید آورنده‌اش خداوند می‌باشد. کسی که خدا را بشناسد، او را دوست دارد و به اندازه درجه شناخت خویش، نسبت به او محبت پیدا می‌کند. به همین دلیل محبت محمد نسبت به خداوند، از همه بیشتر بود؛ زیرا معرفت بالاتری نسبت به خدا داشت.

به طور کلی و به صورت اجمالی در قرآن عبادت به صورت‌های مختلف تعریف شده‌است که سه صورت از آنها عبارت‌اند از: ۱-‌ خضوع و کرنش که از اعتقاد به الوهیت و معبود سرچشمه گرفته باشد. دلیل این معنا آیاتی است که به عبادت خداوند امر می‌کند و انسان‌ها را از عبادت غیر او نهی می‌کند و به این دلیل هیچ‌الهی و ربّی غیر خداوند وجود ندارد:

«یاقَومِ آعبُدُوا آلله مَالَکُم مِن إله غَیرُهُ» (سوره اعراف: ۵۹)

۲-‌ خضوع و کرنش در مقابل موجودی که او را «رب» می‌دانیم و شأنی از شئون وجود و زندگی خود را در دنیا و آخرت در اختیار او می‌شماریم؛ چه امور معنوی مانند عزت و پیروزی در دنیا و چه در امور معنوی مانند آمرزش گناهان. رب کسی است که زمام امور را در کف دارد و عهده‌دار تدبیر و تربیت اوست. بنابراین عبادت معبود به خاطر ربوبیت اوست. شاهد این سخنان آیاتی است که دلیل منحصر بودن عبادت به خداوند را یگانگی او در ربوبیت می‌داند:

و قالَ المسیحُ یا بنی اسرائیلَ اعبدوالله رَبّی و رَبَّکُم/ إِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم أَمَّهً و احِدهً وأَنَا رَبُّکم فَاعبُدُنِ.

(انبیا:۹۲ / مائده:۷۲)

۳-‌ خضوع و کرنش در برابر کسی است که او را عالم، یا موجودی که امور هستی به او واگذار شده، می‌دانیم؛ حال چه امور تکوینی مانند خلق، رزق، زنده کردن و میراندن به او واگذار شده وچه امور تشریعی مانند قانونگذاری شفاعت و مغفرت. انحصار عبادت در خدا، تعهد دیرینه‌ای است که خداوند از نوع انسان گرفته‌است. این پیمان با قلم قدرت خداوندی در فطرت بشری نقش بسته و در طبع اصیل انسان کاشته شده‌است.

وِ ِاذُا اَخَذَ رَبُّک مِن بَنی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرَّیتَهُم و اَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَسنتُ بَرّبکُم قالُوا بَلی شِهدنَا اَن تَقُولُوا یومَ آلقیامَه ِانُّا کُنُّاعَن هَذا غافلینَ* او تقُولُوا انَّما اشرَکَ آبَاوُنا مِن قَبلُ و کُنََّا ذُرَّیهً مِن بَعدِهِم اَفَتُهلِکُنَا بِما فَعَلَ آلُمبطِلُونَ. (سوره اعراف ۱۷۲-۱۷۳)

بنابراین بزرگ‌ترین هدف بعثت، فرستادن رسولان و فرود آمدن کتابهای مقدس، یاد آوری این پیمان دیرینه به مردم، پاک کردن غبار فراموشی، شرک یا تقلید از روی فطرت باشد و نخستین دعوت و رهنمود پیامبران این باشد که

آعبُدُوالله مالَکُم مِن اِله غَیرُهُ (خداوند را بپرستید که غیر از او برای شما ایزدی نیست)(سوره اعراف:۵۹)

نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب و هر پیامبری که به سوی قوم دروغگو و گمراهی انتخاب شدند، همین دعوت را فریاد زدند و به قوم خود اعلام داشته‌اند که: خداوند می‌فرماید «ما هیچ رسولی را به رسالت نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که به جز من خدایی نیست تنها مرا به یکتایی پرستش کنید و بس.» (سوره انبیاء:۲۵)

دامنه عبادات اسلام شامل تمام اعمال آدمی می‌باشد به شرط آنکه به قصد و نیت خداوند انجام شود. در واقع دامنه عبادت در اسلام، تمامی دین و زندگی انسان است و تمام وجود انسان را خدا فرا می‌گیرد. به طور کلی بر اساس تعالیمنم اسلام خداوند انس و جن را برای این آفریده که تنها او را عبادت کنند و در مقابل او سجده کنند و فرمان و امر خداوند را قبول کرده و اجرا نمایند همانطور که در سوره ذاریات آیه ۵۶ به آن اشاره شده‌است: «وَ مَا خَلَقتَ الجِنَّ وَ الانسَ الَّاِلیعبدُونِ» (جن و انسان را تنها برای پرستش آفریدیم)

جوادی آملی از علمای تشیع در این مورد می‌گوید: قرآن کریم در تبیین رابطه عبد و عبادت، عبادت را هدف آفرینش او می‌داند. انسان همانند هسته‌ای است که هدف متوسط آن درخت شدن و هدف بالاتر آن به بار نشستن است و هدفهای دیگری نیز در پیش دارد. امّا هدف اصلی و برتر از عبادت رسیدن به یقین است، همانگونه که در آیه ۹۹ از سوره حجر می‌فرماید:

واعبد ربک حتی یاتیک الیقین (و پروردگارت را پرستش کن تا یقین برسی) (سوره حجر:۹۹)

 نگرش‌های ناهمگون

ادیان یهودیت و اسلام و مسیحیت یا به عبارت دیگر، عهد عتیق، عهد جدید و قرآن کریم، در این که، عبادت اطاعت کامل و محض و از روی میل و رغبت در مقابل خداوند در کلیه امور است، با هم اشتراک دارند و هر سه کتاب، عبادت را منحصر در خداوند می‌دانند.

امّا مفهوم عبادت در مسیحیت با مفهوم یهودیت و اسلام کاملاً متفاوت است. در مسیحیت، شخص مسیح که خود، پسر خدا، متأثر از روح القدس و تجسم خداوند است در جسم، مسیر عبادت می‌شود و راه رسیدن به حقیقت نوعی جا پای عیسی گذاشتن است و رفتن و اقتدا به مسیح است، و حقیقت در نزدیک شدن هر چه بیشتر به مسیح کسب می‌شود. چنانکه در انجیل آمده است: «و عیسا گفت: و من راه، راستی و حقیقت هستم. گسی نمی تواند پدر را بیابد جز به واسطه من»

در مسیحیت همچنین بر خلاف اسلام و یهودیت، عبادت به زبانی خاص صورت نمی گیرد. بلکه تاکید خداوند در انجیل بر آن است که هر قوم و زبانی به زبان خود با او گفتگو کنند. در همین راستا انجیل نیز به زبانهای مختلف دنیا ترجمه می شود و هر نژادی به زبان مادری خود به مطالعه آن می پردازد.

در اسلام عبادت همراه با آداب و مناسک خاص مبتنی بر شریعت است، و تخطّی از قوانین شریعت مساوی با دور شدن از حقیقت است.

در عین حال در بین عارفان اسلامی وضعیت تقریباً فرق دارد و آنان نوع متفاوتی از عبادت را مطرح می‌کنند. آنها پایبندی به شریعت را تا جایی می‌دانند که انسان را به حقیقت برساند و بعد از رسیدن به حقیقت در واقع همچون نردبانی است که انسان را به مقصد رسانده‌است و بعد از رسیدن دیگر کاربردی ندارد.

منابع

۱- عبادات در ادیان ابراهیمی، عباس اشرفی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴

۲- یهودیت، مسیحیت و اسلام، پیترز فرانسیس، ت: حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، ۱۳۸۴

۳- نماز و عبادت در تفسیرالمیزان، محمد حسین طباطبائی، انتشارات نبوغ، قم، ۱۳۷۵

عشق یعنی ...

 

‌تصویر عشق‌

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌
عشق‌ یعنی‌ مهر بی‌اما، اگر عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر
عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست‌ عشق‌ یعنی‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌
عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو
عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی‌ عشق‌ یعنی‌ بوسه‌ بی‌شهوتی‌
عشق‌ یار مهربان‌ زندگی‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگی‌
عشق‌ یعنی‌ دشت‌ گلکاری‌ شده‌ در کویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌
یک‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار باور امکان‌ با یک‌ گل‌ بهار
در خزانی‌ بر گریز و زرد و سخت‌ عشق، تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌
عشق‌ یعنی‌ روح‌ را آراستن‌ بی‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌
عشق‌ یعنی‌ زشتی‌ زیبا شده‌ عشق‌ یعنی‌ گنگی‌ گویا شده‌
عشق‌ یعنی‌ ترش‌ را شیرین‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ نیش‌ را نوشین‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ انگوری‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ زنبوری‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ مهربانی‌ درعمل‌ خلق‌ کیفیت‌ به‌ کندوی‌ عسل‌
عشق، رنج‌ مهربانی‌ داشتن‌ زخم‌ درک‌ آسمانی‌ داشتن‌
عشق‌ یعنی‌ گل‌ بجای‌ خارباش‌ پل‌ بجای‌ این‌ همه‌ دیوار باش‌
عشق‌ یعنی‌ یک‌ نگاه‌ آشنا دیدن‌ افتادگان‌ زیرپا
زیرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن‌ برلب‌ غمگین‌ تبسم‌ کاشتن‌
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی‌ عشق، زیبایی، زلالی، روشنی‌
عشق‌ یعنی‌ تنگ‌ بی‌ماهی‌ شده‌ عشق‌ یعنی‌ ماهی‌ راهی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ مرغهای‌ خوش‌ نفس‌ بردن‌ آنها به‌ بیرون‌ از قفس‌
عشق‌ یعنی‌ برگ‌ روی‌ ساقه‌ها عشق‌ یعنی‌ گل‌ به‌ روی‌ شاخه‌ها
عشق‌ یعنی‌ جنگل‌ دور از تبر دوری‌ سرسبزی‌ از خوف‌ و خطر
آسمان‌ آبی‌ دور از غبار چشمک‌ یک‌ اختر دنباله‌دار
عشق‌ یعنی‌ از بدیها اجتناب‌ بردن‌ پروانه‌ از لای‌ کتاب‌
عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند
در میان‌ این‌ همه‌ غوغا و شر عشق‌ یعنی‌ کاهش‌ رنج‌ بشر
ای‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌
پوریای‌ عشق‌ باش‌ ای‌ پهلوان‌ تکیه‌ کمتر کن‌ به‌ زور پهلوان‌
عشق‌ یعنی‌ تشنه‌ای‌ خود نیز اگر واگذاری‌ آب‌ را بر تشنه‌تر
عشق‌ یعنی‌ ساقی‌ کوثر شدن‌ بی‌پرو بی‌پیکر و بی‌سرشدن‌
نیمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش‌ در به‌ در انبان‌ خرما روی‌ دوش‌
عشق‌ یعنی‌ خدمت‌ بی‌منتی‌ عشق‌ یعنی‌ طاعت‌ بی‌جنتی‌
گاه‌ بر بی‌احترامی‌ احترام‌ بخشش‌ و مردی‌ به‌ جای‌ انتقام‌
عشق‌ را دیدی‌ خودت‌ را خاک‌ کن‌ سینه‌ات‌ را در حضورش‌ چاک‌ کن‌
عشق‌ آمد خویش‌ را گم‌ کن‌ عزیز قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ کن‌ عزیز
عشق‌ یعنی‌ مشکلی‌ آسان‌ کنی‌ دردی‌ از درمانده‌ای‌ درمان‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را گم‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ خویش‌ را گندم‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را نان‌ کنی‌ مهربانی‌ را چنین‌ ارزان‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ نان‌ ده‌ و از دین‌ مپرس‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئین‌ مپرس‌
هرکسی‌ او را خدایش‌ جان‌ دهد آدمی‌ باید که‌ او را نان‌ دهد
در تنور عاشقی‌ سردی‌ مکن‌ در مقام‌ عشق‌ نامردی‌ مکن‌
لاف‌ مردی‌ می‌زنی‌ مردانه‌ باش‌ در مسیر عاشقی‌ افسانه‌ باش‌
دین‌ نداری‌ مردی‌ آزاده‌ شو هرچه‌ بالا می‌روی‌ افتاده‌ شو
در پناه‌ دین‌ دکانداری‌ مکن‌ چون‌ به‌ خلوت‌ می‌روی‌ کاری‌ مکن‌
جام‌ انگوری‌ و سرمستی‌ بنوش‌ جامه‌ تقوی‌ به‌ تردستی‌ مپوش‌
عشق‌ یعنی‌ ظاهر باطن‌نما باطنی‌ آکنده‌ از نور خدا
عشق‌ یعنی‌ عارف‌ بی‌خرقه‌ای‌ عشق‌ یعنی‌ بنده‌ بی‌فرقه‌ای‌
عشق‌ یعنی‌ آن‌ چنان‌ در نیستی‌ تا که‌ معشوقت‌ نداند کیستی‌
عشق‌ باباطاهر عریان‌ شده‌ در دوبیتی‌های‌ خود پنهان‌ شده‌
عاشقی‌ یعنی‌ دوبیتی‌های‌ او مختصر، ساده، ولی‌ پرهای‌ و هو
عشق‌ یعنی‌ جسم‌ روحانی‌ شده‌ قلب‌ خورشیدی‌ نورانی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ ذهن‌ زیباآفرین‌ آسمانی‌ کردن‌ روی‌ زمین‌
هرکه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد وارد یک‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد
هرکجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود هرچه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود
در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ است‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌
«
سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ست‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ست‌
عشق‌ یعنی‌ شور هستی‌ درکلام‌ عشق‌ یعنی‌ شعر، مستی‌ والسلام‌

‌مجتبی‌ کاشانی‌ - «سالک»

مخ زنی در گذر تاریخ

مخ زنی در گذر تاریخ

در عصر حجر

در این عصر چون  هم زن و هم مرد زبون همدیگه رو نمی فهمیدن(چون هنوز زبان اختراع نشده بود) کار مردا سخت تر بود.چون دیگه نمیشد با صحبت کردن و عزیزم ساعت چنده و ببخشید مستقیم کدوم طرفه و .... مخ طرف رو بزنی.پس باید با استفاده از ظاهر و عملیات محیرالعقول یه زن رو به دست میوردی.از جمله روش های مخ زنی این دوره عبارت بودند از:

 * داشتن گرز بزرگ تر و و محکم تر (مثل امروز که هر کس ماشینش شیکتر و با کلاس تر باشد گزینه های بهتری گیرش میاد!).

 *داشتن پشم و پیلی بیشتر در ناحیه سینه آقایون و کلاً در همه جای بدن! (نکته: پشم و پیلی نام یکی از عضو های بسیار مهم و حیاتی در بدن مرد های قدیم بود که نشانه مردانگی هم بود.)

 *داشتن غار بزرگ تر

 *داشتن لباس!(که این یکی رو فقط مرفهان بی درد اون دوره داشتند)

 هدف از مخ زنی: بر اساس نقاشی های به دست آمده از روی غار ها انجام این عملیات احتمالاً هیچ هدفی رو دنبال نمی کرده و تنها جهت هضم شدن غذا بوده!(چون بر اساس مطالعات پزشکی گوشت دایناسور دیر هضمه و باید فعالیت شدید! داشته باشی تا هضم بشه)

 بعد از عصر حجر یه عصری اومد که در اون زن ها خیلی راحت در دسترس بودند و لازم نبود کلی تلاش کنی تا مخشون رو بزنی. البته به دلیل تلاش های زیادی که بعضی از زنان فمنیست جهت حذف کردن این قسمت تاریخ داشته اند ما اطلاعات دقیقی از این دوران نداریم.ولی میدونیم همیشه هم نبوده که مردا زجر بکشن!بلکه یه دوره ای توی تاریخ بوده که مردا حالشو بردند و چیز دیگه ای که میدونیم اینه که احتمالاً زنهای این دوره انسانهای بسیار فهیم و با منطقی بوده اند و خودشون درک کردند که اگر الکی کلاس بذارند ترشیده می شن و میمونن روی دست ننه باباهشون واسه همین هیچوقت نه نمیگفتند!!!!

 دوره هخامنشی

در این عصر رن و مرد زبون همدیگه رو می فهمیدند ولی هنوز ساعت مچی اختراع نشده بود که  بشه با گفتن جمله عزیزم ساعت چنده مخ یه دختر خانوم رو بزنی! و اصولاً زن های این دوره دو دسته بودند یکی زن های اشراف زاده و درباری بودند که کافی بود یه تیکه ناقابل بشون بندازی تا حسابت با کرام الکاتبین و شخص داریوش و کورش کبیر باشه و دسته دیگه زن های رعیت بودند که تنها کاری که بلد بودند آشپزی و آوردن آب از چاه بود!برای همین در این دوران برای اینکه یک زن خوب رو برای خودت برداری باید اول کلی زحمت می کشیدی و روش های شمشیر زنی و ... رو یاد می گرفتی.بعد میرفتی توی جنگ شرکت می کردی.بعد اگه احیاناً زنده می موندی میتونستی یکی از زن های دشمن رو واسه خودت به غنیمت ببری!پس می بینیم که باز هم علی رغم اینکه انسان بسیار پیشرفت کرده بود(نسبت به عصر حجر) اما بازم مخ زنی یکی از کار های شاق بود!اما برای زدن مخ زنان درباری باید ویژگی های زیر رو مد نظر قرار میدادند:

 *حداقل یکی از اجداد پدری و مادری باید یه ربطی به دربار داشته باشه تا مثلاً خون پادشاهان در رگ اون مرد جاری باشه(به اصطلاح امروزی آقازاده باشه!!!)

 *داشتن شمشیر از جنس طلا و سپر از جنس نقره و نیزه از جنس برنج (رجوع شود به شرایط گرز در عصر حجر)

 *داشتن ریش بلند (رجوع شود به شرایط پشم! در عصر حجر)

 هدف از مخ زنی: بر اساس کتیبه های به جا مانده از تخت جمشید هدف از مخ زنی داشتن نوکران و کنیزان زیاد و خوردن شراب بوده!

 دوره قاجار:

در این دوره یه پادشاهی بوده به اسم آقا (آغا) محمد خان قاجار که همه میدونیم چه مرگش بوده! آره دیگه خلاصه به خاطر این بلای خانمان سوزی که این جناب بش دچار شده بودند(و ایشالله خدا نصیب هیچ مردی نکنه)  یه کمی زیاد عقده ای شده بودند و به همین دلیل نمی تونستند ببینن که یه مردی برای اینکه زن دلخواهش رو به دست بیاره عملیات مخ زنی انجام بده و هر کسی که این کارو می کرد چشماش رو در می آورد تا عبرت بقیه شه!و کلاً اون عملیات قدغن و غیر قانونی بوده. به همین دلیل در اون زمان به دلیل این محدودیت فوق العاده روش مخ زنی زیاد پیشرفتی نکرد و به دلیل زیر زمینی بودن! اطلاعات دقیقی از چگونگی انجام آن در دست نیست.البته بر اساس یک نوشته تاریخی تأیید نشده در این دوران برای مخ زنی بی بی صغرا و ننه سکینه پس از شناسایی دختر مورد نظر(یا همون طعمه) به حمام می رفتند (در روزی که طعمه هم به حمام می رفت ) و بدن وی را در حمام دید می زدند و در صورت تأیید این عزیزان و زدن مهر استاندارد و ایزو 9002 ادامه عملیات در خانه پدر دختر و تحت عنوان خواستگاری انجام میشد و نه پسر دختر رو می دید و نه دختر!(به نظر من که خیلی باحال بوده.فکرشو بکنید یه روز مامانتون بیاد بتون بگه عرشیا جان عزیزم امروز ساعت 5 برو کافی شاپ هویج  دوست دخترت اونجا منتظرته!)

 هدف از مخ زنی: داشتن پسر جهت ادامه شغل پدر!

 دوره پهلوی:

در این دوره مردم یه کمی زیاد سیاسی فکر می کردند و اصولاً زیاد توجهی به دختر و مخ و این حرفا نداشتند و به غیر از شهرام شب پره و ابی و فردین بقیه مردا تو فکر براندازی نظام بودند! برای همین حکومت هم برای این که بیاد کار مردا رو آسون تر کنه و باعث بشه اونا دیگه به سیاست فکر نکنن یه مکان های تفریحی –بی فرهنگی! رو درست کرد به اسم کاباره که مردا می رفتن توش و یه کار های بدی رو انجام می دادن که من الان عرق شرم بر پیشانیم نشسته و نمی تونم بگم!خلاصه در این دوران هم به دلیل سهولت بیش از حد دسترسی به داف! عملیات مخ زنی چندان پیشرفتی نداشت . اما خوب بر اساس نسخه های به جا مانده از فیلم های فارسی آن دوران چند تا کار سخت برای مخ زدن باید انجام میشده که عبارت بودند از:

 *فقیر بودن  و بی خانمان بودن پسر!(جهت زدن مخ دختران مرفه و بی درد این امر بسیار لازم بوده است)

 *داشتن زور زیاد و توانایی دریبل زدن چند نفر به طور همزمان....نه چیز ببخشید منظورم توانایی کتک زدن چند نفر به طور همزمان بود(امان از دست این عادل فردوسی پور!)

 *شباهت ظاهری به محمد علی فردین و بهروز وثوق

 *کشیدن سختی های بسیار در دوران کوردکی.

 *داشتن شلوار دمپا گشاد و کت چهار خانه و ریش مدل داریوشی

 *توانایی خواندن آهنگ سلطان قلب ها به صدای بلند!

 *داشتن ویژگی مردانه در حد دعوت شدن به تیم ملی!(به طور مثال اون دوران یکی از نشانه های مردانگی بوی عرق و بوی نئشه آور! توالت بعد از خروج مردان بود! در حالیکه امروز این دو تا بو نشانه آبرو ریزی و بی کلاسیه)

 هدف از مخ زنی:رسیدن به پول و پله ی پدر پولدار دختر  و داشتن زندگی راحت و مرفه!

دوره انقلاب تا چند سال پیش:

در این دوره روش های مخ زنی تغییری کرد اساسی و به نام خواستگاری تغییر نام داد.یک آقا پسر گل باقالی با یک دسته گل و شیرنی همراه مادر و پدر به خانه دختر مورد نظر رفته و بعد از انجام کار های اداری لازم! از قبیل تعیین مهریه و شیر بها و .... دختر و پسر به صورت رسمی دوست دختر و دوست پسر می شدند که بهش زن و شوهر می گفتند!لازم به ذکر است که در انتهای این دوره نقش تکنولوژی در مخ زنی نمایان شد و سوال حیاتی و سرنوشت ساز عزیزم ساعت چنده توسط یکی از پیشگامان عرصه مخ و مخ زنی جناب آقای الف .ی اختراع گشت.و اما ویژگی های لازم برای مخ زدن دختر خانوم ها:

 * سر به زیر بودن آقا پسر(که واقعاً خیلی شرط سختی بوده)

*داشتن سابقه زندان(حداقل 6 ماه) در رژیم شاه

*داشتن سیبیل جهت نمایش مردانگی

 هدف از مخ زنی:تشکیل خانواده و داشتن ارتش 20 میلیونی!

دوره امروز:

به گواهی تاریخ در هیچ دوره ای به اندازه امروز مخ زدن دختر ها سخت تر نبوده و نخواهد بود! به طوری که امروز اگر یک پسر بخواهد مخ دختری را تیلیط(ترید) نمایدباید حتی الامکان و از نظر ظاهری شبیه یک دختر باشد تا آن دختر معصوم بتواند با پسر احساس نزدیکی کند!

ویژگی های اساسی جهت مخ زدن:

 *داشتن ماشین و موبایل و سایر وسایل مدرن که نشان دهنده احترام به تکنولوژی می باشد!

 *تسلط به زبان انگلیسی جهت گفتن عبارات ok  عزیزم- چشم honey –momi  وDady  رفتن بیرون و من تنهام!-I love u و ....

 *آشنایی به اینترنت و یاهو مسنجر ولی در عین حال انکار کردن این ویژگی در جمع!

 *نداشتن سیبیل و پشم و پیلی و به طور کلی تمام ویژگی های مردانه دوره های قبلی

 * به روز بودن (Up to date) در زمینه SMS های جدید!

 *داشتن فامیل در کشور های اروپایی , امریکایی و حوزه دریای کارائیب!

 و هزاران مورد دیگر که شما بهتر از من می دانید!!

 هدف از مخ زنی:پر کردن اوقات فراغت و انجام راهکاری جهت حل معضل ازدواج!! 

اما یه نکته:تا دو سال پیش اگه دنبال دوست دختر بودیم واسمون به صرفه تر از داشتن همسر بود .چون به هر حال واسه ازدواج نیازمند ماشین و خونه و شغل و .... می بودیم.اما با این روندی که داره پیش میره - و اینکه دخترای این دوره زمونه به جای اینکه دنبال یه دوست و همدم باشند انگار دنبال یه جنس اتیغه و لوکس هستند- من پیش بینی می کنم تا دوسال دیگه ازدواج خیلی با صرفه تر از داشتن دوست دختر باشه.....!

 واقعاً من هنوزم نفهمیدم هدف از داشتن دوست پسر برای این دختر خانوم ها کلاس گذاشتن پیش بقیه رفقاشونه یا اینکه داشتن یه دوست خوب و همدم صمیمی؟!؟!؟!؟!(البته آقا پسرا زیاد حال نکنند که من طرفشون رو گرفتم چون در بعضی از موارد عکس این قضیه هم صادقه!)

گلدکوئیست ،رویای پولدار شدن

گلدکوئیست ،رویای پولدار شدن


گلد کوئیست یا معادل فارسی آن که همان جستجو کردن طلا نام دارد شرکتی است که برای اولین بار در سال 1998 در یلیپین به وجود آمد.هرچند این شرکت درانگلستان به ثبت رسید اما کمی بعدبه هنگ کنگ نقل مکان کرد و اینک دفتر مرکزی آن در در برج مرکزی پلانزا قرار دارد ..گلدکوئیست با توجه به شهرتی که در ایران دارد.در رسته های مختلف اقدام به فعالیت میکند.منجمله تورهای مسافرتی ،دوره های آموزشی،و از همه مهمتر سکه و محصولات طلایی.
شرکت های هرمی خصوصا گلدکوئیست حدود دو سال و اندی است که وارد ایران شده.و به گمراه کردن بخشی از مردم خصوصا قشر جوان کرده است.و حتی باعث شده که تعداد بسیار زیادی از جوانان از کار و درس خود دست کشیده و به سوی این گونه شرکتها روی آورند.نمونه بارز آن در در بسیاری از دانشگاهای تهران و شهرستانها می توان یافت که متاسفانه آمار آنها  علیرقم اینکه این گونه شرکت ها از طرف دولت  غیر قانونی  معرفی شده اند در حال افزایشند.و روز به روز شاهد انصراف بسیاری از دانشجویان از دانشگاهها هستیم .جدای از نفوذ این گونه شرکتها در دانشگاهها و بین دانشجویان  شاهد نفوذ افراد گلدکوئیستی در روستا ها هستیم که با سخنان فریبنده و جالب مردم ساده روستایی را گول زده و پولی دریافت کرده وبه قول خودشان زیر مجمو عه خود را تکمیل کرده،و آن روستایی به این امید است که با پرداخت این مبلغ می تواند به مال و منالی  برسد.زهی خیال باطل ،! نمی داند در باتلاقی خود را گرفتار کرده که به قول معروف  نه راه پس دارد و نه راه پیش .
خصلت های اجتماعی ،فرهنگی،اقتصادی،سیاسی گلدکوئیست
گلدکوئیست یک طبقه جامعوی بی هویت را ایجاد می کند.در روند اقتصادی منتج از جهت گیری کلان نگر.در این کمپانی ،چوپانها مستخدمین رستورانها  می توانند در مدت کوتاهی به بورژواهای گردن کلفتی مبدل شوند.که با ولع هر چه تمامتر همه چیز را می بلعند.و جامعه را به سوی تنازع بقا سوق می دهند.اگر یک روشنفکر یا یک نویسنده خود دید که در چنین پروسه خفت باری  (گدایی و التماس به دیگران برای خرید یک سکه در کنار تحمیق کردن فرد)شرکت کند،باید از فردا فرودستان و لمپن هایی را نظاره کند.که با اتومبیل آخرین مدل ویراژ میدهند.و خود کنار خیابان منتظرتاکسی له له بزند.اگر چنین جامعه ای تکوین بپذیرد باید به صراحت گفت که به یک باغ وحش انسانی بیشتر است یا یک جامعه انسانی.
از لحاظ فرهنگی بسط چنین نگرش اقتصادی بی شک عدم هر فرهنگی را فرا خواهد خواند.فرهنگ در این صورت حتی بدل به فرهنگ مادی نمی شود .بلکه بی فرهنگی و بی هنجاری و در یک کلام یک جامعه آنومیک نمود تام می یابد.
معرکه گلدکوئیست آخرین حربه ای است که کمپرادوریسم و بورژوازی سنتی ایران رو کرده است.کمپرادرویسم به فراست دریافته است که تقلای اقتصادی در کنج دکا نهان مور و محقر به سر آمده و در عصر فن آوری و تکنولوژی باید ردای کهنه تاجر مسلکی را به دور افکند.و کت و شلوار شد.اما در پس این ظاهر فریبنده هنوز روند ارتجاعی دلال مسلکی به وضوح عیان است.
از لحاظ سیاسی نیز خطرات گسترش دلال بازی گلدکوئیست به وضوح قابل رویت است.اگر در اروپا کاپیتالیسم و بورژوازی باعث بسط طبقه متوسط شد.و به تبع آن روند های سیاسی دموکراتیک نشو و نما یافت و اگر در اروپا بورژوازی پیام آور آزادی سیاسی و حاکمیت دموکراتیک و مردم سالار شد.گسترش این معرکه اقتصادی نه تنها به نمود یافتن طبقه متوسط در جامعه ایران نمی انجامد.بلکه نوکیسگان و پرولتر های بورژوا زده ای را به وجود خواهد آورد .که اولین قاتلان دموکراسی و آزادی سیاسی خواهند بود.اگر در اروپا بورژواها پیام آور آزادی شدندوبورزوازی منحط دست پرورده گلدکوئیست طلایه دار توتالیتاریسم و استبداد سیاسی و جامعوی خواهد شد.بورژوا های دست پرورده گلدکوئیست هیچ گاه مبارزان را آزادی و طلب کنندگان دموکراسی نبوده اند.بلکه قبل از بورژوا شدن غایت تلاش ذهنی آنان ترسیم جامعه ای بوده که بتوان در آن هر کاری که دلشان خواست بکند.
و در مجموع می توان گفت که برخی از مهمترین پیامدهای گلدکوئیست برای مردم و کشور عبارتند از
1-خروج ارز از کشور.
در این سرمایه گذاری پول و سرمایه مردم از چرخه اقتصاد کشور خارج و به حساب شرکتهای خارجی واریز می شود.و هیچ کالای با ارزش اقتصادی ملی وارد کشور نمی شود.
2- حرام بودن این گونه فعالیتها
این شرکتها در اوایل فعالیتشان در ایران به سراغ چند تن از مراجع محترم تقلید رفته و با توضیحات ناقص درمورد نحوه کارشان فتوا گرفته اند.در حال حاضر بیشتر مراجع محترم تقلید بازاریابی شبکه ای را حرام می دانند.
3-اشاعه فحشا و بی بند وباری
چون در این روش کار ،اعضا می بایستی با جذب افراد به شبکه وقت زیادی را صرف کنند. و با دیگر اعضا در ارتباط باشند.و همچنین در جلسات توجیهی به صورت مختلط شرکت می کنند.این ارتباطها باعث بروز مشکلات اخلاقی  فراوانی برای اعضا این شبکه ها شده است.به طوری که در چند ماه گذشته صدها شکایت از سوی خانواده این افراد در دادگاه مطرح شد.
4-تشویق به تنبلی و رهایی از کار
این نوع تجارت ها افراد را از فعالیتهای پژوهشی ،تولیدی و سایر فعالیتهای صحیص اقتصادی باز داشته و جوانان جامعه را به جای درس و تحصیل به فعالیتهای کاذب و کسب درآمدهای نامشروع و بدون زحمت سوق میدهد.و این کارها جوانا را با مشکلات فراوانی روبرو خواهد کرد
5-هر عضو باید سر دیگران کلاه بگذارد
در جزوات و سی دی های آموزشی این شبکه ها به وضوح دیده می شودکه به اعضای خود آموزش می دهند که اول به سراغ افرادی بروید.که با شما رابطه داشته باشند.ما نند خانواده دوستان و آشنایان،دوم به آنان بگویید ورود شما به شبکه هیچ سود و زیانی برای ما ندارد و فقط به خاطر پیشرفت و پولدار شدن خودت است. این در حالی است که طبق قوانین این شبکه ها هر کس برای بالا رفتن درهرم باید دیگران را گول بزندو پا بر سر آنها بگذارد تا پس از چندی به سود خود برسد.
6-اعضای این شبکه ها در باتلاق زنجیر ه ای
افرادی که عضو این شبکه ها می شوند.در باتلاقی فرو می روند.که از دو طرف درآن گیر می کنند.که رهایی از آن بسیار مشکل است.از یک طرف پولشان را از دست داده و از طرف دیگر سر دیگران کلاه گذاشته اند.
7-سرنوشت نامعلوم این تجارتها
با کمی فکر و دیدی فراتر از رسیدن به سود شخصی در می یابیم که شاید در ابتدای امر اعطای اولیه به سود های کلانی دست پیدا کنند.ولی زیر گروه ها چه کار باید بکنند.آیا کسی می تواند بگوید عاقبت این تجارتها به کجا ختم می شود.یعنی روزی نخواهد آمد که دیگر فردی برای عضو شدن باقی نماند؟
8-یک کلاه برداری به دقت حساب شده
بامطالعه جزوات آموزشی و تماشای سی دی توجیهی نمایندگان این شرکتها در می یابیم تمامی حرکات و رفتار ها و همچنین نحوه برخورد مبلغین این شرکتها برای جذب افراد جدی به دقت روانشناسی شده است.به وطوری که حتی کلمات و جملات به افراد پرزنت کننده آموزش داده می شود.تا بتوانند حقایق امر را از دید فرد پرزنت شونده دور کرده و فقر او را از لحاظ روانی به سمت مشکلات فراوان مالی  کنونی و همچنین زندگی رویایی آینده سوق دهند.
پس دولتمردان باید اندیشه ای کنند. و با فرهنگ سازی جامعه بستر جامعه را از این گونه دلقک بازی های اقتصادی زدوده و با ایجاد اشتغال و رفع فساد ،تبعیض در ساختار اقتصادی و سیاسی کشور ،جلوی گسترش شوم و نهادینه شدن این ارتجاع مهلک را بگیرند.و دراین میان رسانه های گروهی خصوصا رسانه صدا و سیما  نقش اصلی را فرهنگ سازی ،و آشنا کردن مردم با این گونه شبکه ها و شناساندن عواقب آن به مردم  را ایفا میکند.با امید به اینکه جلوی این گونه دلقک بازی های اقتصادی با گسترش فرهنگ گرفته شود.نه با بگیرو ببند و زندان کردن و ... چون این گونه تنبیهات انجام شده اما جواب خود را خوب پس نداده است.
برگرفته از www.fasleno.com

جنبه های روانی و عاطفی در تجارت عمو کوئیست

اینجا یک سری از واقعیت ها است که بعد ورود و مدتی فعالیت در گلدکوئست به وجود می آید . و عوض شدن نگاه شما به دوستی ها و تبدیل به دوستی از روی پول و سود مادی و از دست دادن خیلی چیزها  .جنبه های روانی و عاطفی این کار

در اینجا یک سری از واقعیت ها است که بعد ورود و مدتی فعالیت در گلدکوئست به وجود می آید . و عوض شدن نگاه شما به دوستی ها و تبدیل به دوستی از روی پول و سود مادی و از دست دادن خیلی چیزها  .

«علی» می گوید: «زندگی ما کم و کسری نداشت. کارمند بانک هستم و در حد رفاه و آسایش خانواده، زندگی را تأمین کرده ام. برای همسر و پسرم خانه، ماشین و دیگر اسباب و لوازم را فراهم کرده بودم و بیش از 9 سال در کنار هم زندگی خوبی را سپری کرده بودیم. همه چیز خوب بود تا این که «گلدکوئیست» قدم به خانه مان گذاشت. من به دلیل اعتقادات مذهبی مخالف صددرصد کسب درآمد از این راه بودم ولی مثل همیشه همسرم را در انتخاب راه به شرط قاطی نکردن درآمدش با حقوق من آزاد گذاشتم. راهنمای «مریم» در شبکه هرروز او را با وعده و وعیدهای دلفریب بیش از پیش برای به عضویت درآوردن افراد بیشتر و فعالیت مستمرتر و بیشتر تشویق می کرد. طوفان جاه طلبی و زیاده خواهی روح همسرم را برآشفته بود و بالاخره به همه چیز پشت پا زد.»
او با اشاره به این که بارها و بارها با زبان خوش و از سر دلسوزی با همسرش حرف زده و خواستار تجدیدنظر در رفتارش شده بود، می افزاید: «زنی که در کنار من زندگی می کرد دیگر آن همسر سابق نبود که با مهربانی و عطوفت مادری و همسری می کرد. او به دلیل مطالعات هدفمندی که برای حضور و موفقیت در شبکه «گلدکوئیست» و زیرنظر راهنمایش انجام می داد به شدت دچار منیت و خودبزرگ بینی شده بودو خود را محور زندگی می دید. از صبح تا نیمه های شب در جلسات عضوگیری، توجیهی و آموزشی شرکت می کرد و اندیشه ای جز کسب پول بیشتر درسر نداشت. وقتی اعتراض می کردم، می گفت که اینها حقوق اوست و می خواهد با استفاده از آزادی و حقوقش در راه موفقیت که همان کسب پول بیشتر است تلاش کند تا به قدرت برسد. گاهی فکر می کردم ذهن او را شستشو داده اند و بحث کردن هیچ فایده ای ندارد.
دراین میان پسرمان که در کلاس اول ابتدایی درس می خواند و به توجه و رسیدگی ویژه مادر نیاز داشت به حال خود رها شده بود. «مریم» یا در خانه نبود یا این که اگر گاهی در خانه پیدایش می شد با گروهی از اعضای شبکه جلسه های مختلف داشت.»
مرد بزرگوارتر از آن است که همسرش را به عمل غیراخلاقی متهم کند اما می گوید: «ماه های آخر با یکی از همکاران مرد به سفر می رفت و بالاخره هم به راحتی پذیرفت تا برای رسیدن به آرزوهایش 9سال زندگی مشترک و از همه مهم تر آینده فرزندش را ندیده بگیرد.»
او چند لحظه ای سکوت می کند و بعد ادامه می دهد: «می دانم که روزی از کرده خود پشیمان می شود و این دقیقاً همان روزی است که به رویاهایش رسیده است و حجم انباشته هایی از پول را در اختیار دارد. در آن روز به خود می آید و می بیند که جز پول، چیز دیگر ندارد. افسوس آن موقع دیگر خیلی دیر است.»

منبع روزنامه کیهان مورخ 21/3/84
 

وقتی که شما وارد این کار می شوید به شما می گویند که باید شما لیستی از دوستان , آشنایان و نزدیکان خود تهیه کنید .    در درجه اول کسانی که به شما اعتماد دارند قرار دهید و با این کار شما با  استفاده از اعتماد آنها نسبت به خود می توانید شروع به کار کنید و شما می گویید من به این کار اعتماد کرده ام و وارد آن شده ام و تو هم اگر به من اعتماد داری وارد این کار شو - یکی از حربه های جذب مشتری - و در این موقع عده ای به طمع پول  وارد این کار می شوند و عده ای چون این کار از لحاظ شرعی , قانونی و عرفی اشکال دارد وارد این کار نمی شوند و به خاطر اعتقاداتشان (امر به معروف و نهی از منکر) سعی در جلوگیری از گسترش کار خواهند کرد .   در این حالت دودستگی هایی در خانواده به وجود خواهد آمد و در نهایت منجر به دشمنی ها می شود .    این یکی از بدترین ضرر های این کار به ارکان خانواده و جامعه می زند .

در مرحله بعد شما به سراغ دوستان دور خود می روید و  شما به دوستان دوران مدرسه و دانشگاه تلفن زده و این کار را مطرح کنید و طی چند روز آینده مرتبا با هم در تماس باشید و او را هر چه بیشتر به این کار ترغیب کنید و به سمت خود بکشانید بعضی قبول می کنند و بعضی به علت مسائل خانوادگی و مادی وارد نمی شوند و جواب قطعی به شما می دهند که نمی توانند وارد این کار شوند و در ابن موقع است که - طبق عرفی که در کار(به تعریفی برنامه ریزی) وجود باید - شما این نفر را رها کرده و به سراغ نفر بعدی بروید .  حالا به نظر آن دوستتان که یک مدت رابطه ای صمیمی و خوبی با او برقرار کرداید و بعد از شنیدن جواب نــه  او را ترک می کنید  چه احساسی به او دست خواهد ؟ آیا فکر نمی کند که دیگر شما آن دوست دوران قدیم خود نیستید و فقط به خاطر پول به او رجوع کرده اید ؟ آیا دیگر به صورت قبل به شما نگاه خواهد کرد ؟  آیا وقتی دیگر که  به سمت او بروید شما را خواهد شناخت ؟ و صد ها آیا دیگر ...

بعضی می گویند من وقتی وارد این کار شوم به این صورت رفتار نخواهم کرد .  این سیر در طی یک روز  و دو روز رخ نخواهد داد بلکه مدتی به طول خواهد انجامید که شما به این رفتار عادت کنید و وقتی به کاری عادت کنید دیگر ترک آن بسیار سخت خواهد بود .

در گلدکوتست به شما می گویند در عوض از دست دادن دوستان قدیمی شما دوستان زیاد دیگری خواهید یافت .  آیا  فکر می کنید دوستی چند روزه و چند هفته ای که به خاطر کار به وجود می آید  می تواند جای اشخاص دوران بچگی و دوستی های چندین و چند ساله را بگیرد ؟ آیا شما یک روز از این که آن شخص را از دست دادید که بیشتر خاطرات کودکی شما را تشکیل می دهد پشیمان و نادم نخواهید بود ؟  (به عنوان مثال : به یک دختر یا پسر جوان می گویند ازدواج کند و او تمایلی به این کار نشان نمی دهد و می گوید آدم مجرد راحت است و دیگر نباید کولبار سختی ها تحمل کند و او همیشه از این عمل فراری است و وقتی که سن او بالا برود و پیر می شود  خود را تنها و بدون همدم و یار می بیند و در آن موقع است که از این کار خود پشیمان خواهد شد.)  و کسی هم که وارد این کارشده  موقعی متوجه اشتباه خود خواهد شد  که دیگر بشیمانی دیر است .

در این کار شما باید به اعتقاد قلبی برسید که این کار خوبی است و هر چیزی را که در سر راه آن است کنار بزنید تا به موفقیت برسید .  به عنوان مثال کسی را فرض کنید که به شرع و مذهب اعتقاد دارد و به دلایلی گول این کار را می خورد و وارد این کار می شود و بعدها به او میگویند که از لحاظ شرعی حرام است . بعد از شنیدن این خبر چه کار خواهد کرد ؟ اگز بخواهد به آرزوهایش (آرزوهای مادی) برسد باید شرع و مذهب را زیر پا گذاشته و بنا به ناچار از آنها هم بدگویی کند و تمام اعتقادات خود را به دور بریزد تا بتواند در کار موفق شود .     حال حساب کنید که این بلا را سر دوستی که مخالف گلدکوئست است بیاورید.

قسمتی از مطالبی که در اینجا نوشته ام از تجربیات خودم  ( اختلاف  با دوستی که  بر سر همین گلدکوئست و منجر به جدائی  ما  شد ) و مقداری هم از واقعیت های پیرامون خود و محیط جامعه است .

نیایش دکتر شریعتی

نیایش دکتر شریعتی

خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.

 

خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.

 

خدایا:رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.

 

خدایا:مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

 

خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.

 

خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.

 

خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.

 

خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.

 

خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم.

 

خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.

 

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.

 

خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.

لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

سخنانی از دکتر شریعتی

 
به نام آنکه همه دوستش داریم...

اندیشیدن، خواندن، نوشتن، پرستیدن، ارادت ورزیدن، عصیان کردن، تنها بودن، رنج کشیدن،

 ایثار کردن، قربانی کردن، گریختن، صبر کردن، خیالات فرمودن (اصطلاح ناصرالدین شاه)،

 به استقبال آمدن (برخلاف به بدرقه رفتن)، درستی مطلق بودن و دروغ های شیرین یا سودمند

 گفتن (ملامتیه)، صلح کل بودن و جنگ زرگری کردن، همه را هیچ انگاشتن و همه را محترم

 داشتن، مهاجرت کردن، توی تاریکی اتاق در یک نیمه شب زمستان تنها سیگار پک زدن، نشستن

 و رقص شعله های جادویی آتش بخاری را تماشا کردن، شمعی را در کنار آینه یی روشن کردن،

 نیمه شب های باران خورده در خیابان های خلوت شهر تنها رانندگی کردن، توی راه پله ها به

 جناب آقای... یک اردنگی جانانه زدن، با آقای دکتر... دست دادن، هر چند سال یک بار چند

ماهی را به قزل قلعه رفتن. غروب خورشید را در آن سوی سن تماشا کردن، آقای دکتر... را که

 مثل دم جنبانک (صعوه) راه می رود یکهو پخ کردن، در هر شبانه روز دو ساعت یا سه ساعت

 به خلوتی پناه بردن و به خود اندیشیدن، دچار نصایح مشفقانه عقلای خاطرجمع ابله نشدن. از دید

 و بازدید و دعوت و منقل از زیر کرسی برداشتن و گذاشتن و برای منزل خرید کردن و برای اقوام

 سوغات تهیه کردن و شرفیاب شدن و در برابر شوخی های خنک آقای رئیس مجبور به لبخند

 شدن و نظام وظیفه خدمت کردن و خانم آقای دکتر... را دیدن و مبتلا به ترشا شدن و با آدم خسیس

 دو پولی مثل دکتر....همسفر شدن و جزوه های درس های آقای.... را نوشتن و سخنرانی های

 علمی آقای دکتر... را گوش دادن و افتتاح کردن جلسه را به وسیله دکتر... و... دیدن و با آب و

 نمک و صابون یک دست تنقیه کردن و با بچه مزلف های لوس نجس خنگ بی شعور بیسواد

 بیمزه بی همه چیز که یعنی موج نو، یعنی آنارشیست، بحث علمی کردن، گیر سوال های پسرهای...

 افتادن و ت را گرفتن و کشیدن و مبتلای تعریف های خانم... شدن ، تا دیدی که یک مرتبه

 این دکتر... است که راجع به مقام حیرت در عرفان با تو صحبت می کند و تو هم هیچ راه

 گریزی نداری، خود را یکهو تو حوض آب انداختن. اگر یک سال دیگر هم به آخر عمر نمانده

 باشد آن را در لاکروای پاریس، کنار کلیسای زیبا و آسمانی دولاشاپل زندگی کردن و بار دیگر

 طعم آزادی را و آزادی را و آزادی را چشیدن، نم اشکی و با خود گفت وگویی داشتن، به

ماسینیون عشق ورزیدن، آن فرشته تنها را در اعماق سنگین گور آبی اش تنها نگذاشتن، گاه

 گریستن و هیچ گاه ننالیدن، بی نیاز بودن، خود جزیره خویش شدن. از کنار پنجره ات جنب

 نخوردن، به زور و زر و زن از راه برنگشتن. در راه نماندن، با بودا و لو و ارنست گالوا

 و عین القضات همدانی و کلود برنارد خودم و آناتول فرانس فرانسوی و رزاس سوئدی رفیق

 بودن، محشور بودن، هرگز تسلیم روزمرگی نشدن، هرگز کارمند دولت نشدن، ناظم نبودن،

  به کتاب و قلم و تنهایی و غم و بی نیازی و پارسایی و بی باکی و غرور و فلسفه و شرف

 و بزرگواری و ایمان و آزادی و مردم و هنر و عرفان و خدا و دوست و تامل و سکوت و

 تحمل و... وفادار ماندن، از تاریخ علی، از جغرافی کویر، از آسمان ماه، از نقاشان لاکروا،

 از مجسمه سازان رودن، از شاعران مولوی، از عارفان عین القضات و حلاج، از شهرها

 پاریس، از جنگل ها بولونی، از ساختمان ها معبد، از موسیقی ها سونات مهتاب گاستون دفین،

 از گل ها هوما و از اشیا شمع و از پرندگان طوطی تاگور و از غذاها بیفتک و از نعمت ها

قلم و از رنگ ها خاکستری و از بازیچه ها فندک و از مخاطب ها دفتر و از آرزوها آزادی

را برگزیدن، وطنی چون غربت من و پناهی چون خلوت من و بیهودگی چون زندگی من و

 خواهری چون بتول مزینانی من داشتن و آینده او را که چون آینده برادرش است به نیروی

 دعاهای نیم شبان از باران استجابت های خدایی سیراب کردن. اینهاست مصدرهای ساده و

 مرکب دستور زبان زندگی کردن من.

ایدز

ایدز و راه های درمان آن

Image and video hosting by TinyPic

در حالی که وارد هزاره جدید شده ایم، ویروس از بین برنده سیستم ایمنی بدن انسان یا همان HIV به ایفای نقشی بـرجستـه در بـه خـطر انـداختـن سـلامتی بشر در سراسر جهان ادامه می دهد. آمـارهـای ارائـه شـده اخـیر از سوی سـازمـان مـلل نـشان می دهـد که تقریباً 34 میلیون نفـر از مردم جهان به این بیماری مبتلا هستند و هر ساله تعـداد 5.6 میلیون نفر به این تعداد افزوده می گردد. فاجعه انسانی مربوط به ایدز بی مانند است.

بیشتر موارد راه های انتقال ویروس HIV می تـواند بـه طرق مخـتلف بـه رفـتـار بشر مربوط گردد؛ مانند مواد مخدر  و فعالیت های جنسی. در حالی کـه ایـن گونه رفتارها در بـرخی از جوامع رواج بسیاری یافته است، اغلب آنها را می تـوان بــا آموزش و مشاوره منـاسب تـغیـیر داد یا اصـلاح نـمـود. چـندین کشور از قبیل تایلند و اوگاندا توانسته اند با سعی بسیار در این زمینه، با موفقیت میـزان انتشار ایــن بـیـماری را کاهش دهند.

اســتفــاده از وسایل پیشگیری، اعمال جنسی ایمن و پرهیز از رفتارهای پـرخــطر دیـگر، «استانداردهای طلایی» راهبردهای پیشگیری از ایدز محسوب می شـوند

در کشـور آمـریـکا بـا ایـن که رفتارهای مخاطره انگیز در برخی از گروه ها هـمانـنـد مــردان همجنس گرا به طور قابل توجـهـی کـاهش یـافـتـه اسـت، گزارش های اخیر حاکی از طغیان مجدد این بیماری می باشند. این تجدید فعالیت قطعاً به صـورت چند عاملی بوده و بخشی از آن به دلیل حمایت عمومی و سیاسی متزلزل می باشـد. روش هـای مـبـارزاتی عـمــده برای تغییر دادن رفتارها در طول زمان دارای نتایجی متغیر و متناقض بوده است. به علاوه توان بالقوه پزشکان ( یا متخصصان بالینی ) در جهت تأثیر گذاری بر اعمال و رفـتار بـیـماران، متأسفانه عمدتاً فراموش شده است. برخلاف کشیدن سیگار، مشاوره و اطلاع رسانی درباره پیشـگیـری از ایـدز در کـمـتـر از یـک درصـد مـوارد مـراجعه بـیـماران بـه پـزشـک عـمومی خـود ارائـه می گردد. در نهایت، دستیابی علم پزشکی به معالجات جدید، که باعث حفظ جان و سلامتی و جلوگیری از ابتلا به بسیاری از بیماری های ویروسی می شود نـیـز مـمـکن اسـت تـرس از دچـار شـدن به ایدز را کاهش دهد. متـأسـفانه این روش های درمانی برای همه جواب نداده، انجامشان مشکل بوده و منوط به داشتن پتانسیل پادزهری و عوارض بلندمدت خواهد بود.

از آنجایی که احتمال تولید یک دارو یا واکسن در آینده نزدیک کم است ، تلاش برای کاستن بیماری مسری ایدز باید به عـنوان هدفی اولیه بر پیشگیری از این بیماری تمرکز یـابد. پــزشکان و ارائه کنندگان اقلام بـهداشتی باید نقش عمـده ای در ارائه مشـاوره و اطلاع رسانی های پیشگیرانه ایفا نمایند. برای پزشکان مهم است که بدانند پیشگیری از ایدز نیازی به مهارت های مشاوره ای و مداخلات روان شناختی گسترده ندارد. پیشگیری بـه عنوان بخشی از آموزش سلامتی روزمره است و با تشخیص و سنجش ریسک و فراهم آوردن اطلاعات می توان رفتارهای پر خطر را اصلاح نمود.


چه افرادی در معرض خطر ابتلا به این بیماری قرار دارند؟

گفته می شود بیش از یک میلیون نفر در آمریکا مبتلا به ایدز هستند و هر ساله بین 40 تا 80 هزار نفر به این تعداد اضافه می شود. به طور قابل توجهی ملاحـظه شد که در بـیـن مـردان هـمـجنس گرا و معتادان تزریقی همچنان که بیماری مسری ایدز گـستـرش یافته، گروه های در مـعـرض خـطـر و راه هـای انـتـقـال تـغـییر یـافـته است. زنان، جوانان و نـوجـوانـان و اقــلیت هـای نژادی، سریع ترین جمعیت در حال گسترش مبتـلا بـه ویـروس ایـدز به شمار می روند.

مهم ترین و سریع ترین عامل انتقال ویروس HIV از طریق رفتارهای مخاطره انگیز جنسی می باشد؛ در حالی که موارد بیمار به صورت سنتی در مراکز شهـری متمـرکـز شـده و به تـدریج در حال انتقال به حومه شهرها نیز می باشد.

بنابراین در جواب سؤال «چه افرادی در معرض خطر این بیماری قرار دارند؟» در یک کلمه پاسخ اینست -همه! پزشکان فرض را بـر این می گیرند که تمامی بیمارانشان - نوجوانان و جوانان - در معرض خطر ابتلا قرار دارنـد. آنـها از هـر کـدام سـؤالاتی خاص درباره رفتارهای جنسی و رفتارهای پر خطر دیگر می پرسند، و بر این اساس مشاوره و آموزش خود را ارائه می نمایند. تصور این که فردی در خطر ابتلا قرار ندارد، یک فکر خطرناک و گمراه کننده است.

پیشگیری از HIV و رفتارهای جنسی

به منظور ارائه مشاوره و آموزش مؤثر در مورد ایدز، یک پزشک ابتدا باید بتواند از سابـقـه و گـذشته جنـسی فـرد به صـورتی جـامع و فراگیر آگاهی حاصل نماید. این هدف زمانی عملی می گـردد که مباحث مربوط به مسائل جنسی به راحتـی مـطرح شـود، تـفـاوت های فردی محترم شمرده شود، از واژه های عامیانه قابل فهم توسط همه بیماران استفاده شود و سؤالاتی واضح در مورد رفتـارهـای بـخصوص پرسیده شود - نه این که فقط سؤال شود، «آیا روابط جنسی داشتی؟»


مبانی HIV

ویروس HIV از طریق عمل جـنسی با در مـعـرض قـرار گـرفتـن غشـاءهـای مـخـاطی آلت تناسلی مرد، دهان، مهبل و مقعد با منی مبتلا به ویروس ایدز، پیش انزال، ترشـح هـای مـهبـلی یـا خـون انـتـقال مـی یـابد.


پیشگیری از HIV و مواد مخدر

گفته می شود یک سوم مبتلایان به HIV معتادان تزریقی هسـتـنـد. ایـن آمار شامل تـعـداد افـرادی کـه هـم زمـان با اعتیاد به مواد مخدر (تزریقی و غیر تزریقی) یـا الـکـل، از طریق رفتارهای پر خطر جنسی دچار HIV می شوند، نمی گردد.افرادی که آلوده به مواد مخدر هستند باید نکات زیر را رعایت نمایند:

- پرهیز کلی از مصرف مواد مخدر

- مراجعه به برنامه های درمان و ترک اعتیاد

- استفاده از سرنگ های تمیز و خودداری از به کارگیری شراکتی سرنگ

- دوری از ارتباط جنسی خطرناک یا هر نوع عملی کـه دیـگران را در مـعـرض خـطــر قرار دهد.

متأسفانه این نکات همیشه عملی نمی شوند. بیماران خیلی اوقات مـایـل یـا قـادر بـه تغییر دادن اعمال و رفتار، پـذیـرش درمـان یــا دستـیابی بــه خـدمات بـه کارگیری روش های مناسب نیستند. از آنجایی که این سناریو اغلب تکرار می شود، راهبرد پیشگیری از HIV بیشتر شبیه یک مدل کاهش آسیب می بـاشـد. این مدل می پذیرد که استفاده از مواد مخدر وجود داشته و اتفاق می افتد، امـا ســعی در به حداقل رساندن پی آمدهای مضر آن رفتار می نماید.

قالَ علیٌ علیهِ السَّلامُ : کـَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثـَت حُزناً طـَویلاً.

علی علیه السلام فرموده است: چه بسا یک ساعت کامروایی و شهوت، اندوه طولانی به بار می آورد و غم و غصه ی فراوان از پی دارد.


مبانی HIV در خصوص مصرف مواد مخدر

اولین قدم، آموزش صحیح است. در مورد بیمارانی که مرتباً از مواد مخدر تزریقی استفاده می کنند نیز نحوه انتقال را شرح می دهیم - ویروس HIV هنگـامی از طـریق مصرف مواد منتقل می شــود که خون یا دیگر مایعات بدن از یک فرد مبتلا به شخصی که هنوز مبتلا نشده انتقال یابد. باید دانست که سوزن ها یا سرنگ هـای مشـتـرک متداول ترین راه انتقال بیماری ایدز در بین معتادان تزریقی محسوب می گردد. معتادان باید برای هر تزریق از سرنگ های استریل شده استـفاده نمایند. اشخاصی که همچنان به استفاده اشتراکی از سرنگ مبـادرت مـی ورزند، بـاید از جـزئیات کامل نحوه ضدعفونی نمودن وسایل خود آگاهی یابند.

ویروس HIV به طور مؤثر از طریق شستشوی مناسب وسایل استعمال مواد بـا آب تمیز از بین می رود. بعد از آب کشیدن، باید آن را حداقل به مدت یک دقیقه در یک مـایع ضـدعفونی کننده قوی خیـسـاند یا شستشو داد. در برخی کشورها محل هایی وجود دارد که معتادان تزریقی می تـوانند سوزن های مستعمل و آلوده خود را با سوزن های استریل تعویض کنند. مطالعات نشان داده که برنامه های تعویض سوزن ، انتقال بیماری را در بین معتادان تزریقی کاهش داده و یک ایده مفـیـد بـرای هـر بـرنامـه فـراگیر پیـشگیری از ایـدز است. اگرچـه، بــرخــی نـقـادان بیم دارند که چنین برنامه هایی معتادان تزریقی را از یافتن راه های درمان بازداشته و مــمکن است بــر استـفاده از مــواد مــخدر صحه بگذارد؛ هیچ مـدرکی ایـن ادعـاهـا را تـصدیــق نمی کند. با حمایت های شدید انجمن های علمی، مذاکره درباره برنامه تعویض سوزن ظاهراً بیشتر جنبه سیاسی پـیـدا کرده تا جـنـبـه سلامـتـی همگانی.

پیشگیری از HIV و بارداری

هیچ کدام از برنامه های پیشگیری از HIV به اندازه برنامه های پیشگیری در زنان باردار موفق نبوده است. 90 درصد از مـوارد بـیـماری ایـدز در کـودکان بـه دلیل انتقال آن از طریق مـادر- فـرزنـدی روی می دهد. در آمریکا سالانه 7000 کودک از طریق مادران مبـتـلا بـه HIV متولد می شوند، ولی تعداد نادری از این کودکان حامل ویروس ایدز نیستند. در کشورهای در حـال تـوسـعـه ایـن تــعداد بسیار بسیار بیشتر است. در خلال بارداری یـا زایـمـان اگـر درمان های مناسبی صورت نگیرد، ویروس HIV می تواند در بیش از یـک سـوم موارد از مـادر به فرزند انتقال یابد. در سال های اخـیر معالجات دارویـی در خصـوص مبــارزه با HIV موارد میزان انتقال بیماری را کاهش داده اند. یک داروی خاص به نام AZT یا ZIDOVUDINE، وقتی هم به مادر باردار و هم به کـودک تـازه بـه دنیا آمده داده می شود، می تواند به میزان 8 درصد انتقال بیماری را کاهش دهد. داروهای دیگر HIV نـیـز مـمـکن اسـت مـؤثر باشند ولی در این خصوص مطالعات کافی صورت نگرفته است.

زنان باردار بـاید تـست HIV را حتماً انجام دهند و از مشاوره صحیح در این زمینه برخوردار گردند. زنــانی که مبتلا به HIV هستند باید اطلاعات کافی در مــورد جـلوگیــری از بــارداری، خطر انــتقـال ویــروس HIV از مادر به فرزند، و به کارگیری داروهـــای ضـد ایدز جهت کاستن احتمال انتقال، از پزشک خود کسب نمایند. همـچنـیـن بـرای زنـان مـبــتلا به HIV بخصوص کسانی که شوهرشان HIV منـفـی هسـتـنـد لازم است تا مشاوره ای صحـیـح در مـورد رفـتـارهای جنــسی ایـمن دریافت کنند، و اگر قصد بارداری دارند، جایگزین های آمیزش محافظت نشده را بیاموزند.

بیشتر موارد راه های انتقال ویروس HIV می تـواند بـه طرق مخـتلف بـه رفـتـار بشر مربوط گردد؛ مانند مواد مخدر و فعالیت های جنسی. در حالی کـه ایـن گونه رفتارها در بـرخی از جوامع رواج بسیاری یافته است، اغلب آنها را می تـوان بــا آموزش و مشاوره منـاسب تـغیـیر داد یا اصـلاح نـمـود. چـندین کشور از قبیل تایلند و اوگاندا توانسته اند با سعی بسیار در این زمینه، با موفقیت میـزان انتشار ایــن بـیـماری را کاهش دهند.

در کشورهایی که داروهای ضد ایدز از قبیل AZT به سادگی در دسترس است برنامه های پیشگیری در زنان باردار در کاهش تعداد کودکان مبتلا به HIV کاملاً موفــق بــوده اسـت. این وضعیت در کشـورهای درحال توسعه بسیار بـد است چـرا کـه فـقـدان مـنـابــع ، دستـیابی بـه داروهـای ضد ایدز را محدود کرده و امکان انجام تست های مربــوط به HIV را کاهش داده است.


پیشگیری از HIV بعد از در معرض قرار گرفتن

تا قبل از این، مردم بعد از دچار شدن به HIV انگیزه کمی برای استفاده از مراقبت های پزشکـی داشـتـنـد. مطالـعات نشان داده اند که استفاده از AZT بلافاصله بعد از استفاده از سرنگ آلوده، می تـواند تا میزان 80 درصد احتمال ابتلا به HIV را کاهش دهد. پیشگیری پس از پیدایش (PEP) مسـتـلزم استفاده از داروهای ضد HIV بلافاصله بعد از در معرض ویروس قرار گرفتن می بـاشد. اگر این روش برای معتادان تزریقی مفید بوده باشد، منطقی به نظر می رسد که برای افرادی که از طریق تماس جنسی در معرض ابتلا قرار دارند نیز مفید واقع گردد.

نظریه اصلی در مورد PEP به عنوان یـک راهبرد پیشگیری کننده از HIV این است که مصرف داروهای ضد ایدز بعد از این که فرد در معرض HIV قرار می گیرد، ممکن است بتواند از طریق متوقف نمودن تکثیرعفونت و یا تقــویت سیستم ایمنی بدن برای از بین بردن ویروس، از ابتلا به بیماری جلوگیری نماید.

تا به امـروز مـدرک آشـکاری که PEP را بعد از رفتارهای پر خطر جنسی مؤثر بداند، وجـود نـداشـتـه و بـرای PEP فعـلاً رهنمودهای ملی یا موافقت نامه ای در این شرایـط تـهـیـه نشده است. با این حال در بسیاری از کشورها پـزشــکان و متخصصان بالینی PEP را بعد از رفتارهای پرخطر جنسی به افراد پیشنهاد می کنند.

اغلب مردم ( و بسیاری متخصصان بالینی ) تا به حـال چـیـزی در مــورد PEP به گوششان نخورده است. برای پیاده سازی راهبردهای فراگیر پیـشگیـری از HIV، بـالابـردن سـطــح آگاهی جامعه ضروری است. ببینید آیا PEP در محل زندگی شما ارائه می شــود. مـردم باید بدانند که PEP یک خط مشی اولیه برای پیشگیری از HIV نمی بـاشد.اســتفــاده از وسایل پیشگیری، اعمال جنسی ایمن و پرهیز از رفتارهای پـرخــطر دیـگر، «استانداردهای طلایی» راهبردهای پیشگیری از ایدز محسوب می شـوند. با این حال در صورتی که متدهای اولیه پیشگیری دچار نقصان شد، می توان از PEP برای کاهش احتمال ابتلا به بیماری در فرد استفاده نمود. مـیزان تـأثیر پـذیـری PEP در کـاهـش خـطر ابـتـلا بعد از رفتارهای پر خطر جنسی کماکان ناشناخته مانده است.

اگرچه رهنمودهای پذیرفته شده جهـانـی بـرای PEP وجـود ندارد، این متد برای کسانی که دارای تماس های جنسی محافظت نشده مقعـدی، مـهـبلی و یـا دهـانی بـا انـزال فرد مبتلا به HIV یا محتمل به آن (مانند معتادان تزریقی) بوده اند، توصیه می گردد. PEP باید حـداکثر سه روز (72 ساعت) بعد از در مـعرض قـرار گـرفتن شروع شود. PEP برای افرادی کـه از طـریق اعـمال جـنسی ایـزوله در مـعرض ویـروس HIV قـرار گرفته، یـا در آیـنده قصد انجام رفتارهای ایمن تر را دارند، بسیار مناسب می بـاشد، امـا رهـنمودهـای سـریـع و قطعی برای زمان به کارگیری PEP تحت این شرایط وجود ندارد.


نتیجه

بـا نـبـودن واکسـن و درمان قطعی، تلاش ما برای غلبه بر بیماری مسـری HIV بـایـد روی پیشگیری از آن تمرکز یابد. چـه اعـمـال جـنـسی بـاشـد، چـه مـصـرف مـواد مخـدر و چه رفتارهای دیگری که فرد را در معرض خطر ابتلا قرار دهد؛ لازم اسـت مـردم از آموزش ها و مهارت های صحیح برای محافظت از خودشان بهره مند گردند.

اینم از فواید گاو بودن

موضوع انشا : فواید گاو بودن !!

با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.

 اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم.

8alcuu8.gif 

البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در میابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.

هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.

 بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم.ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد. مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد

87l6z4h.gif8ala1rm.gif

 وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ،نگران جهیزیه اش نیست .

نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند.مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری انها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد.تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو ، بعله  برون،خواستگاری ، مهریه ، نامزدی، زیر لفظی،حنا بندان، عروسی ،پاتختی،روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،ماه..زهر، طلاق و طلاق کشی و... ندارند. گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.

آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.

73noqwi.gif

 شاعر در این باره میگوید:

سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست

سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .

گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند. شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟ شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟

گاوها حیوانات مفیدی هستندو انگل جامعه نیستند.شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟

گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم  شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.

ما از شیر،گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم. اقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که : از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها_که البته زشت است_ استفاده میشود.

ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.

6wr8q68.gif

 تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟ آیا دیده اید گاوی زیر آب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟و مثلا بگوید :از آقای فلانی یاد بگیر.آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.

 تازه گاوها نیاز به ماشین ندارندتا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:

 گمون کردی تو دستات یه اسیرم

دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم

6phloog.gif

 دیده اید گاو نری به خاطر به دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید:عاشقت هستم"!!سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!

 دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟

گاو ها در جامعه شان فقر ندارند .گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.

آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند.رویشان را با سیلی رخ نگه نمیدارند.هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد.

6jnnz0o.gif

 هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد.

هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید .هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.هیچ گاوی همجنس بازی نمیکند.

هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد  .هیچ گاوی...

 

6jce7pi.gif

 اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.

اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...

 لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ...همه از گاو..

ولی...هیچ گاوی نگفت:من . گفت : ما...

 

طرز ترک دادن شوهر سیگاری

از زبان خانومی که شوهرشو ترک داده : من بعد از خوندن صحبتهای معاون سلامت تصمیم به وادار کردن شوهرم به ترک سیگار کردم و بسرعت برگه ای برداشتم و مطالب زیر رو در اون نوشتم و به در یخچال چسبوندم.

طرز ترک دادن شوهر سیگاری 100 درصد عملی :

از زبان خانومی که شوهرشو ترک داده : من بعد از خوندن صحبتهای معاون سلامت تصمیم به وادار کردن شوهرم به ترک سیگار کردم و بسرعت برگه ای برداشتم و مطالب زیر رو در اون نوشتم و به در یخچال چسبوندم.
از امروز تصمیم گرفتم تو رو به ترک سیگار وادار کنم و به همین خاطر قوانین زیر از همین الآن در خانه لازم الاجرا می باشد:

- قانون شماره 1: هر روزی که لباسهات بوی سیگار بده به یکی از مجازاتهای زیر (البته به انتخاب خودت) محکوم می شوی:
1- شستن ظرفهای ناهار و شام
2- خوردن هفت هشت ضربه ملاقه به سرت
3- دعوت مامانم اینا و داداشم اینا برای صرف ناهار(که به احتمال 99 درصد برای صرف شام هم می مونند!)
تبصره: البته مورد شماره 1 انحرافیه و نمی تونی اون رو انتخاب کنی، چون تو این کار رو نه به عنوان مجازات بلکه به این خاطر که وظیفه ات است هر روز انجام می دی!!

- قانون شماره 2: اگه توی جیبت کبریت یا سیگار پیدا کنم، یکی از چهار عمل زیر رو باز هم به انتخاب خودت عملی می کنم:
1- قهر می کنم می رم خونه مامانم اینا و بعد ده روز و پس از یه عالمه منت کشی برمی گردم خونه.
2- یک گردنبند، دستبند، النگو و یا یک مورد مشابه اینا به انتخاب خودم باید برام بخری!!
3- خودت بگو با ملاقه بزنم یا کفگیر؟!
4- با همون کبریت و به کمک مقداری مواد آتش زا تنبیهت می کنم.

تبصره: خودت می دونی من از این سوسول بازیها خوشم نمی آد پس گزینه اول منتفیه، دیگه هم حوصله زدن با ملاقه تو سرت رو ندارم، چون همه ملاقه ها و کفگیرام کج و کنجول شدن و دیگه حیفم می آد وسایل آشپزخونه رو خراب کنم، گزینه آخری هم وجدانی خیلی خشونت داره و به علت این که بچه مون هفت سالشه و دیدن این صحنه ها برای بچه های زیر 12 سال مناسب نیست این گزینه رو هم نمی تونی انتخاب کنی، پس فقط می مونه گزینه دوم ...!!

- قانون شماره 3: در صورتی که یقین حاصل کنم سیگار رو ترک کردی، می تونی یکی از موارد زیر رو به عنوان جایزه انتخاب کنی:
1- به مدت 24 ساعت از شستن ظرف، لباس و... هرگونه انجام کار در خانه معاف باشی.
2- به عنوان تلافی این چند سال و چند هزار ضربه ملاقه، تو هم یک بار با ملاقه بزنی تو سرم!
تبصره: گزینه اول الکیه و نمی تونی انتخابش کنی، چون می ترسم بد عادت بشی و تنبل و تن پرور بار بیآی!!
اگه هم جرأت داری گزینه دوم رو انتخاب کن!!
"با تشکر، همسر مهربان و دلسوزت"
- بازم همون خانومه: شوهرم بعد یک هفته به این نتیجه رسید به نفعشه سیگار رو ترک کنه! (چون با سر بانداژ شده باید از خونه بیرون می رفت و جیبش شده بود پر چک برگشتی)

اعتیاد ؛ جرم یا بیماری

اعتیاد ؛ جرم یا بیماری

Image and video hosting by TinyPic

آیا اعتیاد یک بیماری است ؟

متأسفانه بسیاری از افراد جامعه ،  اعتیاد به مواد مخدر  را معادل جرم دانسته و فرد معتاد را مجرم می دانند. این مسئله که در افراد معتاد به مواد مخدر میزان جرم و جنایت بیشتر از افراد عادی جامعه است شکی وجود ندارد؛ ولیکن هر فرد معتادی مجرم نیست و بسیاری از موارد جرم در افراد معتاد مستقیماً در ارتباط با مشکل تهیه مواد مخدر و نیاز بدنی و روانی ایشان است. در واقع فردی که مصرف مواد مخدر نیازش را برطرف می کند ؛ یک بیمار روانی محسوب می شود.

چه افرادی مستعد اعتیاد به مواد مخدر هستند؟

مطالعات مشخص نموده اکثر افرادی که به مصرف مواد مخدر وابستگی جسمی و روانی پیدا می کنند از نظر ژنتیکی مستعد اعتیاد به مواد مخدر هستند و غالباً در نزدیکانشان اعتیاد به مواد مخدر شایع است. البته این مطلب دلیل آن نیست که هر شخصی که در بین نزدیکانش اعتیاد به مواد مخدر وجود ندارد ، از نظر ژنتیکی مستعد ابتلا به بیماری اعتیاد نیست ؛ زیرا اولاً ممکن است نزدیکان شخص از نظر ژنتیک مستعد این مشکل باشند ولی تاکنون این استعداد به ظهور نرسیده و استفاده مواد مخدر را تجربه نکرده باشند ؛ ثانیاً اعتیاد به مواد مخدر فقط در زمینه ژنتیکی نیست و تیپ شخصیتی افراد نیز نقش تعیین کننده دارد.

افرادی که شخصیت های خودشیفته ، پرخاشگر و ضد اجتماعی دارند ، مستعد اعتیاد به مواد مخدر هستند ؛ زیرا مصرف مواد مخدر نیازهای روانی ایشان را کاملاً برطرف می کند. از سوی دیگر افرادی با شخصیت های افسرده و اصطلاحاً افراد با شخصیت های زود رنج و احساساتی نیز کاملاً مستعد اعتیاد به مواد مخدر هستند. زیرا در این افراد نیز مصرف مواد مخدر نیازهای درونی و روانی را برطرف می کند.

به طور خلاصه می توان گفت هر شخصی می تواند مستعد اعتیاد به مواد مخدر باشد . فرد با استفاده از مواد مخدر در مرتبه اول احساس سرخوشی می کند به گونه ای که احساس می کند نیازهای روانی یا ژنتیکی او را برطرف نموده است . بدین ترتیب از نظر روانی معتاد به مواد مخدر می شود و به مرور با استفاده های مکرر از مواد به آنها وابسته می شود . در این مرحله این شخص ، بیماری است که به مواد مخدر معتاد شده است.

اعتیاد به مواد مخدرچیست ؟

اعتیاد به مواد مخدر دارای دو جنبه جسمی و روانی می باشد.

منظور ازاعتیاد جسمی آن است که علایمی چون : درد عضلانی ، پرش عضلات ، آب ریزش بینی  ، عطسه ، اسهال و استفراغ ، اختلال خواب و... بعد از قطع مصرف مواد مخدر در بیمار بروز می کند که این علائم با گذشت زمان( 7-21 روز ، بسته به نوع ماده مخدر مصرفی) برطرف می شود. در پایان این دوره است که بیمار سم زدایی شده و ترک بدنی انجام داده است .

 

اعتیاد روانی همان تمایل بیمار به استفاده از مواد مخدر می باشد که در دوره سم زدایی و تا مدت طولانی بعد از ترک ، شاید سال ها طول بکشد. بیمار وسوسه استفاده از مواد مخدر را دارد، زیرا متأسفانه تجربه رفع موقت مشکلاتی نظیر فشارهای روانی ، افسردگی ، اضطراب  ، مشکلات جنسی و ... را با استفاده از مواد مخدر داشته است. بنابراین فردی که اعتیاد را ترک  کرده است در برخورد با هر یک از این مشکلات ممکن است که مجدداً به مواد مخدر روی آورد.

آیا اعتیاد به مواد مخدر قابل درمان است؟

بیماری اعتیاد به مواد مخدر، تقریباً یک بیماری مهلک است که به درمان طولانی نیاز دارد و درمان آن با سم زدایی شروع شده و با ادامه درمان و ایجاد محیطی امن و عاری از فشارهای روانی ، قدم های بعدی درمان برداشته می شود. این اعتقاد که اعتیاد درمان ندارد کاملاً بی اساس و دور از ذهن است. ممکن است درمانِ اعتیاد طولانی مدت و سخت باشد؛ اما امید به درمان و بهبودی ، بسیار بالاست.

آیا برای درمان اعتیاد  روش های گوناگونی وجود دارد؟

از زمانی که انسان با ماده مخدر آشنا شد و مصرف آن باعث بروز پدیده اعتیاد گردید، درمان های گوناگونی نیز برای برطرف کردن آن به کار گرفته شد که خوشبختانه هر روز نیز این روش های درمان پیشرفته تر و کامل تر می شود. از درمان و ترک کردن در اردوهای معتادان گمنام و درمان با داروی متادون گرفته تا جدیدترین شیوه درمانی که U.R.O.D ( سم زدایی فوق سریع ) است.

بیماران ، ترک جسمی را شروع می کنند و همانطور که قبلاً اشاره شد مرحله دوم درمان و یا به عبارتی مرحله تکمیلی آن آغاز می شود که درمانِ قسمت روانی آن است.

درمان های روانی چیست و اصول آن بر چه پایه ای استوار است ؟

بیماری اعتیاد علاوه بر این که از نظر جسمی ، فرد را ناتوان و وابسته می کند، یک نوع وابستگی روانی نیز در او ایجاد می کند که حتی در مواقعی که از نظر جسمی هیچ گونه مشکلی ندارد و نیاز جسمانی ندارد هوس و میل به مصرف مواد مخدر در او می تواند دلیلی بر شروع مجدد مصرف شود و اینجاست که نیاز بیمار به درمان های روانی کاملاً احساس می شود.

بنابراین باید نگرش و باورهای بیمار به مواد مخدر عوض شده و از نظر روانی ، تنفر و انزجار جایگزین عشق و علاقه به مواد مخدر گردد.

در حال حاضر درمان انتخابی و مطمئن روان درمانی فردی، گروه درمانی ، کلاس های آموزشی ، جانشین سازی ، فعالیت های مناسب و تکنیک های آرام سازی جسمی – روانی است .

 

آیا خانواده و محیط بیمار در درمان اعتیاد نقش دارند؟

ایجاد انگیزه در خانواده و همراهان بیمار و این که خانواده  چه نقش مهمی در درمان بیمار معتاد  دارد، یکی از اهداف مهم درمان اعتیاد است.

پس از سم زدایی جسمی ، بیماران احتیاج به حمایت های بسیار مناسب و همه جانبه خانواده دارند که این حمایت شامل حمایت روانی و برخورد صحیح و مناسب با بیمار است. اغلب خانواده ها و مردم ، بیمار معتاد را یک مجرم می دانند و متأسفانه در مسیر تلاش در جهت بهبود بیمار خیلی سریع مأیوس می شوند و به اصطلاح ، بیمار را غیر قابل اصلاح می دانند که این ناامید شدن یکی از بزرگترین علل شکست در سیر درمان است. درحقیقت اعتیاد فقط یک بیماری عصبی – روانی می باشد که احتیاج به درمانی طولانی مدت شامل حمایت های روانی بسیار دقیق از بیماران معتاد دارد که بعد از مرحله سم زدایی ، خانواده باید اغلب رفتار و برخوردهای لازم با بیمار را با توصیه های متخصصین روان پزشک و روان شناس انجام دهند. زیرا کوچکترین حرکت اشتباه در مسیر درمان می تواند باعث شکست و بازگشت مجدد بیماری شود.

آیا به راستی اعتیاد قابل درمان است ؟

هم اکنون اعتیاد به مواد مخدر یا سایر مواد روان گردان صرفاً به عنوان یک بیماری مزمن عصبی روانی شناخته می شود که با یک درمان سم زدایی ، مرحله درمان شروع می شود و با روان درمانی برای مدت حداقل شش ماه ؛ شامل شرکت در کلاس های گروه درمانی و مشاوره فردی ، و حمایت بسیار دقیق و کامل خانواده و اطرافیان ، ادامه می یابد . باید توجه داشت زمانی بیمار ترک کامل روانی را انجام می دهد که بعد از سیر درمان ، به طور کامل از مواد مخدر ، به معنای واقعی متنفر شده باشد، اگر بدین صورت مراحل درمان ادامه یابد به طوری که کلیه فعالیت های درمانی بیمار تحت نظارت گروه پزشکی و متخصص و در مراکز ترک اعتیاد معتبر و مجّرب صورت پذیرد، بدون شک اعتیاد درمان می شود و خطر ابتلا و برگشت مجدد بیمار به اعتیاد به حداقل می رسد.

بهترین راه درمان اعتیاد به مواد مخدر کدام است؟

جهت درمان بیمار مهمترین مرحله ، تحقیق خانواده و بیمار در جهت یافتن بهترین و موفق ترین مراکز درمانی می باشد که مسلماً برای این منظور باید به مراکز مختلف مراجعه شود و با سیستم درمانی ، آشنایی حاصل ، و اطمینان کامل ایجاد شود به طوری که با تماس مستقیم با بیماران درمان شده ، نظارت بر فعالیت های درمانی مرکز ترک اعتیاد و میزان حمایت از بیماران می توان تا حدود زیادی نسبت به میزان موفقیت  ، اعتماد حاصل نمود.

در پایان و به طور خلاصه لازم به توضیح است که در درمان اعتیاد باید توجه داشت که آن را فقط یک بیماری مزمن دانست و بیمار باید با حمایت های کامل خانواده ، مرکز ترک اعتیاد و اطرافیان و با امید به روزی که این بیماری در جهان ریشه کن شود و با کمترین فشارهای روانی درمان شود.

کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

پرش به: ناوبری, جستجو
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد
گستره امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ
گستره امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ

کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر*[1] و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.


فهرست مندرجات

[نهفتن]

واژهٔ کوروش

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:

  • پارسی باستان: Kūruš
  • در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
  • درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
  • در زبان یونانی باستان: Κῦρος آمده‌است.
  • در زبان عبری: کورِش Koresh
  • در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده می‌شود.

 دورهٔ جوانی

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»

آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۱] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.[۲]

کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.[۳]

دورهٔ قدرت

تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴
تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴

بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردمسارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ

بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.[۴]

 فرزندان

پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.{ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد.

 آخرین نبرد

آرامگاه کوروش
آرامگاه کوروش

کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی‌تبار سکا که ملکه شان به نام تهم‌رییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر می‌گوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمی‌توان دلیل جنگ کوروش با سکا‌ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود.}. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. تهم‌رییش سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.

منشور حقوق بشر کوروش

نوشتار اصلی را بخوانید: منشور حقوق بشر کوروش بزرگ
معاون دبیر کل سازمان ملل متحد، شاشی تارور، در مقابل بازساخته استوانه کوروش، بین تالار شورای امنیت و شورای اقتصاد، نیویورک
معاون دبیر کل سازمان ملل متحد، شاشی تارور، در مقابل بازساخته استوانه کوروش، بین تالار شورای امنیت و شورای اقتصاد، نیویورک

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده‌است.

این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد.[نیازمند منبع] نمونهٔ بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک‌ نگهداری می‌شود.

 ذوالقرنین

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند.

سلف:
ایشتوویگو
پایان شاهنشاهی ماد
شروع شاهنشاهی پارس
شاه پارس

۵۵۹ تا ۵۲۹ ق.م.
شاهنشاه ماد و پارس
۵۵۰ تا ۵۲۹ ق.م.

جانشین:
کمبوجیه دوم

 تبارنامه کوروش بزرگ

 جستارهای وابسته

پیوند به بیرون


 پانویس

  1. رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران
  2. رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران
  3. رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران
  4. https://hamdami.com/MFAFA/Ministry/090707-Livni+Greeting.htm
  1. ^  نگاه کنید به کتاب ِمنبعِ هرودوت، کتاب سوم، بند ِ هشتادونهم

 منابع

  • رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران، تهران:اقبال، چاپ ۱۶، ۱۳۸۴، جلداول.
  • کتاب منبعِ هرودوت، کتاب سوم، بند ِ هشتادونهم


عشق و وفا

عشق و وفا

در بهار آشنائی ها می شکفد

اما گاهی خزان هم به دنبال می آید

عشق

یک ابتلاست

این تو نیستی که عشق را می آفرینی

تو فقط به عشق دچار می شوی

عشق

هم چون نسیم می وزد

و هم چون نسیم می رود

هنگامی که نسیم عشق می وزد

شادمانی کن

و تن به آن بسپار

و هنگامی که می رود

تنها بگو خدا نگهدار

عشق

چیزی نیست که بتوانی آن را در قفس نگه بداری

عشق آزاد است

عشق

پرنده ای ست آزاد و  رها

اگر عشق را در قفس بیندازی

دیگر نمی خواند

بگذار عشق آزادانه بیاید

و هرگاه خواست

 برود

در قفس را همیشه باز بگذار

اصلا چرا قفس را دور نیندازی

آن را ویران کن ودور بینداز

پرنده عشق را

نه در قفس

بلکه هنگام پرواز در آسمان

تماشا کن

بدین سان

از تماشای عشق و پرواز دل انگیزش

بیش تر لذت خواهی برد

همواره خود را وامدار عشق بدان

آن  روزهایی  را به یاد بیاور  که

نسیم عشق  میوزید

و تو در هوای دلکش آن

دست می افشاندی

و پای میکوبیدی

نغمه سرایی هایت  را در  گوش نسیم عشق  یاد آر

عشق  اگر برود

غمبار است

اما گناه نیست

به بند کشیدن عشق

برده ساختن عشق است

در حالی که آزادی  ، ذات عشق است

عشق  فقط وجود دارد که آزاد باشد 

 وگرنه هرگز وجود نخواهد داشت

اگر عشق آمد ، شاد باش

اگر عشق رفت 

به او بگو

ای عشق

 میروی و دلم تنگ می شود

آن گاه  دل خود را صادقانه باز کن

بگذار غم به درون آن بخزد

اما باز از عشقی که آمده و رفته است

سپاسگزار باش

عشق اگر حتی برای ماه ها  وروزها و لحظه هایی دوام داشته باشد

باز عشق است

و عزیز و دوست داشتنی است

همین لحظات است که

به نام خاطره

دلت را سر شار می سازد

کسی را که دوست می داری

اسیر توقعات خود نکن

از عشق خود ابری بساز باران ساز

و بر او بی دریغ ببار

بگذار معشوق تو

زیر بارش بی امان باران عشق تو

ببالد

وخود را به خورشید برساند

بالیدن و نورانیت او را تماشا کن

و شاد باش

این  گونه است  که عشق  می ماند

 و نمی رود

زیرا احساس آزادی  می کند

عشق

در هر کجا که خود را آزاد ببیند

می ماند

عشق

آن گاه به اندیشه گریز می افتد که

خود را در قفس ببیند

عشق تاب قفس ندارد

جبران خلیل می گوید

زن را به  بی وفا یی متهم نکن

پیش از آن

دل مردش را نیز در ترازو  بگذار

و آن را وزن کن

شاید زن از قفسی گریخته که

 مرد برایش ساخته  است

کسی که می خواهد

درباره زنی بی وفا، داوری کند

انصاف آن است که جان و دل شوهر آن زن را نیز

در ترازو بگذارد و بسنجد

نباید  عشق و شهوت را با هم اشتباه کرد

شهوت

بخشی ازواکنشهای شیمیایی بدن توست

شهوت

به هورمون های بدن تو مربوط است

در شهوت

معنویتی وجود ندارد

بسیاری دچار نوعی سوء تفاهم هستند

آن ها بر شهوت نام عشق گذاشته اند

آن ها

نه دیگران را ، بلکه خود را فریب می دهند

عشق

عادت  هم نیست

عشق

معنویتی بی مرز است

تو نمیتوانی عشق خود را پنهان کنی

عشق

اثیری ست

نشت می کند

و به مشام می رسد

تو عجز خود از عشق ورزیدن را نیز نمی توانی  بپوشانی

هنگامی که آتش عشق در تو  زبانه  می کشد

اطرافت گرم و روشن است

اما هنگامی که آتش عشقت خاموش شده

و افسرده است

اطرافت نیز سرد و تاریک است

مهم آن نیست که معشوق تو می آید  و می رود

مهم آن است

تو همواره دلی پر از مهر داشته باشی

مهم آن است که آتش عشق تو

علی رغم بی وفایی های معشوق

هم چنان گرم و روشن بماند

حق طبیعی آن است که

اگر صدای گام های برفی عشق را

پشت دیوار خانه دل شنید

در  را به روی او بگشاید

مهم نیست که او کیست

مهم آن است که او بهانه ای ست

برای روشن نگه داشتن

آتشی که در نهاد من وتوست

اگر عشق باشد ، خانه ، خانه است

اگر عشق  نباشد

خانه

زندان است

وقتی عشق خانه را ترک می کند

زن و شوهر به جان هم می افتند

 وبا کوچکترین بهانه ی احمقانه

یکدیگر را متهم می کنند

جنگی که بین زن و شوهرها برپاست

حاصل جای خالی عشق است

بدون عشق

زندگی ملال انگیز است

ملالت

افسردگی و آن گاه خشونت می آورد

ودر سفره تان می گذارد

اگر عشق از میان دو نفر رخت بر می بندد

و می رود

بهتر آن است که آن ها دوستانه از هم جدا شوند

اما بسیاری ترجیح می دهند با هم بمانند

 و با کینه و نفرت

با هم بجنگند

اگر عشق رفت

زن و شوهر

نباید انگشت اتهام  را متوجه یکدیگر کنند

آن ها باید  این حقیقت را بپذیرند که

زندگی جاری ست

و مدام تغییر می کند

آن ها نیز

همگام  با زندگی

تغییر می کنند

آن ها گاهی تغییر می کنند

 و هنوز همسفرند

و گاهی تغییر میکنند

ومسیرشان

 را از هم  جدا  می کنند

زندگی همواره در تغییر است

فقط مرگ است که ثابت است

جبران خلیل جبران می گوید

اگر کسی همسرش را به داوری بکشاند

خود نیز باید به داوری کشانده شود

زیرا

عشق

رودخانه ایست که بین دو ساحل جریان دارد

اگر عشق از یک طرف ساحل ناپدید شود

از طرف دیگر نیز ناپدید شده است

هیچ رودخانه ای نمی تواند

بین یک ساحل جاری شود

عشق

انرژی عظیمی ست

که بین دو نفر رد وبدل می شود

اگر یکی از طرفین عشقش را  از دست بدهد

دیگری

هر چند که خواهان باشد ومشتاق

عشقش چیزی نیست ، مگر شهوت و نیاز

به عشق وفادار باش

معشوق ممکن است بیاید و برود

اما عشق باید برای همیشه بماند

عاشق و معشوق  هر دو باید به عشق وفادار باشند

اگر عشق برای ابد دوام آورد

آورده است

وگرنه ، هنگامی که می رود

او را با نفرت بدرقه نکنید

او بارفتنش جرمی مرتکب نشده است

احساس تملک ، عشق را می میراند

کسی که میخواهد ، به نام فضیلت

رذیلت را کیفر دهد

و تیر را بر جان درخت بدی بکوبد

خوب است نظری هم

به ریشه های آن درخت بیندازد

بی تردید خواهد دید که

ریشه های خوب و ریشه های بد

بارور  و نابارور

در دل خاموش خاک

تنگ یکدیگر را در آغوش گرفته اند

آدم های خوب و آدم های بد ، از هم جدا نیستند

جایی در اعماق تاریک زمین

ریشه های آن ها به هم می پیوندد.

-مسیحا برزگر - هفته نامه موفقیت-

گزیده هایی از سخنان جبران خلیل جبران درباره‌ی عشق

گزیده هایی از سخنان جبران خلیل جبران درباره‌ی عشق

با پیشگفتاری از اوشو درباره‌ی خلیل جبران
نام جبران خلیل جبران کافی است تا همچون شراب ناب، وجد و حال بیاورد و شور و سرمستی ایجاد کند. من نام دیگری را نمی‌شناسم که چنین تاثیری داشته باشد و با نام او در این زمینه برابری کند. صرف شنیدن نام او زنگی را در دل‌های ما به صدا در می‌آورد که طنین آن از جنس صداهای زمینی نیست. خلیل جبران موسیقی ناب است، ‌رازی است که فقط گاه گاهی شعر می‌تواند به قلمرو آن نزدیک شود، ‌اما فقط گاهی و نه همیشه.
جبران خلیل جبران دوست داشتنی‌ترین روح این زمین زیباست. قرن‌ها گذشته است، ‌آدم‌های بزرگی آمده و رفته‌اند ،‌اما جبران خلیل جبران هنوز یکه است. من گمان نمی‌کنم که در آینده‌ی نزدیک هم کسی هم ارز او پا به عرصه‌ی وجود بگذارد؛ ‌کسی که ژرفای بینش او را داشته باشد و بتواند همچون او به قلمرو ناشناخته‌ها پا بگذارد.
او کاری غیر ممکن را به انجام رسانده است. او توانسته است رایحه‌ای از آن سو را برای مشام جان ما به ارمغان بیاورد. او زبان وجدان ما را ارتقا بخشیده است. گویی همه‌ی عارفان دنیا و همه‌ی شاعران دنیا و همه‌ی روح‌های آفریننده‌ی دنیا، ‌در وجود او یک جا گرد آمده‌اند. گرچه او در امر تسخیر دل‌های مردم توفیقی عظیم حاصل کرده، ‌اما همانطور که خود اشاره کرده است، ‌به تمامی حقیقت نایل نشده است و بدیهی است که نمی‌توان به تمامی حقیقت نایل شد. او می‌گوید بارقه‌ای از حقیقت بر آیینه‌ی دلش تابیده است. فقط بارقه‌ای. اما درک بارقه‌ای از حقیقت نیز، به معنای در راه بودن است، ‌در راهی که رو به سوی تمامی حقیقت دارد، ‌راهی که در امتداد مطلق و هر آن چیزی است که جهانی است.
در نوشته‌های جبران خلیل، شخص او غایب است. شما او را در نوشته‌هایش نمی‌یابید. رمز زیبایی کارهای او نیز در همین نکته نهفته است. او به جهان فرصت داده بود تا از نوک قلم او جاری شود و او تنها واسطه‌ی این سیلان و جریان باشد. او همچون نی بر لبان آن حقیقت بی صورت و بی مرز جای گرفته بود تا آن نایی بی منتها بتواند نفس خویش را در آن دمیده و زیباترین نغمه ها را به وجود آورد.
بدیهی است که جبران خلیل نمی‌توانسته همه‌ی تجربه‌ی خویش را در قالب تنگ کلمات بریزد. تجربه‌ی گلستانی شکوفا، ‌در ژرفای وجود او باقی ماند و او فقط دامنی از گل را برای ما هدیه آورد. اما همین دامن گل کافی است تا دلیلی باشد بر آن که گلستانی وجود دارد. او از گلستان می‌آید؛ ‌با دامنی آغشته به رایحه‌ی باغ و عطر گل. پنجره‌های دل‌تان را باز کنید تا نسیمی که می‌وزد، ‌آن رایحه‌ی دل‌انگیز را با خود به خانه‌ی وجود شما بیاورد؛ ‌شما که باغ و گلستان‌تان آرزوست.

(به نقل از کتاب مسیحا)

عشق، ‌تنها آزادی در دنیاست، ‌زیرا چنان روح را تعالی می‌بخشد که قوانین بشری و پدیده‌های طبیعی مسیر آن را تغییر نمی‌دهند.محبوبم ،‌اشک‌هایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته، ‌موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی می‌دارد. اشک‌هایت را پاک کن و آرام بگیر، ‌زیرا ما با عشق میثاق بسته‌ایم و برای آن عشق است که رنج نداری، ‌تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می‌آوریم.هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، ‌از پی‌اش بروید،‌
هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بال‌هایش شما را در بر می‌گیرد، ‌تسلیمش شوید،‌
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروح‌تان کند.
وقتی با شما سخن می‌گوید باورش کنید،‌
گرچه ممکن است صدای رؤیاهاتان را پراکنده سازد،‌ همان گونه که باد شمال باغ را بی‌بر می‌کند.
زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان می‌گذارد، ‌به صلیبتان می‌کشد.
همان گونه که شما را می‌پروراند، ‌شاخ و برگ‌تان را هرس می‌کند.
همان گونه که از قامت‌تان بالا می‌رود و نازک‌ترین شاخه‌هاتان را که در آفتاب می‌لرزند نوازش می‌کند، ‌به زمین فرو می‌رود و ریشه‌هاتان را که به خاک چسبیده‌اند می‌لرزاند.
عشق، شما را همچون بافه‌های گندم برای خود دسته می‌کند.
می‌کوبدتان تا برهنه‌تان کند.
سپس غربال‌تان می‌کند تا از کاه جداتان کند.
آسیاب‌تان می‌کند تا سپید شوید.
ورزتان می‌دهد تا نرم شوید.
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می‌سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند، ‌نانی شوید.
او پرنیان نوازش بال‌هایی ظریف را احساس کرد که گرد قلب فروزانش پرپر زنان می‌چرخیدند، ‌و عشقی بزرگ وجود او را تسخیر کرد... عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا می‌کند... عشقی که زبان به سخن می‌گشاید،‌هنگامی که زبان زندگی فرو می‌ماند ... عشقی که همچون شعله‌ی کبود فانوس دریایی، ‌راه را نشان می‌دهد و با نوری که به چشم دیده نمی‌شود هدایت می‌کند.زندگی بدون عشق، ‌به درختی می‌ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی، ‌به گل‌هایی می‌ماند بدون رایحه و به میوه‌هایی که هسته ندارند ... زندگی، ‌عشق و زیبایی، ‌یک روح‌اند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می‌شوند و نه تغییر می‌کنند.جان‌های خاکی ما که اشتیاقی پنهان به حقیقت دارند
گاه به گاه برای مصالح زمینی از آن دور می‌شوند،‌
و برای هدفی زمینی از آن جدا می‌افتند.
با وجود این، ‌همه‌ی روح‌ها در دستان امن عشق اقامت دارند
تا زمانی که مرگ از راه برسد و آن‌ها را نزد خدا به عالم بالا ببرد.
برای خاطر عشق به من بگو، ‌آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می‌کشد، ‌نیرویم را می‌بلعد و اراده‌ام را زایل می‌کند؟خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است. عشق ثمره‌ی خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه‌ای تحقق نیابد، ‌در طول سالیان و حتی نسل‌ها نیز تحقق نخواهد یافت.فقط عشق آدم کور است که نه زیبایی را درک می‌کند و نه زشتی را.عشق، ‌وقتی دچار غم غربت باشد، ‌از حساب زمان و هیاهوی آن ملول می‌گردد.عشق میزبانی مهربان است. گرچه برای میهمان ناخوانده، ‌خانه‌ی عشق سراب است و مایه‌ی خنده.عشق از ژرفای خویش آگاه نمی‌شود، ‌جز در لحظه‌ی جدایی.عشق در ردای افتادگی از کنارمان می‌گذرد؛ ‌اما ما می‌ترسیم و از او می‌گریزیم، ‌یا در تاریکی پنهان می‌شویم، ‌یا این که تعقیبش می‌کنیم و به نام او دست به شرارت می‌زنیم.عشق رازی است مقدس.
برای کسانی که عاشقند، ‌عشق برای همیشه بی‌کلام می‌ماند؛
اما برای کسانی که عشق نمی‌ورزند، ‌عشق شوخی بی‌رحمانه‌ای بیش نیست.
حتی عاقل‌ترین مردمان نیز زیر بار سنگین عشق خم می‌شوند؛
اما براستی، ‌عشق به سبکی و لطافت نسیم خوش لبنان است.
عشق واژه‌ای است از جنس نور که با دستی از جنس نور، ‌بر صفحه‌ای از جنس نور نوشته می‌شود.عشق همانند مرگ همه چیز را دگرگون می‌کند.نخستین نگاه معشوق، ‌به روح ازلی می‌ماند که بر سطح آب‌ها روان شد،‌ بهشت و جهنم را آفرید، ‌سپس گفت: ‌"باش" و همه چیز موجود شد.آیا عشق مادر یهودا به فرزندش کم‌تر از عشق مریم به فرزندش عیسی بود؟هنگامی که عشق دامن می‌گسترد، ‌کلام خاموش می‌شود.آدمیان محصول عشق را، ‌تنها بعد از غیبت یار و تلخی صبر و تیرگی یاس درو خواهند کرد.ای عشق که دستان خداییت
بر خواهش‌های من لگام زده،‌
و گرسنگی و تشنگیم را تا وقار و افتخار بالا برده،‌
مگذار توان و استقامتم
از نانی تناول کند و یا از شرابی بنوشد
که خویشتن ناتوانم را وسوسه می‌کند.
بگذار گرسنه‌ی گرسنه بمانم،‌
بگذار از تشنگی بسوزم،‌
بگذار بمیرم و هلاک شوم،‌
پیش از آنکه دستی برآورم
و از پیاله‌ای بنوشم که تو آن را پر نکرده‌ای،‌
یا از ظرفی بخورم که تو آن را متبرک نساخته‌ای.


گردآوری از پروفسور سهیل بوشروی
ترجمه از مسیحا برزگر

محمد پیامبر

محمد

پرش به: ناوبری, جستجو


برای دیگر کاربردهای واژهٔ محمد به صفحهٔ محمد (ابهام‌زدایی) مراجعه کنید.

بوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (‎۵۷۰-۶۳۲) بنیانگذار و پیامبر دین اسلام و در نظر مسلمانان، آخرین و بزرگترین پیامبر در سلسله پیامبران خدا می‌باشد. مسلمانان محمد را تحویل دهنده کتاب آسمانی قرآن و بازگرداننده آیین اصلی و تحریف نشده یکتاپرستی (یا همان دین آدم، ابراهیم، موسی، نوح، عیسی و سایر پیامبران پذیرفته شده در اسلام) میدانند.[۱][۲][۳] او همچنین به عنوان یک سیاستمدار، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانون‌گذار، اصلاح‌طلب، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب دیگر مأمور تعلیم فرامین الهی محسوب می‌شود. [۴] به‌عقیده مسلمانان و به تصریح قرآن، محمد قبل از دریافت وحی یا بعثت همچون پدرانش به دین حنیف که آنرا آیین ابراهیم و برمبنای یکتاپرستی میدانند، بوده‌است.[۵]

محمد در سال ۵۲ قبل از هجرت در مکه در عربستان به دنیا آمد. او هنگام طفولیت یتیم شد و تحت سرپرستی عمویش به سن رشد رسید. در دوران جوانی به شغل بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در سن ۲۵ سالگی ازدواج کرد. ناخشنود از روش زندگی مردم مکه، محمد هر از گاهی مدتی را در یک غار در یکی از کوه‌های اطراف آن دیار به تعمق، اندیشه و عبادت سپری میکرد. بر اساس اعتقاد مسلمانان، محمد در همین مکان و در سن ۴۰ سالگی از طرف خداوند به پیامبری برگزیده شد و شروع به دریافت وحی یا آیات الهی نمود. پس از سه سال، تبلیغ مخفیانه آیین جدید، او به صورت علنی و عمومی به تبلیغ دعوت خود مبنی بر اینکه «خداوند (الله) یکتاست» و اینکه اسلام، تسلیم کامل به الله، تنها راه (دین)[۶] قابل قبول نزد خداوند است، پرداخت. او همچنین خود را همچون دیگر پیامبران کیش یکتاپرستی، فرستاده خدا معرفی نمود.[۷][۸][۳]

در ابتدا، تعداد اندکی از او پیروی نمودند که با مخالفت برخی قبیله‌های مکه روبرو گشتند. با محمد و پیروانش در مکه با خشونت رفتار میشد و او جهت رهایی از آزار و اذیت او و پیروانش به شهر یثرب (که بعدها مدینه‌النبی نامیده شد) در سالی که نخستین سال هجری شمسی و قمری محسوب می‌شود، مهاجرت کرد. در مدینه محمد موفق شد که قبایل در حال جنگ را متحد کرده، و پس از هشت سال جنگ با مکه، به همراه پیروانش که تا آن زمان ده هزار نفر شده بودند مکه را فتح کند. ده سال پس از هجرت و چند ماه پس از بازگشت به مدینه از حج وداعش با پیروان، محمد به بستر بیماری افتاد و درگذشت در حالیکه هنگام مرگ او اکثر شبه‌جزیره عربستان به اسلام گرویده بودند.[۹] آیات یا نشانه‌های خداوند که محمد آنها را به صورت وحی دریافت و تا هنگام مرگش اعلام نمود، قرآن را تشکیل داده و توسط مسلمانان به عنوان «کلام خدا» گرامی داشته می‌شود. بجز قرآن، زندگی محمد (سیره) و روایات از او (سنت) نیز برای مسلمانان از اهمیت خاصی برخوردار است. آنان از محمد و دیگر پیامبران اسلام به احترام یاد کرده و همواره با شنیدن یا ادای نام محمد، بر او درود میفرستند.[۱۰]

به عقیده محققان، درکنار درک اسلامی از محمد، لازم است برداشت عقلانی اندیشمندان و خاورشناسان غربی مخصوصا در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی نیز مورد توجه قرار گیرد. همچنین ضمن بررسی شواهد تاریخی و باور و درک مسلمانان از محمد بعنوان پیامبر، درعین حال می‌بایست نظری هم به نوشته‌های مجادله‌انگیز مسیحیان داشت و پاسخی برای آن یافت، که محمد را بعنوان مرتد یا ضد مسیح[۱۱] توصیف می‌کنند. تاریخ این نوشته‌ها به اوایل قرون وسطی باز میگردد و هنوز هم تا حدودی تصور عمومی غرب را از پیامبر مسلمانان تشکیل می‌دهد،[۱۲] با این‌حال چنین برداشتی در دوران مدرن افت کرده‌است.[۸][۱۳] راجع به زندگانی محمد به عنوان بنیانگذار یک دین جهانی، گزارش‌های فراوان و روشنی در متون تاریخ آمده‌است، با این وجود مانند هر شخصیت تاریخی پیش از دنیای مدرن تمام جزییات زندگی او مشخص نیست. از این‌روی که محمد یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ است، زندگانی، اعمال و افکار او طی قرنها، بین موافقان و مخالفانش، محل اختلاف و منازعه بوده‌است و این مسئله سبب گشته تا نگاشتن زندگینامه مشخصی از او دشوار باشد.[۱۲]

فهرست مندرجات

[نهفتن]

منابع برای بررسی زندگی محمد


اسلام

اصول دین

توحید
نبوت
معاد

اصول خاص تشیع

امامتعدل

فروع دین

نمازروزهزکات
حججهاد

فروع خاص تشیع

خمس
امر به معروف
نهی از منکر
توّلیتبری

منابع اسلامی

قرآنعقل
سنت(حدیث)

شخصیت‌ها

محمد
علیفاطمه
اهل بیت
خلفای راشدین
امامان شیعه
صحابه محمد

مذهب‌ها

تسننتشیعتصوف

مذاهب فقهی

جعفریشافعی
حنفیمالکی
حنبلیمذاهب دیگر

مذاهب کلامی

احمدیهامامیه
اسماعیلیهخوارج
مرجئهاشاعره
معتزلهمذاهب دیگر

علوم اسلامی

حدیثتفسیر
فقهکلام
فلسفهعرفان

تاریخ اسلام

زندگانی محمد
روزگار خلفای راشدین
تاریخ امامان شیعه
امویانعباسیان
فاطمیانمملوکان
عثمانیانصفویان
آخرالزمان

جغرافیای اسلام

مکهمدینه
بیت‌المقدس
کوفهنجف
کربلاسامرا
کاظمینمشهد
بغداددمشق
عربستانیمن
عراقشام
ایرانمصر
اندلسشمال آفریقا
آسیای میانههندوستان

قرآن قرن نهم میلادی، میراث اصلی محمد، پیام‌آور اسلام. قرآن گرچه اشارات بسیاری به زندگی محمد ندارد، اما نزد پژوهشوران، نخستین و بهترین منبع برای شناخت محمد و ابعاد زندگی او محسوب می‌شود.
قرآن قرن نهم میلادی، میراث اصلی محمد، پیام‌آور اسلام. قرآن گرچه اشارات بسیاری به زندگی محمد ندارد، اما نزد پژوهشوران، نخستین و بهترین منبع برای شناخت محمد و ابعاد زندگی او محسوب می‌شود.
نوشتار اصلی را بخوانید: صحت تاریخی محمد
نوشتار اصلی را بخوانید: تاریخ نگاری صدر اسلام

قابل اطمینان ترین منبع برای بازسازی زندگی محمد قرآن می‌باشد.[۸] قرآن با اینکه اشاراتی، هر چند اندک به زندگی محمد دارد،[۱۴] لیکن در مواجهه با رخدادهای تاریخی متغیر روزگار محمد، تصویری با ثبات و صریح از او به‌دست داده و دربرگیرنده اطلاعات نهان وافری از زندگانی محمد می‌باشد.[۸] مسلمانان گرچه قرآن را بزرگترین معجزه پیامبر خود میدانند اما آن را کلام خداوند محسوب مینمایند و نه کلمات محمد. سوای آنکه قرآن، کلام خداوند باشد یا کلام محمد، می‌تواند اولین و مهمترین منبع برای شناخت محمد و ابعاد زندگی او باشد. حتی خاورشناسانی که در منشاء آسمانی قرآن تردید دارند، آن را نوعی دستاورد پیامبرانه محمد و کلید بررسی تحول معنوی او در نظر گرفته‌اند.[۱۵] قرآنی که امروزه در دسترس می‌باشد، عموماً در محافل آکادمیک غربی به عنوان کلامی برآمده از زبان محمد، در نظر گرفته می‌شود زیرا تلاش‌ها برای یافتن آنچه متن دست نخورده و اولیه قرآن، متنی که تفاوتی پراهمیت نسبت به متن امروزی قرآن داشته باشد، ناموفق بوده‌است.[۱۶]

برای دوباره‌سازی تاریخی رویدادهای زندگی محمد، در درجه دوم، آثار تاریخی مورخین در قرن سوم و چهارم هجری در دنیای اسلام می‌باشد.[۱۷] که شامل زندگینامه‌های سنتی نوشته شده توسط مسلمانان و اقوالی است که به او نسبت داده شده‌است. (سیره و حدیث).[۱۸] قدیمی‌ترین سیره به جای مانده نوشته ابن اسحاق و با عنوان «زندگی رسول خدا»، حدود ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال پس از مرگ محمد نوشته شده‌است. اگر چه نسخه اصلی این کتاب اکنون در دست نیست ولی بخش‌هایی از آن در آثار نوشته شده توسط تاریخ‌نگاران بعدی، ابن هشام و طبری به جای مانده‌است.[۱۹][۱۴] یک منبع قدیمی دیگر تاریخ جنگ‌های محمد (المغازی) اثر واقدی (مرگ: ۲۰۷ سال پس از هجرت)، و نوشته کاتب و دستیارش، ابن سعد (مرگ: ۲۳۰ سال پس از هجرت) می‌باشد.[۱۷] بسیاری اگر چه نه همه محققین درستی و صحت این زندگی‌نامه‌های قدیمی را پذیرفته‌اند، با این وجود میزان صحت آنها قابل تعیین نمی‌باشد.[۱۴] تحقیقات اخیر مورخین آنها را به این سمت هدایت کرده که تفاوتی بین آن نقل قول‌هایی که مرتبط به مسائل شرعی می‌شود و آن‌هایی که صرفاً تاریخی می‌باشند، قائل شوند. در مورد اول، نظر بر این است که امکان اینکه روایات سنتی بدون پایه و اساس به محمد نسبت داده شده باشد کاملاً وجود داشته ولی در مورد دوم، جدای از موارد استثنائی، فرض می‌شود که رویدادها به نحوی جانبدارانه یا با دخالت دادن گرایشات مذهبی[۲۰] نوشته شده باشند.[۲۱]

در درجه آخر اهمیت مجموعه احادیث (که شامل گزارش‌هایی از اقوال و رفتار محمد می‌باشند) بوده که چندین قرن پس از مرگ محمد نگاشته شده و اکنون در دسترس می‌باشد.[۲۲] که میتوان به آنها به عنوان آنچه که در حافظه طولانی-مدت جامعه مسلمانان با انگیزه تقلید و پیروی از محمد باقی مانده، نگریست.[۲۳] محققین غربی به احادیث به‌عنوان منابع دقیق تاریخی، با احتیاط می‌نگرند. [۲۴] بعضی از دانشوران مانند مادلانگ گزارش‌هایی که با فاصله زمانی از محمد مکتوب شده‌اند را تماماً رد نکرده و سعی در بررسی ارزش تاریخی آنها از طریق ارزیابی میزان سازگاری آنها با شرایط تاریخی زمان محمد، حوادث و اشخاصی که این احادیث توصیف می‌کنند، دارند.[۲۵]

تعداد اندکی منابع نوشته شده توسط غیر مسلمانان نیز موجود است که به گفته محقق نیگوسیان وجود تاریخی محمد را تایید کرده و جهت تقویت صحت آنچه توسط مورخین مسلمان نوشته شده مفید می‌باشند.[۱۴]

نام‌ها و عناوین محمد

نام «محمد» در خوشنویسی سبک ثلث، کاری از یک خطاط عثمانی
نام «محمد» در خوشنویسی سبک ثلث، کاری از یک خطاط عثمانی

نام عربی «محمد» به معنای «قابل ستایش» یا «ستوده»، که چهار بار در قرآن تکرار شده‌است، [۲۶] و رایج‌ترین نام پیامبر اسلام و بخشی از فراخوان روزانه مسلمانان برای عبادت (اذان) و همینطور نمازهای پنجگانه روزانه‌است. شخص ایماندار پس از گواهی دادن بر یگانگی خدا، با به‌زبان آوردن «أشهَدُ أنَ محمداً رسول‌الله»، گواهی یا شهادت به برگزیده‌شدن محمد به عنوان پیامبر خدا، میدهد. بدینگونه، بر زبان آوردن تنها این دو گواهی که به «شهادتین» مشهور است، به منزله گرویدن یا وارد شدن در جرگه اسلام است، هرچند در قرآن به تفاوتهایی بین اسلام و ایمان از نوع گواهی زبانی و باور قلبی اشاراتی شده‌است.

مسلمانان همواره نام محمد را با احترام مخصوص یاد می‌کنند و با بردن نامش، عبارت «صلی‌الله علیه و سلّم» بمعنی «درود و سلام خدا بر او باد» را پس از آن ادا می‌کنند و بدین‌سان بر او صلوات می‌فرستند و در نوشتجات نامش را بصورت مختصر «محمد (ص)» می‌نویسند.[۲۷]

محمد اسامی بسیار دیگری دارد، از جمله «اسامی مقدس» که به باور مسلمانان توسط خداوند به او بخشیده شده و در موقعیتهای متفاوت به آن نامها خوانده شده‌است. طبق سنت رایج، در نمازها و مناجاتها، ۹۹ نام متفاوت برای خواندن او به‌کار میرود که از بین آنها نام «احمد» (مورد ستایش‌ترین) به عنوان نام آسمانی و باطنی محمد، بیشتر مورد توجه بوده و استفاده شده‌است. دانشمندان اسلامی طی قرن‌های متمادی بر این باور بوده‌اند که وقتی عیسی از فرمانروایی فارقلیط (پاراکلتوس) در آینده سخن میراند، به احمد اشاره دارد.[۱۲] تنها نمونه کاربرد«احمد» در قرآن، آنجاست که از زبان عیسی بشارتی درباره آمدن پیامبر اسلام یا این مضمون طرح می‌شود که «من رسول خدا به سوی شمایم، تورات را که پیش از من آمده‌است، تصدیق می‌کنم و به رسولی بشارت می‌دهم که پس از من می‌آید و نام او احمد است.» [۲۸][۲۹] همچنین قران برای خطاب قرار دادن پیامبر، از برخی دیگر از اسامی چون: نبی (پیامبر)، رسول (فرستاده)، طاها (تطهیرکننده پاک و راهنما)، یاسین (مرد کمال)، مصطفی (برگزیده)، عبدالله (بنده عالی خدا)، حبیب‌الله (محبوب خدا)، ذکرالله (یادآور خدا)، امین (مورد اعتماد)، سراج (روشنگر راه راست)، منیر (روشنگر جهان)، هدی (رهنمای حقیقت)، غیاث (یاری کننده)، بشیر (هشدار دهنده)، نذیر (یادآور)، مذکّر (تذکردهنده)، شهید (گواه) و مبشر (حامل خبر خوش)، بهره میجوید. گاهی محمد، با توجه به موقعیت او در هنگام وحی، با نامهایی مورد خطاب قرار گرفته‌است: به‌طور مثال او در قرآن در آیات ۷۳:۱ و ۷۴:۱، مزمل و مدثر خوانده شده که به معنی «جامه به‌خود پیچیده» می‌باشد.[۱۲][۳۰] گر چه قرآن در برخی جاها تفاوت قائل شدن بین پیامبران را منع می‌کند، ولی در آیه ۴۰ سوره ۳۳، محمد را با عنوان خاتم النبیین فرا میخواند.[۳۱]

محمد در اروپا، به طور گسترده‌ای با قالبهای گوناگونی از این نام، شناخته شده‌است. مانند Mahumet، Mahon، Mahomés، Mahun، Mahum (همگی در فرانسه)، Machmet (آلمانی) ، Maúmet (ایسلندی قدیم) و Μουάμεδ/Mouámed ، Μωάμετ/Mōámet (همگی در یونانی).[۸] [۳۲]

زندگی

خاستگاه (عربستان پیش از اسلام)

موقعیت تقریبی بعضی از شهرهای معروف عربستان در زمان ظهور اسلام (شهرها با رنگ سفید نشان داده شده‌اند)
موقعیت تقریبی بعضی از شهرهای معروف عربستان در زمان ظهور اسلام (شهرها با رنگ سفید نشان داده شده‌اند)
نوشتار اصلی را بخوانید: عربستان پیش از اسلام
نوشتار اصلی را بخوانید: دوران جاهلیت

شبه‌جزیره عربستان عموماً بایر و آتش فشانی بوده و این امر زراعت و کشاورزی را جز در جوار واحه‌ها و چشمه‌سارها، دشوار مینمود. بنابراین شهرها و دیارها در عربستان موقعیتی پراکنده و دور از هم داشتند و در بین آنها دو شهر مکه و مدینه جزو شهرهای مهم عربستان محسوب میشدند.[۳۳] اجتماعی زندگی کردن برای زنده ماندن در شرایط صحرایی لازم بوده؛ بدون یاری یکدیگر و تشکیل قبیله، محیط ناملایم و شرایط سخت زندگی در صحرا حیات انسانی را غیر ممکن میساخت. نیاز به همبستگی و اتحاد افراد به عنوان یک گروه، موجبات تشکیل قبیله را فراهم میساخت و این گروه‌های قبیله‌ای بر اساس وابستگی‌های خونی و قوم و خویشی تشکیل میشد.[۳۴] مردم عربستان یا کوچ نشین و یا ساکن یک ناحیه بودند. گروه اول به صورت مداوم در تلاش برای یافتن آب و چراگاه برای حیواناتشان بوده، در حالی که گروه دوم با تکیه بر تجارت و یا کشاورزی امرار معاش و گذران زندگی مینمودند. به‌دلیل شرایط سخت زندگی، کوچ نشینان برای ادامه زندگی تا حدی مجبور به یورش به کاروان‌ها و واحه‌های اطراف بوده و بنابراین از منظر آنان این‌گونه غارتها و چپاول‌گری‌ها، تبه‌کاری به‌حساب نمی‌آمد.[۳۵][۳۶] مدینه به صورت عمده یک مرکز کشاورزی بود، در حالی که مکه یک مرکز مهم تجاری برای بسیاری از قبایل اطراف محسوب میگشت.[۳۳]

در عربستان پیش از اسلام خدایان (مذکر یا مؤنث) به عنوان محافظین قبایل مختلف در نظر گرفته میشدند. اعتقاد بر این بود که روح این خدایان ارتباطی با درختان، سنگ‌ها، چشمه‌ها و چاه‌های مقدس دارد. آنچه امروزه کعبه خوانده می‌شود پیش از اسلام یک صحن مهم در عربستان در شهر مکه بود که شامل بت‌های مربوط به ۳۶۰ خدای محافظ قبایل مختلف میشد و هر سال اعراب برای به‌جا آوردن حج به مکه می‌آمدند. به غیر از خدایان قبیله‌ای، همه اعراب اعتقاد به یک خدای مشترک برتر به نام «الله» داشتند. بر اساس اعتقاد آنها، «الله» توجهی به زندگی روزمره آنها نداشت و در نتیجه خدای یک گروه خاص نبوده و هم چنین تشریفات مذهبی برای آن انجام نمیشد. اعراب اعتقاد داشتند که الله سه دختر دارد که آنها نیز به نوبه خود خدا هستند. نام این سه لات، منات و عُزّی بود. برخی از قوم‌های یکتاپرست چون مسیحیان و یهودیان و همچنین پیروان آیین حنیف (حنفا) نیز در عربستان وجود داشتند، لیکن در صحت تاریخی مورد آخر بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.[۳۷] در نخستین زندگینامه نگاشته شده به قلم ابن اسحاق از چهار جوان قریش به نامهای ورقة بن نوفل (پسرعموی خدیجه)، عبیدالله بن جحش (پسر عمه محمد)، عثمان بن الحویرث و زید بن عمرو بن نفیل، نام برده شده و نقل شده‌است که قبل از رسالت محمد به آیین حنیف، یا دین ابراهیم بوده‌اند.

قبیله قریش، قبیله بسیار مهم و حاکم در مکه بود که پرده‌داری و کلیدداری کعبه را به‌عهده داشت. مکه و کعبه در آن زمان نیز مکانی مقدس در نزد اعراب بود. اگرچه جایگاه بت‌ها و بت‌ پرستانی بود که مسلمانان معتقدند یکتاپرستی و آیین حنیف ابراهیم را نادیده گرفته بودند، اما همه ساله یکتاپرستان (حنفا) و بت پرستان برای مراسم حج یا تقدیم قربانی، از دور و نزدیک به زیارت کعبه می‌آمدند.

محمد در مکه

نوشتار اصلی را بخوانید: محمد در مکه

محمد در مکه به دنیا آمد و پنجاه و دو سال اول زندگی اش را در آنجا گذراند. این مدت به دو دوره تقسیم می‌شود: قبل و بعد از اعلام پیامبری.

شجره‌نامه و آغاز زندگی

شجره‌نامه

هم پیش از پیدایش اسلام و هم پس از آن، شجره‌نامه‌ها برای اعراب از اهمیت بسیاری برخوردار بوده، بطوریکه افراد یا قبایل، اطلاعات مربوط به پدران و اجداد خود را بسیار بادقت حفظ و نگهداری می‌کردند و در طی دوره تمدن اسلامی دانش بخصوصی بنام علم‌الانساب (نسب شناسی) گسترش یافت که اهمیت فراوان تاریخی نیز دارد. شجره‌نامه‌ها در دوران پیش از اسلام نوشته نمی‌شده‌است و مورخان و خاورشناسان غربی آنها را بدلیل مکتوب نبودن جدی نمی‌گیرند.[۱۲] با اینحال شجره‌نامه محمد، نزد مسلمانان همواره از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌است، چنانکه ابن اسحاق، نویسنده اولین زندگینامه از محمد، اجداد محمد را به صورت زیر بیان می‌کند(بازسازی از طریق ابن هشام)[۳۸]:

هم مسلمانان و هم یهودیان اسماعیل را پدر تمامی اعراب میدانند.[۳۹][۴۰]

جدول زمانی زندگی محمد در مکه
تواریخ و مکانهای مهم در زندگی محمد در مکه
c. ۵۶۹مرگ عبداالله (پدر محمد)
c. ۵۷۰تولد در مکه بر اساس روایات اسلامی
۵۷۶مرگ مادر
۵۷۸مرگ پدربزرگ
c. ۵۸۳همراهی کاروان تجاری به سوریه
c. ۵۹۵آشنایی و ازدواج با خدیجه
۶۱۰دریافت اولین وحی به عقیده مسلمانان
c. ۶۱۰یکی از پیامبران اسلام میشود
c. ۶۱۳شروع دعوت علنی
c. ۶۱۴افزون شدن تدریجی پیروان در مکه
c. ۶۱۵هجرت مسلمانان به حبشه
۶۱۶شروع محاصره اجتماعی و اقتصادی
c. ۶۱۸جنگ داخلی مدینه
۶۱۹پایان محاصره اجتماعی و اقتصادی
۶۱۹سال غم (عام الحزن): مرگ خدیجه و ابوطالب
c. ۶۲۰اسراء و معراج
۶۲۲هجرت به مدینه
این جعبه: نمایشبحثویرایش
عام الفیل یا سال فیل

طبق روایات سنت اسلامی محمد در مکه و در سالی معروف به عام الفیل یا سال فیل که برابر با سال ۵۷۰ میلادی است به دنیا آمد. مورخین این تاریخ را حداقل تاریخ تقریبی تولد او به‌شمار می‌آورند و برخی سال ۵۶۸ و یا ۵۶۹ را سالی میدانند که محمد به دنیا آمده‌است.[۴۱] مسلمانان معتقدند که در آن سال ابرهه پادشاه حبشه، که بنای کعبه را رقیبی برای بنای تازه‌ساخت خود در صنعا میدانست، نیروی فراوانی را برای نابودی آن فرستاد. اما خداوند بنای مکه را توسط یک معجزه حفظ کرد.[۴۱] تلاش‌های مورخین غربی در جهت بررسی صحت تاریخی این روایت اسلامی به نتیجه‌ای مشخص نرسیده‌است ؛ پذیرش یا رد صحت تاریخی این واقعه به یک میزان سخت می‌باشد. [۴۲]

سالهای اول زندگی

محمد در مکه‌ از مادری بنام آمنه به دنیا آمد.در تاریخ دقیق تولد محمد در آن سال بین سنیان و شیعیان اختلاف نظر وجود دارد، چنانکه اهل تسنن تولد او را ۱۲ ربیع‌الاول و شیعیان تولد وی را ۱۷ ربیع‌الاول می‌دانند. [۴۳] پدر او «عبدالله» و همچنین مادرش از خاندان بنی‌هاشم از قبیله قریش بودند. بنی هاشم یکی از خاندان‌های برجسته مکه بشمار می‌آمد، هر چند به نظر می‌آید که در دوران کودکی محمد، اعضای این قبیله از نظر اقتصادی شکوفا نبودند.[۸][۴۴] شش ماه پیش از تولد محمد، عبدالله پدرش درگذشت.[۴۵] اینطور نقل شده‌است که عبدالله در بازگشت از شام در یثرب ازدنیا رفت.[نیازمند منبع] پس از تولد، سرپرستی کودک را پدربزرگش عبدالمطلب، که بزرگ خاندان قریش بود، به عهده گرفت و عبدالمطلب او را طبق عادت مرسوم، به دایه‌ای به نام حلیمه بنی سعد سپرد زیرا محیط صحرا برای رشد نوزادها مفیدتر در نظر گرفته میشد. برخی از محققین غربی صحت تاریخی این روایت را رد کرده‌اند. او دو سال در قبیله سعدابن بکر، شاخه‌ای از قبیله هوازن، نزد حلیمه بود. [۴۶] هر چند محمد تحت سرپرستی عبدالمطلب، که شخصی بانفوذ و عهده‌دار رهبری جامعه مکه بود، قرار داشت اما دوران یتیمی و بدون پدر را با سختی‌های فراوان سپری نمود. قرآن این نکته را با تاکید و وضوح بیان می‌کند که «ما تو را یتیم نیافتیم؟ پس آنگاه پناهت دادیم... بنابراین، یتیم را ترک نکن.»[۴۷] آمنه برای زیارت قبر شوهر و دیدار از خویشاوندانش راهی یثرب شد و محمد شش ساله را نیز همراه برد اما هنگام بازگشت در محلی به نام «ابواء» از دنیا رفت.[۴۸] دو سال پس از آن عبدالمطلب پدربزرگش نیز درگذشت و او از آن پس در خانه عمویش ابوطالب سُکنی گزید. خاورشناسی با نام ویلیام مونتگومری وات معتقد است که به‌خاطر کم توجهی قیم‌ها در مراقبت از اعضای ضعیف طوایف که در قرن ششم میلادی در عربستان معمول بود، قیم‌های محمد بیشتر مراقب آن بودند تا او از گرسنگی نمیرد و انجام کاری فرای آن برای آنها مشکل بود، خصوصاً به دلیل اینکه بخت در آن هنگام با قبیله بنی هاشم یاری نکرده و اوضاع اقتصادی آنها رو به نزول بود.[۴۹]

پیش از پیامبری

آنچه از نوجوانی محمد در دست است، یکی اینست که او همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگ‌های فجار شرکت کرد. [۵۰] دیگر آنکه، محمد بیست ساله بوده که در خانه عبدالله بن جدعان در پیمان حلف الفضول شرکت جسته‌است. این پیمان بین طایفه‌هایی از قریش بسته شد که بر اساس آن می‌بایست برای یاری هر مظلومی در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسی ستم رود. سال‌ها پس از هجرت در زمان بسط اسلام درباره آن گفت: «در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می‌شدم اجابت می‌کردم و اسلام جز استحکام، چیزی بر آن نیفزوده‌است.»

وقتی محمد هنوز در دوران نوجوانی اش بود، جهت کسب تجربه، محمد شروع به همراهی عمویش در مسافرت‌های به شام کرد؛ تجارت تنها شغلی بود که به روی محمد که یک یتیم بود باز بود.[۴۹] بر اساس روایت اسلامی، وقتی محمد نه یا دوازده سالش بود در یکی از سفر‌های تجاری به شام، یک راهب یا زاهد مسیحی به نام بحیرا را دید که گفته شده نشانه‌های پیامبری را در محمد دیده‌است.[۵۱]

دلیل شهرت محمد به درستکاری، به او لقب الامین داده شده بود و به دنبال او به عنوان یک داور بیطرف میفرستادند.[۸][۵۳][۵۴] شهرت او باعث شد که در ۲۵ سالگی پیشنهاد ازدوجی از «خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی»، یک بیوه پنجاه ساله، دریافت کند. محمد با ازدواج موافقت کرد که بر اساس تمامی گزارش‌ها ازدواج موفقی بود.[۵۳][۵۵] بر اساس روایت اسلامی محمد در سن ۳۵ سالگی در ماجرای تجدید بنای کعبه، که بر اثر سیل تخریب شده بود، با تدبیری در نصب حجرالاسود مانع جنگ و نزاع بین طوایف قریش و دیگر قبایل مکه میگردد. قبایل به حکم او رضایت میدهند، که بنظر مسلمانان نشان از مقبولیت او دارد، محمد سنگ سیاه کعبه را در میان ردای خود مینهد و نمایندگانی از هر قبیله، گوشه‌ای از ردا را گرفته و به محل نصب آن می‌آورند و سپس محمد سنگ را برداشته در جای خود نصب مینماید. بدین ترتیب همه در افتخار نصب حجرالاسود سهیم میشوند. حجرالاسود، از نظر اعراب، مقدس و اولین سنگ بنای کعبه و موهبتی از بهشت خداوند بوده‌است که امروزه نیز یکی ارکان حج مسلمانان است.

اعلام پیامبری

غار حرا در کوه نور، جایی که مسلمانان باور دارند که محمد اولین وحی را دریافت کرده‌است.
غار حرا در کوه نور، جایی که مسلمانان باور دارند که محمد اولین وحی را دریافت کرده‌است.

آنچنانکه از منابع اسلامی بدست می‌آید، محمد پیش از بعثت معمولا شهر را ترک نموده، برای عبادت و تفکر به صحرا یا کوه پناه میبرده‌است. گاهی اوقات از صبحگاهان تا شامگاهان و بعضی اوقات نیز تا ذخیره غذایی‌اش تمام نمی‌شده، باز نمی‌گشته‌است. عایشه یکی از زنان او نقل می‌کند که پیش از پیامبری،الهاماتی به محمد می‌شده‌است که آنها را با «تجلی نور طلوع بامدادی» [۵۶]توصیف نموده‌است. بهرحال او در یکی از همین دوره‌های عزلت و در سن چهل سالگی، هنگامی که در غار حراء در جبل‌النور نزدیک مکه، مشغول تفکر و عبادت بوده‌است، مردی بر او ظاهر می‌شود که بعد متوجه می‌شود، او جبرئیل، فرشته مقرب خداوند بوده‌است. بسیاری از شیعیان، بعثت ( آغاز پیامبری) را در شب بیست و هفتم ماه رجب میدانند اگرچه بسیاری دیگر نیز، آغاز وحی و نزول قرآن را در ماه رمضان میدانند. بدین ترتیب فرآیند وحی که قرآن به آن نزول میگوید،[۵۷] با چند آیه اول سوره علق بر محمد آغاز میگردد.[۵۸]

   
محمد
بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او که انسان را از خون بسته(علق) آفرید. بخوان که پروردگار بسیار کریم است، آنکه تعلیم داد نوشتن با قلم را. به انسان آموخت آنچه را که نمی‌دانست.
   
محمد


بر اساس بعضی روایات اسلامی مورد قبول برای اهل تسنن، محمد پس از دریافت اولین وحی دچار پریشانی خاطر گشته و در فکر این بود که خودش را از بالای کوه به پایین پرت کند ولی روح به او نزدیکتر شده و به او گفت که او به عنوان رسول خدا انتخاب شده‌است. محمد به خانه برگشته و زنش خدیجه و ورقة بن نوفل (پسرعموی خدیجه)، به او دلداری و قوت قلب دادند. بر اساس روایت شیعه از سوی دیگر، او نه ترسیده بود و نه غافل گیر شده بود بلکه آنچنان به جبرئیل خوشامد گفت گویی که انتظارش را میکشید.[۵۹]

داستان مشهوری درباره اولین تجربه دریافت وحی

داستان مشهوری از قول محمد نقل می‌شود که جبرئیل بصورت مردی بر او ظاهر شده و از او خواسته تا بخواند. ابن اسحاق نقل می‌کند که جبرییل درحالی که کتابی پیچیده در دیباج در دست داشته به محمد نزدیک شده و به او گفته «بخوان». محمد برای خدیجه بازگو می‌کند که:

   
محمد
غریبه گفت: «اقراء»، (بخوان). گفتم: چه چیز را بخوانم؟[۶۰] پس مرا بسختی در آغوش گرفت، چنان که از حال رفتم و گمان کردم که مرگ است. چون بخود آمدم دوباره گفت: اقراء! (بخوان).
   
محمد


فرشته سه بار خواسته خود را به همان طریق تکرار می‌کند و سپس آیات اولیه قرآن را برای او می‌خواند و سپس محمد نیز آنها را می‌خواند.[۱۲][۶۱] بر اساس منابع سنتی در اسلام، اُمّی بودن پیامبر که در قرآن به آن اشاره شده‌است بمعنای درس‌نخوانده و بی‌سواد است . بنابراین اگرچه دستور «اقراء»، گاهی به «بخوان» ترجمه شده‌است اما واژه «از بر خواندن»[۶۲] ترجمه مناسبتری به نظر میرسد. اما بسیاری از دانشمندان غربی و برخی از مفسران و نواندیشان اسلامی، کلمه «امی» را به عنوان درس‌نخوانده یا بی‌سواد نپذیرفته و معناهای دیگری را برای آن درنظرگرفته‌اند.[۱۲] چنانکه برخی معتقدند منظور از این کلمه انست که محمد تا قبل از بعثت کتابهای آسمانی و داستانهای عهد عتیق را نخوانده و آموزش ندیده بوده‌است.[۶۳][۶۴] برخی نیز معتقدند که منظور قرآن از امی اینست که محمد پیامبری است که از میان مردم عادی برخاسته‌است. با اینحال از دیدگاه سنتی، «درس‌نخوانده» پذیرفته شده‌است.

محتوای آیات اولیه قرآن

صفحه‌ای از قرآن متعلق به قرن هشتم هجری شمسی در افغانستان که در آن زمان بخشی از ایران به حساب می‌آمد.
صفحه‌ای از قرآن متعلق به قرن هشتم هجری شمسی در افغانستان که در آن زمان بخشی از ایران به حساب می‌آمد.

بر اساس قرآن، هشدار دادن به ناباوران (کفار) از عذابی که در روز قیامت انتظار آنها را میکشد، یکی از نقشهای اصلی محمد می‌باشد.[۶۵] گاهی قرآن، صراحتاً به روز قیامت اشاره نمی‌کند اما مثالهایی از داستان قوم‌های محو و نابود شده آورده و همعصران محمد را از عذاب‌های مشابه برحذر میدارد. (آیه ۴۱:۱۳ تا ۴۱:۱۶).[۶۶] محمد نه تنها به کسانی که وحی خدا را انکار می‌کنند هشدار میدهد، بلکه وعده‌های نیکویی به کسانی که از شیطان دوری میورزند، به کلام خدا گوش فراداده و از خدا اطاعت می‌کنند، میدهد.[۶۷] ماموریت محمد همچنین شامل تبلیغ یکتاپرستی می‌باشد: قرآن از محمد میخواهد که به اظهار و تمجید نام پروردگارش بپردازد و به او دستور میدهد که از پرستش بتها و یا نسبت دادن الوهیت به هر چیزی بجز خدا دوری بورزد.[۶۶]

موضوع آیات اولیه قرآن وظیفه انسان نسبت به خالق خویش، رستاخیز مردگان، داوری نهایی خدا به همراه توصیف روشن عذاب‌های جهنم و لذات و نعمات بهشت، و نشانه‌های خدا در تمامی عرصه‌های زندگی انسان می‌باشد. تکالیف مذهبی که در این زمان از مومنین خواسته شده بود اندک بودند: اعتقاد به خدا، درخواست برای بخشش گناهان، خواندن نمازهای مکرر، کمک به دیگران به‌ویژه نیازمندان، رد کردن تقلب و دوستی مال دنیا (که در زندگی تجاری مکه، امری پراهمیت به شمار میرفت)، عفت و پاکدامنی و زنده به گور نکردن فرزندان دختر.[۸] آیات اولیه قرآن با تأکید روی جنبه‌های اخلاقی شروع و سپس به صورت فزآینده‌ای به انتقاد از خدایان مکه و بت پرستی پرداخت.[۸]

دعوت علنی و مخالفت‌های قریش

بر اساس روایت اسلامی، خدیجه زن محمد اولین کسی بود که به پیامبری او ایمان آورد. [۶۸] بزودی علی ابن ابیطالب پسرعموی ده ساله محمد، ابوبکر دوست نزدیک او و پسرخوانده‌اش زید بن حارث نیز به خدیجه پیوستند و اولین کسانی بودند که به محمد ایمان آوردند. [۶۸] محمد تا سه‌ سال دین جدید خود را به صورت مخفیانه تبلیغ می‌کرد. پس از آن، قرآن به او فرمان میدهد تا دعوت و رسالت خود را آشکار نماید: «پس آنچه را بدان مأموری، آشکار کن و از مشرکان دوری جوی که ما شر مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهیم کرد»[۶۹] در ابتدا اکثر اهل مکه محمد را نادیده گرفتند، تعداد اندکی او را مسخره کرده و بعضی هم پیرو او شدند. کسانی که به محمد ایمان آوردند را میتوان به سه گروه اصلی تقسیم کرد: برادران جوان و فرزندان بازرگانان بزرگ مکه، افرادی که موقعیت اجتماعی دست اولشان را در قبیله شان از دست داده بودند و نتوانسته بودند آن را مجدد به دست آورند، و نهایتاً افراد ضعیف در مکه خصوصاً خارجی‌ها.[۷۰]

تصویر کعبه (سال ۱۲۷۷ هجری شمسی). هر سال از سرتاسر عربستان، اعراب  جهت به جای آوردن حج به کعبه می‌آمدند؛ کعبه و ساختار مذهبی موجود از نظر اقتصادی نیز برای قبیله قریش  (که محافظین کعبه بودند) بسیار مهم بود.
تصویر کعبه (سال ۱۲۷۷ هجری شمسی). هر سال از سرتاسر عربستان، اعراب جهت به جای آوردن حج به کعبه می‌آمدند؛ کعبه و ساختار مذهبی موجود از نظر اقتصادی نیز برای قبیله قریش (که محافظین کعبه بودند) بسیار مهم بود.

به گفته ابن سعد، مخالفتها با محمد زمانی شروع شد که او آیاتی را بیان کرد که در آن اجداد بت پرست اهل مکه و پرستش بت‌ها محکوم شده بودند.[۷۱] به گفته دیگران مخالفت‌ها با محمد از همان اولی که او شروع به تبلیغ در بین عموم کرد شروع شد.[۷۲] بالا رفتن تعداد پیروان محمد باعث شد که او خطری برای قبایل منطقه و حاکمان شهر بشود زیرا آنها ثروتشان به کعبه، کانون زندگی مذهبی مکه وابسته بود و محمد میخواست آن را بر هم بزند. رد کردن مذهب سنتی مکه مخصوصاً برای قبیله خودش توهین آمیز بود زیر آنها خود محافظین کعبه بودند.[۷۰] تجار قدرتمند مکه خواستند که با محمد کنار آمده و به او پیشنهاد دادند که اگر دست از تبلیغ بردارد به او اجازه ورود به حلقه درونی تجار را داده، و موقعیتش را توسط یک ازدواج پرسود تثبیت کنند. محمد این پیشنهادها را نپذیرفت.[۷۰]

منابع تاریخی اسلامی مفصلاً آزار و اذیت محمد و یارانش را به ثبت رسانده میرساند.[۸] سمیه بنت خبّاب که بعنوان اولین زن شهید اسلام شهرت دارد، برده ابوجهل[۷۳] یکی از بزرگان برجسته مکه بود. او با نیزه اربابش بخاطر اینکه نمی‌خواست از اسلام برگردد کشته شد. بلال حبشی، یک مسلمان برده دیگر، توسط اربابش امیة بن خلف شکنجه میشد؛ امیة سنگی سنگین روی سینه بلال میگذاشت تا او را مجبور کند دست از اسلام بردارد.[۷۴][۷۵] بجز فحش‌ها، محمد شخصاً از آزار و اذیت جسمانی در امان بود زیرا تحت حمایت خاندان بنی هاشم بود.[۷۶][۷۷]

هجرت مسلمانان به حبشه

ر سال ۶۱۵ میلادی، بعضی از پیروان محمد به حبشه هجرت کرده و تحت حمایت پادشاه مسیحی حبشه آنجا ساکن شدند.[۸] بعضی از روایات قدیمی اسلامی (مانند طبری و ابن سعد و واقدی ٫ولی نه ابن هشام) وقوع واقعه‌ای را در این زمان ذکر می‌کنند که در بین مسلمانان به غرانیق شناخته شده و بعضی خاورشناسان غربی آن را «آیات شیطانی» خوانده‌اند. بر اساس این روایت محمد وجود سه خدای مکه که دختران الّله خوانده میشدند را پذیرفت، آنها را ستایش کرده، و درخواست شفاعتشان را کرد. این روایات ذکر می‌کنند که پس از نزول جبرئیل بر محمد، او این آیات را پس گرفت. نوشته‌های علمای اسلامی از قرن چهارم اسلامی به بعد بصورت شدیدی صحت تاریخی این روایت را زیر سؤال بردند.[۷۸] چه این اتفاق افتاده باشد و چه نه، روابط محمد و هم قبیله‌ای‌های بت پرستش بشدت بدتر و بدتر شد.

محاصره اقتصادی و شعب ابیطالب

در سال ۶۱۷ میلادی، رهبران مخزوم و بنو عبد-شمس، دو خاندان مهم قریش، خاندان بنی هاشم، رقیب تجاریشان، را تحت محاصره اجتماعی و اقتصادی[۷۹] قرار دادند. هدف این بود که بنی هاشم را تحت فشار قرار داده تا دست از محافظت از جان محمد بردارد. این محاصره سه سال به طول انجامید ولی نهایتاً شکست خورد زیرا هدفش را برآورده نمیکرد.[۸۰][۸۱]

سال‌های آخر در مکه

ر سال ۶۱۹ میلادی، که به سال غم (عام الحزن)شهرت یافت، هم خدیجه همسر محمد و هم عمویش ابوطالب، درگذشتند. با مرگ ابوطالب (که رهبری خاندان بنی هاشم را به دست داشت)، رهبری خانواده به ابولهب که دشمن دیرینه محمد بود، سپرده شد. بدین ترتیب محمد بزرگترین پشتیبان خود را ازدست داد و جانش در خطر افتاد. علاوه بر این اگر چه محمد در سال‌های آخر هنوز پیروان اندکی بدست می‌آورد، ولی در کل تلاشهای او در مکه شکست خورده بودند. محمد برای یافتن یک حامی و دعوت به اسلام به طائف، از شهرهای معروف عربستان در جوار مکه رفت، ولی تلاش او با شکست روبرو شد و علاوه بر این، مورد حمله و آزار مردم آن شهر قرار گرفت.[۸۱][۸] بنابراین ناچار به بازگشت به مکه شد و یکی از اهالی مکه به نام «مطعم ابن عدی» (و حمایت قبیله بنی نوفل) امکان ورود مجدد او را به زادگاهش در شرایطی امن، فراهم آورد.[۸][۸۱]

اسراء و معراج

ر اساس روایت اسلامی (که در قرآن نیز اشاره‌ای به آن شده‌است [۸۲]) در سال ۶۲۰ میلادی، محمد به یک سفر معجزه آمیز به نام اسراء و معراج رفت که گفته می‌شود در یک شب و به همراه فرشته خدا جبرئیل انجام شده‌است. در بخش اول این سفر،اسراء ، او ابتدا از مسجدالحرام در مکه به «دورترین مسجد» (در عربی مسجدالاقصی) رفت که مسلمانان آن را با مسجدالاقصی در اورشلیم یکی میدانند. در بخش دوم،معراج ، گفته شده که محمد از بهشت و دوزخ بازدید کرده با پیامبران قبلی، مانند ابراهیم، موسی، و عیسی صحبت کرده‌است.[۸۳] مسلمانان معتقدند محمد در معراج سوار بر مرکبی به نام براق بوده‌است. ابن اسحاق، نویسنده اولین زندگینامه از محمد آن را یک تجربه روحانی بیان کرده ولی مورخین بعدی مانند طبری و ابن کثیر آن را یک سفر جسمانی در نظر میگیرند.[۸۳] برخی از خاورشناسان بر این نظرند که بر اساس قدیمی ترین روایت اسلامی، محمد سفرش را از صحن مقدس در مکه به کعبه آسمانی (مدل آسمانی کعبه) انجام داده‌است، ولی روایت‌های بعدی مسلمانان این سفر را از مکه به صحن مقدس در اورشلیم تفسیر کرده‌اند.[۸۴]

هجرت و زمینه‌های آن

بیعت عقبه اول و عقبه دوم

مسجدالاقصی: مکانی که مسلمانان معتقدند معراج محمد از آنجا شروع شده‌است.
مسجدالاقصی: مکانی که مسلمانان معتقدند معراج محمد از آنجا شروع شده‌است.

در عربستان افراد زیادی به قصد تجارت و یا به جا آوردن حج در کعبه به مکه سفر میکردند. محمد از این موقعیت استفاده کرد و بختش را برای یافتن خانه‌ای جدید برای خود و پیروانش آزمود. پس از چندین مذاکره ناموفق، در صحبت با تعدادی از اهالی یثرب (که بعدها مدینه خوانده شد) امیدی یافت.[۸] جمعیت عرب یثرب بدین جهت که گروهی از یهودیان در آن شهر زندگی میکردند، با یکتاپرستی تا حدی آشنا بودند.[۸] گروهی از اهل یثرب که به مکه آمده بودند با محمد پیمانی بستند که به «پیمان عقبه اول» شهرت یافت. به گفته ابن اسحاق پیمان عقبه اول بین محمد و دوازده تن از اهل یثرب، که بسیاری از آنان از «بنی النجار» اقوام مادری محمد بودند، منعقد شد. ابن اسحاق در ادامه بیان میکند که در آن زمان محمد اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود و با شروطی موسوم به «بیعة‌النساء» با ایشان بیعت کرد و از قول برخی از انصار اینگونه نقل میکند که «ما با رسول‌الله بیعت کردیم بر شیوه بیعت زنان، تا به خداوند چیزی را شریک نگردانیم، دزدی نکنیم، زنا نکنیم، فرزندانمان را نکشیم، بهتان نزنیم و بطور آشکار گناه نکنیم. اگر وفا کردیم بهشت پاداش است و اگرنه، نصمیم با خداوند است: اگر خواست می‌بخشد و اگر خواست مجازات می‌کند».[۸۵] به گفته ابن اسحاق محمد قبل از بیعت عقبه اول اجازه جنگ از سوی خداوند نیافته بود؛ او و مسلمانان به دعوت بسوی خداوند و صبر در برابر اذیت و آزار قریش و دشمنان فرمان داشتند. اما هنگامی که قریش همچنان به شدت و زیاده‌روی در آزار و اذیت و ظلم به مسلمانان ادامه داد، آنگاه آیات ۳۹ تا ۴۱ سوره حج، اولین آیاتی است که به مسلمانان اجازه میداد تا با کسانی که به ایشان ظلم میکنند و از خانه‌هایشان بیرون میکنند، بجنگند.پیامبر پس از پیمان اول، مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا برای آنها قرآن بخواند و اسلام را بیاموزد. او اولین نمازجمعه را در یثرب خواند و بسیاری از جمله سعد بن معاذ توسط او اسلام آوردند.[۸۵] بدین ترتیب در مدینه افرادی، تقریباً از تمامی قبایل، شروع به ایمان آوردن به اسلام کردند تا آنجا که در سال بعد ۷۵ مسلمان از مدینه جهت حج و ملاقات محمد به مکه آمدند. آنها او را به صورت مخفیانه و در شب ملاقات کرده و با او پیمانی بستند که به «پیمان دوم عقبه»، یا «پیمان جنگ» شهرت یافت.[۸۶] در بیعت عقبه دوم محمد پس از دعوت به اسلام بیعتش با فرستادگان از یثرب را مشروط به این کرد که از او حمایت کنند آنچنانکه از زنان و فرزندانشان. «خون من خون شماست ، حرمت من حرمت شما. از شمایم و شما نیز از من هستید. با هرکه بجنگید می‌جنگم و با آنکه دوستی کنید، در صلح خواهم بود.» بهمین دلیل بیعت دوم به «بیعة الحرب» مشهور گردید. در این بیعت هفتاد و سه مرد و دو زن حضور داشتند که دوازده تن از آنان از بزرگان مدینه بودند، نه تن از بزرگان خزرج و سه تن از بزرگان خاندان اوس. [۸۵]پس از پیمان عقبه، محمد پیروانش در مکه را تشویق به مهاجرت به یثرب کرد. همانند هجرت به حبشه، قریش سعی در جلوگیری از خروج یاران محمد از مکه کرد. ولی این تلاشها ناموفق بود و تقریباً تمامی مسلمانان موفق به ترک مکه شدند.[۸۷]

هجرت به مدینه

نوشتار اصلی را بخوانید: هجرت محمد

یک هیئت که شامل دوازده تن از بزرگان خاندان‌های مهم مدینه بودند، از محمد دعوت نمودند تا به عنوان یک غریبه بیطرف، به داوری بین اهالی شهر مدینه بپردازد.[۸۸][۸۹] ساکنان یثرب (اعراب و یهودیان)، تا قبل از سال ۶۲۰ میلادی حدود صد سال درگیر جنگ‌های داخلی بودند[۸۸] و کشت و کشتارهای مکرر و عدم توافق در زمینه پرداخت خون‌بهای کشته‌شدگان، خصوصاً پس از جنگ بُعاث که تمامی قبایل یثرب در آن مشارکت داشتند، این امر را برای ایشان آشکار ساخته بود که مفاهیم قبیله‌ای مانند «چشم برای چشم» دیگر قابل اعمال نبوده مگر اینکه شخصی صلاحیت‌دار در موارد مورد اختلاف داوری کند.[۸۸] نمایندگان فرستاده شده از مدینه، از طرف خود و اهالی شهر یثرب متعهد شدند تا محمد را در جامعه خویش پذیرفته و از او در مقابل خطرات جانی، مانند خود، محافظت به عمل آورند.[۸]

بر اساس روایات اسلامی، قریش از خروج مسلمانان از مکه آگاه شده و برای قتل محمد نقشه‌ای را به اجرا گذاشتند. محمد به کمک علی بن ابیطالب، کسانی که مراقبش بودند را گمراه نموده و مخفیانه به همراه ابوبکر از شهر خارج شد.[۹۰] بدینسان در سال ۶۲۲ میلادی (برابر با سال سیزدهم پس از شروع دعوت خود) محمد به مدینه، که یک واحه زراعتی بزرگ بود، هجرت نمود و همراهان وی که با او از مکه به مدینه مهاجرت کردند به مهاجرین شهرت یافتند.[۸] و اهالی یثرب که پیامبر و مهاجرین را یاری رسانده بودند، از آن پس به انصار نام برده می‌شدند. این هجرت مبداء تاریخ مسلمانان شد. مدینه تا قبل هجرت محمد «یثرب» نامیده می‌شد و بعد از این هجرت «مدینه‌النبی» خوانده شد.

محمد در مدینه

بنیان نهادن یک ساختار سیاسی جدید

جهت حل شکایت‌های طولانی مدت قبایل مختلف از هم، یکی از اولین کارهای محمد در مدینه مکتوب کردن سندی بود که به «قانون اساسی مدینه» شهرت یافت. این موافقت نامه، «فرمی از اتحاد یا فدراسیون» را بین هشت قبیله مدینه و مهاجرین مسلمان از مکه برقرار می‌کند که در آن حقوق و وظایف هر شهروند و نوع روابط بین گروه‌های مختلف (که شامل گروه مسلمانان و بقیه گروه‌ها خصوصاً یهودیان و بقیه اهل کتاب) مشخص شده بود.[۸۸][۸۹] ساختار اجتماعی که در قانون اساسی مدینه تعریف شده بود، امت، ظاهری مذهبی داشت ولی ملاحظات عملی نیز در آن لحاظ شده بود و به صورت عمده‌ای قانون‌های قدیمی قبیله‌ای اعراب را حفظ میکرد.[۸] این معاهده عملاً اولین حکومت اسلامی را تشکیل داد.

اولین گروه بت پرستانی که به اسلام گرویدند اعضای آن خاندان هایی بودند که در آنها رهبران بزرگی نداشته، و همچنین از رهبران جنگ دوست قبایل دیگر آزار دیده بودند. کمی بعد جمعیت بت پرست مدینه، جدای از چند استثنا، به صورت عمومی به اسلام گرویدند. این پذیرش عمومی، به گفته ابن اسحاق، تأثیر ایمان آوردن سعد بن معاذ، یکی از رهبران برجسته شهر مدینه به اسلام بود.[۹۱] از اهالی اهل مدینه، آنهایی که به اسلام گرویدند و به مهاجرین مسلمان از مکه در یافتن پناهگاه کمک کردند، به «انصار» شهرت یافتند.[۸] محمد پیمان برادری بین مهاجرین و انصار منعقد کرد، و خودش علی را به عنوان برادر انتخاب کرد.[۹۲]

با پذیرش عمومی اسلام توسط بت پرستان مدینه در اوایل هجرت محمد، مخالفت با محمد از طرف بت پرستان در مدینه هیچ وقت بسیار با اهمیت نبود. آنهایی که بت پرست باقی مانده بودند خیلی نسبت به پیشرفت اسلام تلخ مزاج بودند. خصوصاً عصما بنت مروان و ابو عفک اشعاری سروده بودند که در آنها به مسلمانان متلک انداخته و توهین کرده بودند. این دو به قتل رسیدند [۹۳] و محمد هم آن را رد نکرد. هیچ کسی جرأت نکرد که به انتقام از خون آنها برخیزد و برخی از اعضای خاندان آنها که تا حالا اسلامشان را مخفی نگاه داشته بودند حالا علناً آن را آشکار میکردند. این حادثه پایان مخالفت آشکارا بت پرستان مدینه با محمد را رقم زد. [۹۴]

پیکارها با مکه

متعاقب مهاجرت مسلمانان به مدینه، اهالی مکه اموال آنها را مصادره کردند.[۹۵] بدلیل اینکه مهاجرین در مدینه از نظر اقتصادی تحت فشار بودند و هیچ شغل خالی برای آنها نبود که مشغول به کار شوند، آنها جهت ارتزاق شروع به یورش به کاروان های اهل مکه کردند. این باعث شروع جنگ مسلح بین اهل مکه و مدینه شد.[۹۶][۹۷] محمد آیاتی را ایراد کرد که در آنها به مسلمانان اجازه جنگیدن میداد:[۹۸]

«کسانى که چون ستم دیده اند کارزار مى کنند اجازه دارند و خدا به نصرت دادنشان قادر است. همان کسانى که از دیارشان بیرون شده اند بدون سبب جز آنکه مى گفته اند: پروردگار ما خداى یکتا است . اگر خدا بعضى از مردم را به بعض دیگر دفع نمى کرد دیرها و کلیساها و کنشتها و مسجدها که نام خدا در آن بسیار یاد مى شود ویران مى شد، خدا کسانى را که یارى او کنند یارى مى کند که وى توانا و نیرومند است.» قرآن سوره حج آیات ۳۹-۴۰

این حملات به وسیله تداخل در بازرگانی آنها مکه را تحت فشار قرار داده، و به مسلمانان اجازه کسب ثروت، قدرت، و قدر و منزلت می داد در حالی که آنها به سمت هدف نهایی شان یعنی تهییج کردن مکه به تسلیم در مقابل دین جدید نزدیک میکرد.[۹۹][۱۰۰]

جنگ بدر
نقشه ای از نبرد بدر. این نبرد در بدر که نام چاهی است بین مکه و مدینه، اتفاق افتاده‌است. چاه بدر در ۲۸ فرسنگی جنوب غربی مدینه و در پایین وادی الصفرا واقع شده‌است.
نقشه ای از نبرد بدر. این نبرد در بدر که نام چاهی است بین مکه و مدینه، اتفاق افتاده‌است. چاه بدر در ۲۸ فرسنگی جنوب غربی مدینه و در پایین وادی الصفرا واقع شده‌است.[۱۰۱][۱۰۲] [۱۰۳]

در سال دوم هجری محمد رهبری ۳۰۰ جنگجو را در یورشی به یک کاروان تجاری مکه بر عهده گرفت. مسلمانان در بدر به کمین کاروان مکه نشستند.[۱۰۴] کاروان مکه با اطلاع از نقشه مسلمانان مسیرش را کج کرده و از دست مسلمانان فرار کرد. در همین هنگام، نیرویی که از مکه برای محافظت از کاروان فرستاده شده بود با شنیدن اینکه کاروان سالم است باز نگشته و حرکتش را برای رویارویی با مسلمانان ادامه داد. این گونه جنگ بدر[۱۰۵] در گرفت.[۱۰۶] در این جنگ ریاست قریش در ابتدا با ابوسفیان و سپس با ابوجهل بود.[۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹] اگر چه مسلمانان از نظر تعداد یک سوم ارتش مکه بودند، ولی در این جنگ پیروز شده و حداقل ۴۵ نفر از ارتش مکه را کشته، در حالی که از خودشان تنها ۱۴ کشته دادند. آنها همچنین موفق به کشتن خیلی از رهبران مکه مانند ابوجهل شدند. [۱۱۰] ابن هشام می‌گوید:شعار مسلمانان در روز بدر «اَحَد اَحَد» بوده است.[۱۱۱]

مسلمانان در این جنگ ۷۰ اسیر نیز گرفتند. محمد دستور کشتن دو شاعر را داد، آنهایی که به اندازه کافی با نفوذ یا پول دار نبودند را مستقیماً آزاد کرد، و آزادی بقیه اسیران را مشروط به این کرد که خودشان را با ثروتی که دارند خریداری کرده و آزاد کنند. [۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]محمد و پیروانش این پیروزی را تاییدی بر ایمانشان دیدند.[۸] آیات قرآن در این زمان، بر خلاف آیات مکی، در زمینه مشکلات عملی حکومت و مسایلی مانند توزیع غرامت جنگی صحبت میکند.[۱۱۵]

چندی پس از جنگ بدر محمد دستور تبعید بنو قینقاع، یکی از سه قبیله اصلی یهودی در مدینه را داد.[۸] او همچنین قرار داد های کمک متقابلی را با تعدادی از قبایل کوچ نشین امضاء کرد تا مدینه را از خطر حمله از شمال حجاز محافظت کند.[۸]

جنگ احد

جنگ بدر محمد را در وضعیت جنگ تمام عیار با اهل مکه، که مشتاق انتقام بخاطر شکستشان بودند، قرار داد. قدر و منزلت اهل مکه با شکست آنها در بدر از بین رفته بود و این روی شکوفایی اقتصادی آنها تأثیر منفی داشت.[۱۱۶] در ماه های بعدی محمد رهبری سه عملیات نظامی بر علیه سه قبیله متحد با مکه و همچنین یک کاروان مکه، را بر عهده گرفت.[۱۱۷] ابو سفیان متعاقباً لشکری متشکل از سه هزار نفر را جمع آوری کرده و به سمت مدینه یورش برد.[۱۱۸]

نقشه جنگ احد، نبردی که در نزدیکی کوه احد در جنوب غرب عربستان کنونی درگرفت. خطوط لشکر مسلمانان و اهل مکه در نقشه نشان داده شده است.
نقشه جنگ احد، نبردی که در نزدیکی کوه احد در جنوب غرب عربستان کنونی درگرفت. خطوط لشکر مسلمانان و اهل مکه در نقشه نشان داده شده است.

یک دیده بان خبر حمله لشکر مکه و تعداد افراد آن را به محمد یک روز بعد رساند. فردای صبح روز بعد، مسلمانان یک گردهمایی جنگی تشکیل داده ولی در مورد نحوه مناسب دفع حمله اهل مکه اختلاف نظر وجود داشت. محمد و خیلی از اعضای مسن تر پیشنهاد دادند که امن تر است با اهل مکه درون شهر مدینه جنگید تا بتوان از سنگر های محکم آن استفاده کرد. مسلمانان جوان استدلال آوردند که ارتش مکه محصولات کشاورزی آنها را نابود خواهند کرد و خزیدن در سنگر هایشان اعتبار آنها را پایین خواهد آورد. محمد نهیاتاً به آرزوی مسلمانان جوان عمل کرد و نیرو ها را برای جنگ آماده کرد. محمد نیروها را به خارج از شهر به کوه احد، آنجا که سپاه مکه اردوگاه زده بودند برد؛ جنگ احد در گرفت.[۱۱۹][۱۲۰] ابن هشام می‌گوید:شعار مسلمانان در روز احد «اَمِت اَمِت» بوده است.[۱۲۱] اگر چه ارتش مسلمانان در ابتدا دست بالا را داشتند، بی انضباطی برخی از کمانداران مسلمان که در منطقه حساسی قرار داشتند باعث شکست مسلمانان شد، شکستی که در آن ۷۵ نفر از مسلمانان از جمله حمزه عموی محمد (یکی از معروف ترین شهیدان در فرهنگ اسلامی) کشته شدند. اهل مکه مسلمانان را دنبال نکردند و به سوی مکه با خبر پیروزی باز گشتند. جنگ احد برای ارتش مکه کاملاً موفقیت آمیز نبود چون نتوانسته بودند به هدف اصلی شان یعنی نابودی کامل مسلمانان دست پیدا کنند.[۱۲۲][۱۲۳]مسلمانان مرده ها را دفن کردند و همان بعد از ظهر به مدینه برگشتند. سؤالات در زمینه دلایل شکست در جریان بود که محمد آیه ۱۵۲ سوره آل عمران را بیان کرد. بر اساس این آیه دلیل شکست تا اندازه ای مجازات آنها بخاطر نافرمانی بوده ولی شکست همچنین آزمایشی الهی جهت اندازه گیری استواری آنها بوده است.[۱۲۴]

تشکیل یک اتحادیه

پس از جنگ احد، ابوسفیان شروع به آمده شدن برای حمله دیگری به مدینه کرد. او حمایت خیلی از قبیل کوچ نشین در شمال و شرق مدینه را توسط تبلیغات درباره ضعف محمد، غنایم جنگی، خاطرات قدرت نظامی قریش و رشوه دادن، جلب کرد.[۱۲۵] خط مشی محمد در این دوران این بود که تلاش کند که قبایل اطراف به جمع دشمنانش نپیوندند. هر وقتی اتحادهایی از قبایل بر علیه مدینه شکل میگرفت، محمد گروهی را می فرستاد که توسط عملیات نظامی اتحاد آنها را از هم بشکند.[۱۲۵] هر وقت محمد راجع به افرادی میشنید که گروهی را تشکیل داده اند و قصد های خصمانه ای نسبت به مدینه دارند با شدت به آن واکنش نشان می داد.[۱۲۶] یک مثال قتل کعب ابن اشرف، یکی از اعضای قبیله یهودی بنی نظیر است که از مدینه به مکه رفته بود و اشعاری سروده بود که غم، خشم و میل به انتقام پس از جنگ بدر را در آنان تهییج کرده بود.[۱۲۷] حدود یک سال پس از قتل کعب، پس از یک سری اتفاقات محمد قبیله بنی نظیر را بزور از مدینه خارج کرد.[۱۲۸] تلاش های محمد برای جلو گیری از تشکیل یک اتحادیه بر علیه اش ناموفق بود، اگر چه او موفق شد که تعداد نیروهای خودش را بیفزاید و خیلی از قبایل را از پیوستن به خط دشمنانش باز دارد.[۱۲۹]

جنگ احزاب (خندق)

ابوسفیان، رهبر نظامی قریش، به کمک بنی نظیر، قبیله اخراج شده از مدینه، نیرویی برابر ۱۰۰۰۰ نفر جمع کرده بودند. محمد قادر بود لشکری به اندازه ۳۰۰۰ نفر جمع کند، ولی او همچنین نوع جدید از دفاع را که در آن زمان در عربستان ناشنخته بود استفاده کرده بود: مسلمانان خندقی در اطراف مدینه، در هر جا که امکان تاختن بر مدینه وجود داشت کنده بود. این ایده به سلمان فارسی نسبت داده میشود. غزوه احزاب یا جنگ خندق که در ماه شوال سال پنجم هجرت، برابر با سال ۶۲۷ میلادی در یثرب میان سپاهیان مسلمان پیرو محمد و سپاهیان مکه تحت رهبری ابوسفیان درگرفت. لشکریان ابوسفیان مدینه را به مدت دو هفته به محاصره در آوردند.[۱۳۰] نیروهای ابوسفیان آمادگی نفوذ به سد دفاعی که مقابل آنها بود را نداشتند، و پس از یک محاصره نا موفق تصمیم گرفتند که با خانه برگردند.[۱۳۱] قر آن این جنگ را در آیات ۹ تا ۲۷ سوره احزاب مورد بحث قرار میدهد. [۷۲]

جنگ احزاب (خندق)
جنگ احزاب (خندق)

در طول جنگ، قبیله یهودی بنی قریظة، واقع در جنوب مدینه، وارد مذاکراتی با نیرو های مکی شده بودند که بر علیه محمد شورش کنند. اگر چه سپاه مکه توانسته بود آنها را، با گفتن اینکه محمد قطعاً در هم شکسته میشود، به سمت خویش آورده بودند، ولی آنها میل داشتند که چند نفر از اهل مکه را جهت بیمه ثانویه، در صورتی که احزاب قدر به نابودی محمد نباشند، در اختیار داشته باشند. مذاکرات آنها به توافقی نرسید که بخشی از دلیل آن بخاطر خرابکاری های محمد در سیر مذاکرات توسط نیروهای اطلاعاتی اش بود.[۱۳۲] پس از عقب نشینی احزاب، مسلمانان بنی قریظة را به خیانت متهم کرده و آنها را در قلعه هایشان به مدت ۲۵ روز در محاصره گرفتند. قبیله نهایتاً خودش را تسلیم کرد و مسلمانان تمامی مردان قبیله، بجز چند نفر که به اسلام گرویدند، را سر بریدند و زنان و بچه ها را به بردگی گرفتند.[۱۳۳][۱۳۴] ابن اسحق می‌گوید: شعار اصحاب پیامبر در روز خندق و بنی‌قریظه «لایُنصَرون»بوده است.[۱۳۵] در جنگ احزاب، اهل مکه حداکثر تلاششان را جهت نابودی مسلمانان به خرج داده بودند. این شکست آنها باعث شد که از قدر و منزلت آنها در عربستان تا حد زیادی کاسته شده و همچنین خط تجاری آنها با سوریه نیز از بین برود.[۱۳۶] پس از جنگ احزاب محمد دو عملیات نظامی به سمت شمال انجام داد که بدون جنگ پایان پذیرفت.[۸] وقتی که از یکی از این جنگ ها باز میگشت (یا سالیان بعد بر اساس روایت های دیگر)، به عایشه، زن محمد، اتهام زنا زده شد. محمد اعلام کرد که وحیی دریافت کرد که در آن پاکی عایشه تصدیق شده و در آن دستور داده شده بود که اتهام زنا جهت اثبات احتیاج به وجود ۴ شاهد عینی دارد.[۱۳۷]

پیمان حدیبیه

اگر چه محمد قبلاً آیاتی که دستور انجام حج را میدادند را تحویل داده بود(سوره بقره آیات ۱۹۶-۲۱۰)، مسلمانان آن را بخاطر دشمنی قریش انجام نداده بودند. در ماه شوال ۶۲۸ میلادی، محمد به یارانش گفت که خدا در خوابی که در آن سرش را پس از تکمیل حج میتراشیده، به او قول داده که آنها میتوانند موفق به انجام حج شوند. محمد به یارانش دستور داد که جهت انجام حج عمره آماده شده و حیواناتی را جهت قربانی کردن تهیه کنند.[۱۳۸] با شنیدن اینکه ۱۴۰۰ مسلمان به مکه نزدیک میشوند، قریش ۲۰۰ سوار را فرستادند که آنها را متوقف کنند. محمد با طی مسیر صعب العبورتری آنها را دور زده و به حدیبیه، در حومه شهر مکه رسید.[۱۳۹] به گفته ویلیام مونتگمری وات، اگر چه تصمیم محمد بر پایه خوابش بود، ولی در عین حال داشت به بت پرستان مکه نشان میداد که اسلام قدر و منزلت صحن مقدس آنها را تهدید نکرده، و اینکه اسلام یک دین عربی میباشد.[۱۳۹]

مذاکرات با مکه شروع شد و فرستادگانی بین دو طرف رد و بدل شد. در حالی که مذاکرات در جریان بود، شایعه ای پخش شد که یکی از مذاکره کنندگان مسلمان، عثمان بن عفان توسط قریش کشته شده است. پاسخ محمد به این شایعه جمع آوری زایران و قول گرفتن از آنها که فرار نکنند (یا اینکه با محمد باشند، مستقل از اینکه او چه تصمیمی بگیرد) اگر جنگی با مکه در گرفت. این پیمان به پیمان پذیرش (بیعت رضوان) یا پیمان زیر درخت شهرت یافت. اخبار سلامتی عثمان منتها رسید و این اجازه داد که مذاکرات ادامه پیدا کند، و نهایتاً پیمان صلحی به مدت ۱۰ سال بین دو طرف منعقد شد. [۱۳۹][۱۴۰] مفاد اصلی قرارداد این بود که طرفین دشمنی ها را کنار گذشته، محمد سال بعد برای حج به مکه بیاید، اگر کسی از اهل مکه به مدینه رفت به مکه باز گردانده شود ولی نه بلعکس، و قبایل آزاد خواهند بود که با محمد یا با قریش در پیمان باشند.[۱۴۱]

گفته میشود مُهری که محمد در نامه‌هایش به پادشاهان سرزمین‌های مختلف از آن استفاده مینموده، چیزی شبیه به این بوده است.
گفته میشود مُهری که محمد در نامه‌هایش به پادشاهان سرزمین‌های مختلف از آن استفاده مینموده، چیزی شبیه به این بوده است.

خیلی از مسلمانان از مفاد پیمان صلح ناراضی بودند ولی قرآن در سوره فتح (آیه ۱ تا ۲۹) به مسلمین اطمینان داد که این یک پیروزی بوده است.[۱۴۲][۱۴۱] فقط پس از گذشت زمان بود که برخی از پیروان محمد به مزایا این پیمان نامه پی بردند. این مزایا به گفته سید جعفر شهیدی پذیرفتن محمد توسط مکیان به عنوان برابر و همتا (در حالی که قبلاً او را به حساب نیاورده و سعی در از بین بردن مسلمانان داشتند) و همچنین دادن آزادی به قبایل جهت تشکیل اتحاد با مسلمانان بود.[۱۴۲] به عقیده آلفرد ولچ مزیت دیگر کسب تحسین و تحت تأثیر قرار گرفتن خیلی از مکیان از اینکه مناسک حج در اسلام گنجانده شده بود.[۸]

پس از امضاء معاهده حدیبیه، محمد عملیاتی نظامی به واحه یهودیان خیبر انجام داد که به جنگ خیبر شهرت یافت. امکان دارد دلایل این جنگ بخاطر حضور بنی نظیر در آنجا (که قبایل را به دشمنی با محمد تهییج میکردند) یا کسب قدر و منزلت، یا منحرف کردن ذهن برخی از مسلمانان که از نتیجه غیر قطعی صلح حدیبیه ناراضی بودند بوده باشد.[۱۱۸][۱۴۳] بر اساس روایت اسلامی محمد همچنین نامه هایی به فرمانروایان کشورهای مختلف فرستاد و از آنها خواست که به اسلام بگروند (تاریخ های متفاوتی در منابع اسلامی برای ارسال نامه ها داده شده است).[۱۴۴][۱۴۵][۸] چندی بعد، محمد نیرو هایش را به جنگ با اعرابی که در ناحیه ای در اردن در خاک امپرتوری رم شرقی فرستند. مسلمانان با سپاه رم درگیر شده و در جنگ موته شکست خوردند.[۱۴۶]

سالهای پایانی

فتح مکه

صلح حدیبیه به مدت ۲ سال در جریان بود.[۱۴۷][۱۴۸] قبیله بنی‌خزاعه روابط دوستانه ای با محمد داشت در حالی که دشمنش قبیله بنی‌بکر با مکیان اتحاد داشت.[۱۴۷][۱۴۸] خاندانی از بنی‌بکر یورشی شبانه به بنی‌خزاعه برده و تعداد کمی از آنها را میکشد.[۱۴۷][۱۴۸] اهل مکه متحدینشان (بنی‌بکر) را با فراهم کردن اسلحه کمک کرده بودند، و بر طبق برخی از منابع تعداد کمی از اهل مکه هم در جنگ شرکت کرده بودند.[۱۴۷] پس از این واقعه، محمد پیغامی به مکه فرستاد.محمد در این پیغام سه شرط را مشخص کرده بود و از اهل مکه میخواست یکی را بپذیرند. از شروط اولی این بود که مکه خون بها کسانی که از قبیله بنی‌خزاعه کشته شده اند را بدهد، یا اینکه اتحادشان با بنی‌بکر را بر هم بزنند، یا اینکه پیمان صلح حدیبیه را منسوخ اعلام کنند.[۱۴۹]

اسخ مکه این بود که آنها فقط شرط آخر را میپذیرند.[۱۴۹] آنها ولی خیلی زود متوجه اشتباهشان شده و ابوسفیان را فرستادند که پیمان حدیبیه را مجدداً احیا کند، ولی این بر محمد این درخواست آنان را نپذیرفت. محمد خودش را برای نبردی با مکه آمده کرد.[۱۵۰] در سال ۶۳۰ میلادی با نیروی بسیار زیادی که گفته میشود ۱۰۰۰۰ نفر بوده اند به سمت مکه حرکت کرد. با حداقل کشته، محمد کنترل مکه را به دست گرفت.[۱۵۱] محمد بخشش عمومی برای تمامی رفتار های گذشته و توهین ها به اهل مکه داد، بجز ده زن و مرد که او را مسخره کرده و در شعرها و آواز هایشان به او متلک انداخته بودند. او بعضی از این افراد را نیز بعداً بخشید.[۱۵۲] اکثر اهل مکه مسلمان شدند و محمد متعاقباً بدون استثنا تمامی بت های درون و اطراف کعبه را شکست.[۱۵۳][۱۵۴]قر آن به فتح مکه را در آیات 1 تا 3 سوره 110 اشاره میکند.[۷۲]

فتح عربستان

حجة‌الوداع

حمد در بیست و ششم ذی‌القعده، ابودجانه را جانشین خود قرار داد و با همراه بردن شصت گوسفند قربانی راهی مکه شد و در مکه مراسم حج را به جای آورد. این سفر به نام حجة‌الوداع خوانده می‌شود. سخنانی از محمد در حجة‌الوداع نقل شده‌است که بخش‌هایی از آن چنین است:

ای مردم، سخنم را بشنوید و در آن بیاندیشید. بدانید که هر مسلمانی برادر مسلمان است؛ و به راستی که مسلمانان برادراند، پس چیزی از اموال برادر حلال نمی‌شود مگر آن‌چه به طیب نفس به دیگری داده باشد. پس ستم به خویشتن نکنید.[۱۵۵][مشخصات کامل منبع؟]

پس محمد چون از حجة‌الوداع فارغ شده بود، به مدینه بازگشت.

مرگ

مسجد اصلی شهر مدینه که آرامگاه محمد در آن واقع شده‌است. (نقاشی متعلق به قرن نوزدهم میلادی)
مسجد اصلی شهر مدینه که آرامگاه محمد در آن واقع شده‌است. (نقاشی متعلق به قرن نوزدهم میلادی)

محمد پس از جنگ تبوک در جنگی شرکت نکرد؛ و پس از مدتی بیمار گشت. در روزهایی که محمد، سخت بیمار بود و نمی‌توانست از خانه بیرون رود، ابوبکر با مسلمانان نماز می‌خواند.[۱۵۶] تاریخ مرگ محمد را روز دوشنبه سیزدهم ربیع‌الأول و برابر با هشتم ماه ژوئن سال ۶۳۲ میلادی دانسته‌اند. محمد، در جایی که مُرد در همان‌جا دفن گردید؛ و چون قبرکن مکی زودتر آمد، مطابق سنت اهل مکه دفن گردید. هنگام شستن جسد محمد، برای رعایت احترام، وی را با لباس غسل دادند.[نیازمند منبع] پس از مرگ محمد، عمر بن خطاب به مسجد رفت و بانگ زد که محمد نمرده بلکه مانند موسی به میقات رفته و به زودی بازخواهد گشت؛ او حتی تهدید کرد که اگر کسی بگوید محمد مرده او را گردن خواهد زد. آن‌گاه ابوبکر وارد مسجد شد و چنین گفت:

محمد نیست مگر فرستاده‌ای که پیش از او فرستادگان آمده و رفتند؛ پس آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود به سوی گذشتگانتان بازگشت خواهید کرد؟ و هر کس بازگردد به خدا آسیبی نمی‌زند و خدا سپاس‌گزاران را پاداش می‌دهد.[۱۵۷] ای مردم، هر کس محمد را می‌پرستید، پس همانا محمد مرده‌است و هر کس خدای محمد را می‌پرستید، بداند که او زنده‌ایست که هرگز نمی‌میرد.[۱۵۸]

زنان و فرزندان محمد

نوشتار اصلی را بخوانید: فهرست زنان محمد
نوشتار اصلی را بخوانید: اهل بیت
بخشی از سری اسلام:
زنان محمد

خدیجه

سوده*

عایشه*

حفصه

زینب دختر خزیمه

ام‌سلمه

زینب دختر جحش

جویریه

رمله دختر ابی سفیان

ریحانه**

صفیه دختر حیی بن اخطب

میمونه

ماریه**

*ترتیب مورد اختلاف است

** وضعیت به عنوان زن یا کنیز مورد اختلاف است

زندگی محمد معمولاً به دو دوره تقسیم می‌شود: قبل از هجرت در مکه، و پس از هجرت. گفته می‌شود محمد سیزده زن یا کنیز داشته‌است (نسبت به وضعیت برخی به عنوان زن یا کنیز توافق وجود ندارد[۱۵۹]).[۱۶۰] همه ازدواج‌ها بجز دو تا از آنها بعد از هجرت به مدینه انجام شد.

در سن ۲۵ سالگی محمد با خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی ازدواج کرد. این ازدواج، زندگی مشترک موفق و خوش و خرمی را به ارمغان آورد که ۲۵ سال دوام یافت.[۱۶۱] محمد از طرق مختلف بر خدیجه تکیه میکرد و تا زمانی که او زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد.[۱۶۲][۱۶۳] پس از مرگ خدیجه، خوله بنت حکیم به محمد پیشنهاد داد که یا با سودة بنت زمعة (یک بیوه مسلمان) و یا با عایشه، دختر جوان ابوبکر (که قبلاً نامزد کرده بود) ازدواج کند.[۱۶۴] گفته شده که محمد درخواست ازدواج با هر دو را کرده‌است.[۱۳۷] بعدها محمد زنان دیگری اختیار نمود که در هنگام مرگش نه نفر از آنان هنوز در قید حیات بودند.[۱۶۰] عایشه که بر اساس روایات اهل سنت زن مورد علاقه پیامبر بود چندین دهه پس از او زنده ماند و کمک شایانی به جمع آوری سخنان پراکنده محمد کرد.[۱۳۷] محمد آنچه از امور خانه مربوط به خودش میشد را انجام میداد؛ در کارهای خانه مانند پختن غذا و دوختن لباس یا تعمیر کفش شرکت میکرد. او عادت داشت که با زنانش به گفت و شنود بنشیند؛ به توصیه زنانش گوش میکرد. زنانش گاهی اوقات با او به مناظره پرداخته و حتی برایش استدلال میکردند. [۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷]

از نظر مسلمانان هیچ مرد مسلمانی حق ندارد در یک زمان بیش از ۴ همسر دائمی داشته باشد و تنها پیامبر خود را ازین قاعده مستثنی می‌دانند. یکی از اشکالهای عمده تاریخی که در غرب به پیامبر اسلام گرفته میشد تعدد زوجات او بوده‌است که آن را ناشی از شهوت پرستی میدانستند.[۱۶۸] [۱۶۹] به گفته فضل الرحمن، استاد متوفی دانشگاه شیکاگو، البته اخیراً دیدگاه دانشمندان غربی نسبت به این موضوع به طرز عمده‌ای عوض شده است؛ در فرهنگ عربستان زمان محمد، ازدواج فقط یک تصمیم شخصی برای اهداف شخصی نبوده بلکه عموماً وابسته به نیازهای درون قبیله‌ای یا بین قبیله‌ای جهت تشکیل متحدین بود.[۱۷۰][۱۷۱] مسلمانان با نگرشی تاریخی و عقلانی ، تمام ازدواج‌های او را در آن فضای تاریخی ارزیابی و توجیه می‌کنند[۶۳] و برخی از ازدواج‌های وی را سیاسی و یا در جهت تقویت اسلام با توجه به نظام موجود قبیله‌ای و عشیره‌ای عرب در آن زمان و یا بعضی را مانند «ام سلمه» به صورت حمایتی و سرپرستی می‌دانند. بنا بر نوشته‌های مورخین مسلمان و روایات اسلامی، محمد در دوران زندگی خود و پس از مرگ خدیجه، همسران دیگری برگزید که جز عایشه دختر ابوبکر همگی بیوه بودند[۱۷۲] به عقیده جان اسپوزیتو استاد دانشگاه جرج تاون، ازدواج مجدد برای بیوه‌ها در فرهنگ عرب که بر روی باکره بودن دختر تاکید میکرد مشکل بود.[۱۶۸]

فرزندان

در تعداد فرزندان محمد اختلافاتی است. بسیاری براین باورند که محمد از خدیجه دارای سه پسر و چهار دختر شد: قاسم (که برخی کنیه محمد را به همین خاطر ابوالقاسم می‌دانند)، طیب، طاهر و دختران، رقیه ، زینب، ام‌کلثومو فاطمه. پسران همگی قبل از بعثت، از دنیا رفته‌اند ولی دختران اسلام را درک نموده، همراه پدر به مدینه هجرت نمودند.[۱۷۳] محمد از دیگر همسران خود فرزندی نداشت جز از ماریه قبطیه که صاحب پسری به نام ابراهیم گردید. ابراهیم در نوجوانی از دنیا رفت. آنچه مسلمانان برآن اتفاق نظر دارند این است که فاطمه کوچکترین دختر او بوده‌است. بسیاری از جمله شیعیان معتقدند که فاطمه تنها فرزند باقیمانده از محمد در زمان مرگش بوده‌است.

جانشینی محمد

در میان مسلمانان در مورد جانشین محمد اختلاف وجود داشته و اساساً اختلاف شیعه و سنی بر سر همین موضوع است. بنا به اعتقاد شیعیان محمد در راه بازگشت از آخرین سفر حج خود از سوی خدا مامور شد [۱۷۴] که برای خود جانشینی انتخاب کند. در کنار چشمه‌ای به نام غدیر خم او ضمن خواندن خطبه‌ای علی را به جانشینی خود منصوب کرد. روایتی که اهل سنت نیز آن را نقل کرده‌اند و شیعیان جانشینی محمد را با استناد به آن مختص علی می‌دانند این است: «هر کس من مولای اویم، زین پس علی مولای اوست.» اهل تسنن معتقدند محمد برای خود جانشینی انتخاب نکرد، بلکه بعد از مرگ وی جمعی از یاران او با تشکیل شورا ابوبکر را به عنوان جانشین انتخاب کرده‌اند. اهل تسنن معتقدند واژه مولا در روایت فوق به معنی دوست است.[نیازمند منبع]

محمد در هنر و ادبیات اسلامی

برخلاف ادیان مسیحیت و بودیسم، که عمده هنرهای مذهبی آنان شمایلی (iconic) است، هنرهای اسلامی به طور اکید، غیر شمایلی (aniconic) بوده و مسلمانان از به تصویر کشیدن خداوند و محمد، منع شده‌اند. با وجود علاقه شدید مسلمانان به محمد اما هیچگونه تصویر معتبر و حتی منسوب به محمد[۱۲] از زمان نزدیک به وی و حتی از هیچیک از خلفاء یا امامان شیعیان و بلکه بزرگان و دانشمندان مسلمانان از قرون اولیه اسلام در دست نیست. تعداد اندکی تصویر منسوب به آن زمان نیز به قلم نقاشان غیر مسلمان ثبت شده‌است.[۱۷۵] اما در فاصله بین قرنهای ۱۴- ۸ ه . ق ، هنر تصویرگری چهره محمد، به صورت بازتابی از صحنه‌های ادب فارسی، تفاسیر برگرفته از قران و داستان پیامبران در نسخه‌های مصور جامع‌التواریخ، آثارالباقیه، قصص‌الانبیاء، خاوران‌نامه، معراج‌نامه، مهر و مشتری عصار، خمسه نظامی (مخزن الاسرار)، هفت اورنگ جامی (خردنامه اسکندری)، حمله حیدری، دیوان امیرعلی شیر نوایی تا نقاشی‌های دیواری تکایا، سقاخانه‌ها، امامزاده‌ها و دیگر اماکن مردمی در دوران متاخرتر، در ایران زمین سر برآورده و در خور توجه بوده‌است که بدون تردید نمونه‌های بازمانده و شناخته‌شده نخستین آن، در «مجالس نسخه‌های خطی و مصور عهد ایلخانان مغول»، بنیانی محکم داشته و با توجه سلاطین و امرای ایلخانی مغول چون غازان‌خان، الجایتو و ابوسعیدخان ایلخانی به تشیع و اسلام آوردن آنان نخستین تصاویر دینی در ارتباط با زندگی پیامبر اسلام و توصیف معراج او با حمایت فرمانروایان مغول و وزیر و تاریخ‌نگار ایرانی سده هشتم هجری، «رشیدالدین همدانی» صورت پذیرفت.[۱۷۶]

از قدیمی‌ترین تصاویر می‌توان به نسخه‌های متعدد از کتاب جامع‌التواریخ رشیدالدین اشاره کرد که در میان ۸ نگاره‌ای که در نسخه دانشگاه ادینبورگ از این اثر موجود است، موضوعات زندگی محمد همچون تولد او (در میان فرشتگان)، بحیرای راهب، دریافت وحی از جبرئیل، نزول کتاب آسمانی و به روایتی معراج محمد از اهمیت شایانی برخوردار است. در تمام این نگاره‌ها، محمد با سیمایی آرام و متفکرانه بدون پوشش بر صورت و یا هاله‌ای بر دور سر و با قامتی لاغر و بلند مصور شده‌است و همانند دیگر اشخاص صحنه نقاشی شده، با پوشش و چهره نگاری رایج و متناسب با مکتب شهری و به نوعی فاقد شخصیت فردی نمایان شده‌است.[۱۷۶]

پس از این آثار نخستین، نسخه مصور آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی به شماره arab۱۶۱ محفوظ در کتابخانه دانشگاه ادینبورگ (۷۰۹-۷۰۸ ه . ق) در روزگار ایلخانان و با بهره گیری از عناصر هنری چین و هنر مسیحی شرقی و نمونه‌های سنتی نقاشی ایران همچون نسخه جامع‌التواریخ استنساخ و مصور شده‌است. چهره محمد در این نسخه، اغلب به منظور تاکید بر قدرت معنوی و روحانی او با ویژگی‌هایی چون هاله دایره‌وار بر سر و گاه بزرگتر از اندازه متعارف، تصویر گشته‌است و صحنه‌هایی چون حجت‌الوداع و موعظه در میان مردم، صحنه غدیر خم و مجلس جانشینی پیامبر، از موضوعات برگزیده نقاشی‌های این نسخه‌است که محمد را با پوششی متفاوت و نمادین در جهت تمایز او با قرار گرفتن هاله سر و با رنگ جامگان و عبای بلند تیره رنگ (در غدیر خم) نشان می‌دهد.[۱۷۶]

اثر دیگر در زمینه چهره‌نگاری و تصویرگری پیکر محمد، نسخه مصور معراج‌نامه احمد موسی تهیه شده در عهد سلطنت سلطان ابوسعیدخان ایلخانی ، محفوظ در کاخ توپقاپی استانبول است که آرایش عناصر تصویری و تزئینی همراه با سنت هنر شرق به ویژه نقاشی کلیساهای مسیحی، هنر چین در پیوند با سنت هنر ساسانی ارائه شده‌است. چهره محمد در ۱۰ نگاره از نسخه مزبور با عمامه سفید و ظریف بر سر، هاله‌ای زرین و دایره‌وار بر گرد سر با تزئینات خطی پیرامون آن، گیسوان آویخته در طرفین شانه‌ها و جامه‌ای آبی رنگ که سراسر بدن وی را پوشانیده، در مجالس این نسخه به تصویر در آمده‌است. علاوه بر چند نگاره این نسخه که محمد بر دوش جبرئیل و میان بالهای گسترده او همچون شناوری در آسمان شگفتی‌های عالم غیب را مشاهده می‌کند نمونه گرانبهای دیگر این نسخه نگاره‌ای است از پیامبر که در آن او در حال توصیف شمایل بیت‌المقدس (یا مسجدالاقصی)، ستونها و محرابه‌های آن جهت آگاه نمودن قریش، یاران و ناباوران به تصویر درآمده‌است و تمام پیکر او میان انبوهی از نور مقدس طلایی رنگ نمایش داده شده و عبایش از سر وی تا سراسر پیکر را به رنگ تیره پوشانیده و با نمونه‌های نگاره‌های پیشین نسخه یادشده تفاوت آشکار دارد.[۱۷۶]

در دورانهای بعد از قرن ۸ ه.ق تمثال محمد به ویژه در صحنه‌های معراج، اغلب با ردایی بلند بر تن ( متمایل به رنگ سبز- آبی) و سبز پسته‌ای ، شالی بر کمر، عمامه سفید بر سر (با تنوع در اندازه‌های آن) گیسوان بافته بلند و تیره رنگ در طرفین شانه‌ها مشاهده می‌شود و جزئیات بارز در چهره‌پردازی وام گرفته از نقاشی آسیای مرکزی و هنر ایران باستان، با پرداختی دقیق همراه با نمایش حالات درونی در روحیه وی نمایان شده‌است.

بنابر یک سنت ادبی به ویژه در آثار فارسی‌گویان و شعرای متصوف، پیوسته در ابتدای دیوانهای خطی با مضامین حماسی ، عرفانی، تغزلی و حکایات اخلاقی در سرآغاز بسیاری از نسخه‌های منظوم و منثور و مصور شاعرانی چون فردوسی، نظامی، امیر خسرو دهلوی، عصار تبریزی، ابن حسام، سعدی، امیر علی شیر نوایی، جامی و دیگر شاعران متصوف ایران، مدح و ستایش خداوند و نعت محمد و معراج او ضمن بر شمردن فضائل و معجزات او ملاحظه می‌شود. معراج محمد به ویژه در روزگار تیموریان و صفویان تا عهد قاجار، راه تکامل پیمود و به صورت یک سبک سنتی دینی مورد توجه هنرمندان قرار گرفت و در بسیاری از برگهای الصاقی مجموعه‌ها و گلچین اشعار سده نهم هجری قمری، صحنه‌های به معراج رفتن او به تصویر کشیده شد. در اغلب این نگارگریها، محمد سوار بر مرکب استثنائی خویش (براق) در مرکز صحنه با جامه‌ای بلند، شالی بر کمر، عمامه‌ای بر سر، گیسوان بلند بافته و ریش تزئین یافته، در حالی که دستهای خویش را در حالت سپاس و نیایش به سوی آسمان گرفته مشاهده می‌شود. فرشتگان نیز در این نوع نگارگریها، چون نمونه‌های تصویر هنر ساسانی و نقاشی کلیساهای مسیحی شرقی با انوار زرین مجمرهای ظریف جهت نورافشانی و گلاب پاشی در دست به سوی پیکر مواج او در آسمان حضور دارند.[۱۷۶]

در یکی ازسفارشات شاهنامه در عهد تیموریان و دوران سلطنت شاهرخ میرزا (چهارمین پسر تیمور گورکانی)، معراج‌نامه پرآوازه‌ای مشهور به معراج‌نامه میرحیدر وجود دارد که حدود یک قرن بعد از معراج‌نامه احمد موسی در شهر هرات حدود سال ۸۴۰ ه.ق مصور شده‌است و اکنون در کتابخانه ملی پاریس نگاهداری می‌شود که در مضامین آن توجه به اهمیت هنر بودایی، نقاشی چین، عناصر سبک مغولی با در هم آمیختگی نقاشی ایران در مکتب هرات، به‌همراه تفکر و بینش اسلامی در عروج محمد، آشکار است و پیکر او در سراسر نگاره‌های این نسخه، بدون پوشش بر صورت، با عمامه سفید بر سر که بخشی از آن بر گرد صورت او آذین شده، سیمایی جوان، چشمان گویا و کشیده رو به بالا در جامه‌ای بلند و سبزرنگ بدون تزئینات، علاوه بر بیان حالات هیجان و حیرت از مشاهدات عالم غیب ملاحظه می‌شود.

گرایشات مذهبی و تعصبات شیعیان در جریان فرقه گرایی عصر صفویان و رسمی شدن شیعه توسط شاه اسماعیل اول موجب ورود عوامل تصویری جدیدی در نگارگری‌های مربوط به پیکر محمد گشت و چهره او با نقاب (برقع) از پیشانی تا زیر چانه پوشانیده و در نمایش حالت و اندازه عمامه او تغییراتی پدید آمد.[۱۷۶]

امروزه نیز مسلمانان با هرگونه تصویری که در آن چهره مشخصی از محمد ترسیم شده‌باشد مخالفت می‌نمایند تا مبادا آن شمایل موجب وهن و بی‌احترامی گردد. بسیاری از آنان همین حساسیت را نسبت به خلفا و صحابی، اما شیعیان تنها نسبت به پیامبر و معصومین خود دارند.[۱۷۷]

بسیاری دلیل دوری مسلمانان از هرگونه صورتگری و مجسمه‌سازی را روایات و سفارشاتی می‌دانند که ایشان را منع نموده‌است و برخی نیز علت حرمت پیکرتراشی در آن زمان را دوری از مظاهر بت پرستی و شرک می‌دانند[۱۷۸][۱۷۹][۱۸۰]

اما این بدان معنا نیست که محمد در هنرهای اسلامی به اشکال دیگری حضور ندارد، اسامی او، به خصوص نام «محمد»، به صورت خوشنویسی در همه‌جای دنیای اسلام و به‌خصوص در مساجد باشکوه امپراتوری عثمانی، به‌چشم می‌خورد. همچنین مینیاتورهای پارسی، ترکی و مغولی بسیاری با سبکهای خاص، وجود دارد که پیکر محمد در آن‌ها ترسیم گشته‌ اما صورت او اغلب مخفی یا محو و در هاله‌ای از نور ترسیم گردیده‌است.[۱۲]

محمد در کتاب مقدس

مسلمانان مدعی ذکر نام و مشخصات محمد پیامبر اسلام در کتب پیش از خود هستند و برخی از آنها از این قرار است:[۱۸۱]

  • اشاره به فارقلیط در انجیل یوحنا (یوحنا ۱۶:۱۴ و ۲۶:۱۵ و ۷:۱۶) که آن را به معنای ستوده یا گزیده که همان محمد یا احمد است تعبیر می‌کنند.
  • ظهور درخشندگی خداوند و ظهور قدوس در تثنیه ۲:۳۳ و حیقوق ۳:۳ از صحرای فاران که هاجر و اسماعیل(نیای محمد) طبق پیدایش ۲۱:۲ به آنجا رفته بودند.
  • پیامبری که در تثنیه ۱۵:۱۸ و ۱۸ از آن نام برده شده‌است که خدا سخنان خود را در دهان او می‌گذارد و باید از برادران بنی اسرائیل یعنی اسماعیل باشد.
  • بنده دستگیر شده‌ای که اشعیا در اشعیا ۱۱، ۲۸ و ۴۲ از آن یاد می‌کند، قیدار فرزند اسماعیل و نیای محمد است.
  • آن شخص الاهی قدرتمند که عدل و حق را با جهاد و شمشیر پایه گذاری می‌کند. (مزمور ۴۵، ۷۲ و ۱۴۹)
  • آن پسر انسان و ستاره صبح و صاحبخانه که در میان فتنه‌ها با عصا از شرق طالع شود.(متی ۴۲ و مرقس ۱۳ و لوقا ۱۲ و مکاشفه یوحنا ۲)
  • و موارد دیگری که مسلمانان مدعی تغییراتی در کتاب مقدس هستند و مدعی هستند اصل آن را از برخی کتب قدیمی یافته‌اند.

مطالبی از این دست در «انیس الاعلام» تالیف «فخرالاسلام»، کتب عالم شیعه، «شیخ جواد بلاغی» و کتاب «اظهار الحق» تالیف «شیخ رحمت الله هندی» و «رد الیهود» تالیف «میرزا محمدرضا جدید الاسلام»(عالم یهود که مسلمان شد) آمده‌است.

محققان اسلامی سبب هجرت اقوامی از یهود را به سرزمین حجاز و سکونت در دهکدهٔ گمنام و بی نشان یثرب(مدینه کنونی) و سبقت مشرکین آن سرزمین را به اسلام، همین پیش بینی‌ها و پیشگوئیها می‌دانند و آیه ۸۹ سوره بقره را درباره امید و انتظار اولیه و سپس کفر اهل کتاب به محمد و دین جدید وی دانسته‌اند.[۱۸۲] لذا یک دشمنی بین یهودیان و محمد پدید آمد و جنگهایی نیز میان آنان و طرفداران کیش محمد رخ داد.

محمد از دیدگاه غرب

ارزیابی محمد از دیدگاه اندیشمندان و خاورشناسان

مسائل امروزین

مسلمانان دنیا، همواره در گفتار و نوشتار با القاب و احترام فوق‌العاده از محمد یاد کرده و با نمایان شدن هرگونه تصویر مشخصی از چهره محمد مخالفت می‌نمایند تا مبادا آن موجب توهین و بی‌احترامی گردد. این درحالی است که موج جدیدی از اعتراضات عمومی مسلمانان و واکنشهای رسمی دولتهای اسلامی ، با چاپ کاریکارتورهایی از محمد در غرب آغاز گردید. آرتور جفری[۱۸۳] خاورشناس بزرگ، طی مقاله‌ای[۱۸۴] به این نکته اشاره می‌کند که متداول‌ترین رنجشی که مسیحیان، بیشتر نابخردانه، در دل مسلمانان نشانده‌اند، از آن ناشی می‌شود که آنان مطلقا ناتوانند از درک حرمت بسیار والایی که مسلمانان برای پیامبر خود قائلند.
آنه ماری شیمل همچنین در مقدمه کتاب خود دلیل حذف تصاویر نسخه انگلیسی نسبت به نسخه آلمانی کتاب خود را چنین شرح میدهد: با آنکه آن تصاویر مربوط به آثار دوره میانه اسلام است، اما خاطر مسلمانان روزگار ما را نمایاندن شمایل پیمبر رنجه می‌نماید، مگر به توصیف لفظی باشد.

گویا سخن ویلفرد کانتول اسمیت درست است که :مسلمانان اعتراض به الله را جایز می‌شمارند، منکران خداو نشریات انکارآمیز و انجمن‌های عقلیون در دنیا بسیارند. اما اسائه ادب نسبت به محمد، حتی تعصب تند و آتشین آزادمنش‌ترین مسلمان را برخواهد انگیخت.[۱۸۵]

جستارهای وابسته

ویکی‌گفتآورد
مجموعه‌ای از نقل‌قول‌های مربوط به
در ویکی‌گفتاورد موجود است.


پانویس

  1. اسپوزیتو (۱۹۹۸)، ص ۱۲.
  2. اسپوزیتو (۲۰۰۲)، صفحات ۵-۴.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ فرانسیس ادوارد پیترز (۲۰۰۳)، ص ۹.
  4. آلفونس دو لامارتین (۱۸۵۴)، Historie de la Turquie, Paris, p. ۲۸۰:
       
    محمد
    "Philosophe, orateur, apôtre, législateur, guerrier, conquérant d'idées, restaurateur de dogmes, d'un culte sans images, fondateur de vingt empires terrestres et d'un empire spirituel, voilà Mahomet!"
       
    محمد
  5. *انعام:۱۶۱
    • صحت تاریخی یکتاپرست بودن پیروان آیین حنیف (حنفا)، موضوع جدال آمیزی بین محققین غربی می‌باشد. یوری روبین ، مقاله حنیف، دائرة‌المعارف قرآن
  6. اسلام همه جا در قرآن «دین» نامیده شده‌است و این واژه به معنای «راه» یا «مسیر» می‌باشد، اما در ترجمه‌ها این کلمه معادل «آیین» یا «مذهب» در نظر گرفته می‌شود.
  7. اسپوزیتو (۱۹۹۸)، ص ۱۲؛ (۱۹۹۹) ص ۲۵؛ (۲۰۰۲) صفحات ۵-۴.
  8. ۸٫۰۰ ۸٫۰۱ ۸٫۰۲ ۸٫۰۳ ۸٫۰۴ ۸٫۰۵ ۸٫۰۶ ۸٫۰۷ ۸٫۰۸ ۸٫۰۹ ۸٫۱۰ ۸٫۱۱ ۸٫۱۲ ۸٫۱۳ ۸٫۱۴ ۸٫۱۵ ۸٫۱۶ ۸٫۱۷ ۸٫۱۸ ۸٫۱۹ ۸٫۲۰ ۸٫۲۱ ۸٫۲۲ ۸٫۲۳ ۸٫۲۴ آلفورد ولش، محمد، دانشنامه اسلام
  9. محمد، دانشنامه اسلام و جهان مسلمانان
  10. آن گلدمن، ریچارد هاین، استفن لیبن (۲۰۰۶)، ص ۲۱۲
  11. مسیح کاذب؛ کسی که با مسیح ضدیت کند یا مدعی باشد خود او برجای مسیح است.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ ۱۲٫۶ ۱۲٫۷ ۱۲٫۸ محمد، دانشنامه بریتانیکا
  13. مونتگومری وات (۱۹۷۴) ص ۲۳۱.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ اس. ای. نیگوسیان (۲۰۰۴)، ص ۶.
  15. مقاله محمد در دائرة‌المعارف قرآن لیدن؛ نوشته:یوری روبین؛ ترجمه:حسن رضایی؛ نشریه بینات، ش ۵۲
  16. فرانسیس ادوارد پیترز (۱۹۹۱)، صفحات ۳۱۵-۲۹۱.
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ مونتگومری وات (۱۹۵۳)، ص ۱۴.
  18. مینو ریوز (۲۰۰۳)، صفحات ۷-۶
  19. دونر (۱۹۹۸)، ص ۱۳۲.
  20. («tendential shaping») ،اصطلاحیست که مونتگومری وات در این مورد به کار میبرد: به این معنی که برخی از رویدادها یا صفات نسبت داده شده به محمد، از قول خود او نبوده و پیروانش با دخالت دادن انگیزه یا گرایشات خود، به نحوی به متون یا تاریخ‌نگاری سنتی اینگونه شاخ و برگ داده‌اند. (منبع: وبگاه الاسلام)
  21. مونتگومری وات (۱۹۵۳)، ص ۱۵
  22. برنارد لوئیس (۱۹۹۳)، صفحات ۳۴-۳۳.
  23. حدیث، دانشنامه بریتانیکا
  24. برنارد لوئیس (۱۹۹۳)، صفحات ۳۴-۳۳
  25. ویلفرد مادلانگ (۱۹۹۷) صفحات ۱۴، ۱۹ و ۲۰
  26. ژان لویس دکلیس ، مقاله نام‌های پیامبر، دائرة‌المعارف قرآن
  27. مسلمانان اهل تشیع، «صلی‌الله علیه و آله و سلّم» (درود خدا بر او و خاندانش باد) را بکار می‌برند.
  28. صف :آیه۶
  29. احمد (به قلم احمد پاکتچی) در وب‌گاه دائره‌المعارف بزرگ اسلامی
  30. یوری روبین ، مقاله محمد، دائرة‌المعارف قرآن
  31. کارل ارنست (۲۰۰۴)، ص ۸۰.
  32. هنی شونیگ، مقاله محمد، brill's new pauly
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ویلیام مونتگومری وات (۱۹۵۳)، صفحات ۲-۱.
  34. ویلیام مونتگومری وات (۱۹۵۳)، صفحات ۱۸-۱۶
  35. لویال رو (۲۰۰۵)، صفحه ۲۲۴
  36. جان اسپوزیتو، اسلام، صفحات ۵-۴.
  37. ببینیید:
    • جان اسپوزیتو، اسلام، صفحات ۷-۵
    • آیه ۹۵ از سوره
    • یوری روبین، مقاله حنیف، دائرة‌المعارف قرآن
  38. ا. گویلومه، بازسازی زندگینامه محمد نوشته شده توسط ابن اسحاق، صفحه ۳
  39. فردریک گرینسپهن، دائرة‌المعارف مذهب، مقاله ص. ۴۵۵۱-۴۵۵۲
  40. مسلمانان طی روایتی از پیامبر خود، تنها مجازند، نسب او را تا حد معینی، مشخص نمایند.[نیازمند منبع]
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ سید جعفر شهیدی (۱۳۷۹)، ص ۳۷
  42. افران شهید، مقاله اصحاب فیل، دائرة‌المعارف قرآن
  43. در ایران به پیشنهاد آیت الله منتظری، فاصله بین این دو اختلاف را هفته وحدت شیعه و سنی نامیدند تا این هفته را به جشن ولادت پیامبر خود بپردازند.
  44. آیه ۳۱ از سوره ۴۳ را نیز ببینید
  45. جوزف دابلیو. مری (۲۰۰۵) ص ۵۲۵.
  46. ویلیام مونتگومری وات ، مقاله حلیمه بنت ابی زوعیب ،دانشنامه اسلام
  47. آیه ۶-۹ سوره الضحی
  48. ویلیام مونتگومری وات، مقاله آمنه،دانشنامه اسلام
  49. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ ویلیام مونتگومری وات (۱۹۷۴)، ص ۸
  50. این نبرد بین قبیله قریش و کینانه در یک سمت و قبیله قیس-عیلان (بدون حضور غفتان) در سوی دیگر در هنگام ماه‌های مقدس واقع شد. در حالی که حضور محمد در جنگ پذیرفته شده‌است در زمینه جزئیات اختلافات زیادی بین گزارش‌های تاریخی وجود دارد: بعضی میگویند او در جنگ شرکت کرد و اینکه در جنگی که در شمطا که قریش شکست خوردند، از محمد بخاطر شجاعتش تقدیر شد. بقیه (مثلاً ابن هشام) میگویند که او فقط به عموهایش تیر می‌داده تا آنان را پرتاب کنند. ولی به گفته یک متخصص در ایام العرب هیچ کدام از عمو‌های محمد بجز زبیر در جنگ شرکت نکردند. همچنین گزارش‌های تاریخی سن محمد را اعداد مختلفی بین ۱۴ تا ۲۸ سال ذکر می‌کنند. منبع: یوهان ویلهلم فاک، مقاله فجار، دانشنامه اسلام
  51. ارمند آبل ،مقاله بحیرا، دانشنامه اسلام
  52. Ali, Wijdan. «From the Literal to the Spiritual: The Development of Prophet Muhammad's Portrayal from ۱۳th century Ilkhanid Miniatures to ۱۷th century Ottoman Art». In Proceedings of the ۱۱th International Congress of Turkish Art, eds. M. Kiel, N. Landman, and H. Theunissen. No. ۷, ۱–۲۴. Utrecht, The Netherlands, August ۲۳-۲۸, ۱۹۹۹, p. ۳
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ دانشنامه تاریخ دنیای برکشیر (۲۰۰۵), جلد سه, ص. ۱۰۲۵
  54. جان اسپوزیتو، (۱۹۹۸)، ص ۶
  55. محمد در سفر یا سفرهای دیگری پس از ۲۵ سالگی، بعنوان کارگزار تجاری خدیجه برای تجارت به خارج از عربستان سفر نمود. خدیجه زنی ثروتمند بود و در آن زمان محمد مسئول امور تجاری او بود و با مال التجاره وی تجارت می‌نمود ، مسلمانان معتقدند خدیجه او را قابل اعتماد و امین دانسته، به واسطه از او خواستگاری نموده‌است، به محمد پیشنهاد ازدواج داد و محمد نیز پذیرفت. خدیجه در آن زمان چهل سال داشت و قبل از آن دوبار ازدواج کرده بود. بنابر نظر عموم مورخین ، با وجود آنکه در آن زمان چند همسری در میان مردان عرب بسیار رایج بود اما محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود بازن دیگری ازدواج نکرده‌است.[نیازمند منبع]
  56. «فلق الصبح»
  57. «انا انزلناه فی لیلة القدر» ؛ سوره قدر
  58. «اِقرَأ بِاسمِ رَبّکِ الّذَی خَلَقَ. خَلَقَ اِلانسانَ مِن عَلَق. اِقَرأ وَ رَبُّک الاکرَمُ، اَلَّذی عَلَمَّ بِالقَلَمِ، عَلَمَ الِانسانَ مالَم یَعلَم » سوره علق، آیات ۵-۱
    • عموری س. بوگل، ۱۹۹۸، ص ۷
    • رزوی، ۱۹۹۶، فصل ۹
    • رادینسن (۲۰۰۲)، ص ۷۱
  59. در سیره ابن هشام؛ ج۱. عبارت «ما اقرا؟» و «ماذا اقراء» (چه بخوانم؟) نقل شده‌است. اما دکتر نصر در مقاله بریتانیکا مینویسد «گفت: خواندن نمی‌دانم»
  60. سیرة‌النبویه؛ ابن هشام
  61. در انگلیسی: Recite
  62. ۶۳٫۰ ۶۳٫۱ ترجمه و نقد مقاله محمد(ص)در دانشنامه بریتانیکا؛ با رویکرد تاریخی (فارسی). فصلنامه نامه تاریخ پژوهان. بازدید در تاریخ مرداد ۱۳۸۷.
  63. به‌طور مثال «جواد علی» در کتاب المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، با رجوع به آیاتی در قرآن کلمه «امی» را به معنای کسی که کتاب مقدس دریافت نکرده‌است تعبیر می‌کند و معتقد است که گرچه بادیه نشینان خواندن و نوشتن نمیدانستند، اما در بین اعراب شهرنشین عده بسیاری سواد خواندن و نوشتن داشتند. (منبع: ترجمه مقاله محمد در دانشنامه بریتانیکا- پاورقی ؛ مترجم محمد باقر معموری)
  64. آیه ۳۸:۷۰ و ۶:۱۹ را ببینید
  65. ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ یوری روبین، مقاله محمد، دائرة‌المعارف قرآن
  66. دانیل پترسون، مقاله اخبار خوب، دائرة‌المعارف قرآن
  67. ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ Watt (۱۹۵۳), p. ۸۶
  68. «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین» (سوره حجر، آیه ۹۴و۹۵)
  69. ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ ۷۰٫۲ Watt, The Cambridge History of Islam (۱۹۷۷), p. ۳۶.
  70. F. E. Peters (۱۹۹۴), p.۱۶۹
  71. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ ۷۲٫۲ Uri Rubin, Quraysh, Encyclopaedia of the Qur'an
  72. او در میان قریش به ابوالحکم مشهور بود که مسلمانان به طعنه او را ابوجهل می‌نامیدند.
  73. Jonathan E. Brockopp, Slaves and Slavery, Encyclopedia of the Qur'an
  74. W. Arafat, Bilal b. Rabah, Encyclopedia of Islam
  75. Watt (۱۹۶۴) p. ۷۶.
  76. Peters (۱۹۹۹) p. ۱۷۲.
  77. Shahab Ahmed, Satanic Verses, Encyclopedia of the Qur'an
  78. به گفته آلفورد ولش، احتمال دارد که آن قسمت از داستان که در آن بنی هاشم مجبور شده به بخش خودشان در شهر رفته و از تجارت و ازدواج با آنها امتناع شد اغراق شده باشد. آلفورد ولش، محمد، دانشنامه اسلام
  79. F. E. Peters (۲۰۰۳b), p. ۹۶
  80. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ ۸۱٫۲ Moojan Momen (۱۹۸۷), p. ۴
  81. سوره اسرا آیه یک
  82. ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ Encyclopedia of Islam and the Muslim World (۲۰۰۳), p. ۴۸۲
  83. Sells, Michael. Ascension, Encyclopedia of the Quran.
  84. ۸۵٫۰ ۸۵٫۱ ۸۵٫۲ سیرة‌النبویه، ابن هشام؛ ج ۲، ص ۷۲-۵۲
  85. Watt (۱۹۷۴) p. ۸۳
  86. Peterson (۲۰۰۶), pg. ۸۶-۹
  87. ۸۸٫۰ ۸۸٫۱ ۸۸٫۲ ۸۸٫۳ Watt, The Cambridge History of Islam, p. ۳۹
  88. ۸۹٫۰ ۸۹٫۱ Esposito (۱۹۹۸), p. ۱۷.
  89. Moojan Momen (۱۹۸۷), p. ۵
  90. Watt (۱۹۵۶), p. ۱۷۵, p. ۱۷۷. [ارجاع دست‌دوم]
  91. "Ali ibn Abitalib". Encyclopedia Iranica. Retrieved on ۲۰۰۷-۱۰-۲۵. 
  92. توسط اعضایی از خاندن هم پیمان با آنها به جهت مسئله خون بها
  93. Watt (۱۹۵۶), p. ۱۷۹.[ارجاع دست‌دوم]
  94. Fazlur Rahman (۱۹۷۹), p. ۲۱ [ارجاع دست‌دوم]
  95. Lewis(۲۰۰۲), p. ۴۴.
  96. Watt (۱۹۶۱), p. ۱۰۵[ارجاع دست‌دوم].[ارجاع دست‌دوم]
  97. John Kelsay (۱۹۹۳), p. ۲۱ [ارجاع دست‌دوم]
  98. Watt(۱۹۶۱) p. ۱۰۵, p. ۱۰۷[ارجاع دست‌دوم]
  99. Lewis (۱۹۹۳), p. ۴۱[ارجاع دست‌دوم].
  100. تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض ، موسسه انتشارات دانشگاه تهران ، سال ۱۳۷۸
  101. تاریخ تحلیلی اسلام ، سید جعفر شهیدی ، مرکز نشر دانشگاه تهران ، ۱۳۶۲
  102. تاریخ سیاسی اسلام ، رسول جعفریان ، انتشارات دلیل ، سال ۱۳۸۰
  103. Rodinson (۲۰۰۲), p. ۱۶۴.[ارجاع دست‌دوم]
  104. این غزوه به نام‌های بدرالکبری یا بدرالقتال یا بدرالاولی نیز مشهور است
  105. Watt, The Cambridge History of Islam, p. ۴۵ [ارجاع دست‌دوم]
  106. تاریخ اسلام، دکتر علی اکبر فیاض ، موسسه انتشارات دانشگاه تهران ، سال ۱۳۷۸
  107. تاریخ تحلیلی اسلام ، سید جعفر شهیدی ، مرکز نشر دانشگاه تهران ، ۱۳۶۲
  108. تاریخ سیاسی اسلام ، رسول جعفریان ، انتشارات دلیل ، سال ۱۳۸۰
  109. Glubb (۲۰۰۲), pp. ۱۷۹–۱۸۶.[ارجاع دست‌دوم]
  110. سیرة‌النبویه، این هشام؛ج ۲ ؛ ص ۱۸۹
  111. Watt (۱۹۶۱), p. ۱۲۳.
  112. Rodinson (۲۰۰۲), pp. ۱۶۸–۹.
  113. Lewis(۲۰۰۲), p. ۴۴.
  114. Lewis(۲۰۰۲), p. ۴۴ [ارجاع دست‌دوم]
  115. Watt (۱۹۶۱), p. ۱۳۲.[ارجاع دست‌دوم]
  116. Watt (۱۹۶۱), p. ۱۳۴[ارجاع دست‌دوم]
  117. ۱۱۸٫۰ ۱۱۸٫۱ Lewis (۱۹۶۰), p. ۴۵.[ارجاع دست‌دوم]
  118. C.F. Robinson, Uhud, Encyclopedia of Islam[ارجاع دست‌دوم]
  119. Watt (۱۹۶۴) p. ۱۳۷[ارجاع دست‌دوم]
  120. سیرة‌النبویه، این هشام؛ج ۳ ؛ ص ۲۲
  121. Watt (۱۹۷۴) p. ۱۳۷[ارجاع دست‌دوم]
  122. David Cook(۲۰۰۷), p.۲۴[ارجاع دست‌دوم]
  123. See:
    • Watt (۱۹۸۱) p. ۴۳۲[ارجاع دست‌دوم];
    • Watt (۱۹۶۴) p. ۱۴۴.[ارجاع دست‌دوم]
  124. ۱۲۵٫۰ ۱۲۵٫۱ Watt (۱۹۵۶), p. ۳۰[ارجاع دست‌دوم].[ارجاع دست‌دوم]
  125. Watt (۱۹۵۶), p. ۳۴[ارجاع دست‌دوم]
  126. Watt (۱۹۵۶), p. ۱۸[ارجاع دست‌دوم][ارجاع دست‌دوم]
  127. Watt (۱۹۵۶), pp. ۲۲۰–۲۲۱[ارجاع دست‌دوم][ارجاع دست‌دوم]
  128. Watt (۱۹۵۶), p. ۳۵[ارجاع دست‌دوم][ارجاع دست‌دوم]
  129. Watt (۱۹۵۶), p. ۳۶, ۳۷[ارجاع دست‌دوم]
  130. See:
    • Rodinson (۲۰۰۲), pp. ۲۰۹–۲۱۱[ارجاع دست‌دوم];
    • Watt (۱۹۶۴) p. ۱۶۹[ارجاع دست‌دوم]
  131. Watt (۱۹۶۴) pp. ۱۷۰–۱۷۲[ارجاع دست‌دوم]
  132. Peterson(۲۰۰۷), p. ۱۲۶[ارجاع دست‌دوم][ارجاع دست‌دوم]
  133. Ramadan (۲۰۰۷), p. ۱۴۱
  134. سیرة‌النبویه، این هشام؛ج ۳ ؛ ص ۱۲۸
  135. Watt (۱۹۵۶), p. ۳۹[ارجاع دست‌دوم]
  136. ۱۳۷٫۰ ۱۳۷٫۱ ۱۳۷٫۲ وات، عایشه، دانشنامه اسلام
  137. Lings (۱۹۸۷), p. ۲۴۹[ارجاع دست‌دوم]
  138. ۱۳۹٫۰ ۱۳۹٫۱ ۱۳۹٫۲ Watt, al- Hudaybiya or al-Hudaybiyya Encyclopedia of Islam[ارجاع دست‌دوم]
  139. Lewis (۲۰۰۲), p. ۴۲.[ارجاع دست‌دوم]
  140. ۱۴۱٫۰ ۱۴۱٫۱ سید جعفر شهیدی (۱۳۷۹)، ص ۹۱
  141. ۱۴۲٫۰ ۱۴۲٫۱ رسول جعفریان (۱۳۸۶)، ص ۵۹۲
  142. Vaglieri, Khaybar, Encyclopedia of Islam[ارجاع دست‌دوم]
  143. Lings (۱۹۸۷), p. ۲۶۰[ارجاع دست‌دوم]
  144. Khan (۱۹۹۸), pp. ۲۵۰–۲۵۱
  145. F. Buhl, Muta, Encyclopedia of Islam [ارجاع دست‌دوم]
  146. ۱۴۷٫۰ ۱۴۷٫۱ ۱۴۷٫۲ ۱۴۷٫۳ Khan (1998), p. 274
  147. ۱۴۸٫۰ ۱۴۸٫۱ ۱۴۸٫۲ Lings (1987), p. 291
  148. ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ Khan (1998), pp. 274–5.
  149. Lings (1987), p. 292
  150. Watt (۱۹۵۶), p. ۶۶.
  151. Rodinson (۲۰۰۲), p. ۲۶۱.
  152. Harold Wayne Ballard, Donald N. Penny, W. Glenn Jonas (۲۰۰۲), p.۱۶۳
  153. F. E. Peters (۲۰۰۳), p.۲۴۰
  154. سیرت رسول‌الله ج۲ ص ۱۰۶۳
  155. سیره ابن هشام ج ۲ ص ۱۰۶۲
  156. قرآن، سوره آل عمران آیه ۱۴۴
  157. سیره ابن هشام ج۲ ص ۶۵۶؛ طبری ج ۳ ص ۲۰۰
  158. به عنوان مثال در مورد وضعیت ریحانه نظرات مختلفی است. برای منبع مقاله بنو قریظه نوشته مرکو شلر در را دائرة‌المعارف قرآن ببینید.
  159. ۱۶۰٫۰ ۱۶۰٫۱ باربارا فریر ستواسر، مقاله زنان پیامبر، دائرة‌المعارف قرآن
  160. اسپوزیتو ۱۹۹۸ ص ۱۸
  161. بولوق ۱۹۹۸، ص ۱۱۹ p. ۱۱۹
  162. ریوز ۲۰۰۳، ص ۴۶
  163. د. ا. سپلبرگ، ۱۹۹۶، ص ۴۰ - ابن هشام سن عایشه در هنگام ازدواج را بین ۶ تا ۷ نقل کرده‌است.
  164. طارق رمضان، ۲۰۰۷، ص ۱۶۸-۱۶۹
  165. اسما بارلاس، ص ۱۲۵
  166. ارمسترانگ ۱۹۹۲,ص.۱۵۷
  167. ۱۶۸٫۰ ۱۶۸٫۱ اسپوزیتو ۱۹۹۸ ص ۱۷ - ۱۸
  168. ترجمه مقاله محمد در دانشنامه بریتانیکا- پاورقی ؛ مترجم محمد باقر معموری
  169. فضل الرحمن، اسلام، ص ۲۸
  170. Amira Sonbol, Rise of Islam: ۶th to ۹th century, Encyclopedia of Women and Islamic Cultures
  171. زوجات النبی صلی الله علیه وآله وسلم ،امیر مهنا الخیامی
  172. سیره ابن هشام؛ چاپ موسسه نور-بیروت، ج ۱، ص ۱۱۴
  173. «پیام نگار (مقدمه، متن و ترجمهٔ خطابهٔ غدیر)»، مقدمه و ترجمه: سید حسین حسینی، انتشارات نگار، چاپ ششم: ۱۳۸۵ صفحه = ؟
  174. از آن جمله‌است: تصویر منتسب به نوجوانی محمد منسوب به راهب ِبُحیری، تصویر منسوب به علی بن موسی رضا در موزه آستان قدس رضوی بقلم نقاش اسپانیایی و یا تصویر منسوب به «راس الحسین» و توسط یک راهب نصرانی.
  175. ۱۷۶٫۰ ۱۷۶٫۱ ۱۷۶٫۲ ۱۷۶٫۳ ۱۷۶٫۴ ۱۷۶٫۵ چهره پیامبر اسلام در روند تصویرگری آئینی (به قلم هلنا شین دشتگل) در وب‌گاه خیمه
  176. نمونه آن را می‌توان در فیلم «فرستاده» ساخته مصطفی عقاد یافت. علمای شیعه و سنی اجازه نمایش محمد و جمعی از صحابه، حتی معاویه و سلمان را ندادند. همچنین است اعتراض عمومی مسلمانان در سراسر جهان به تصاویر چاپ شده در یک روزنامه دانمارکی و نسبت آن به محمد.
  177. دیدگاه دین درباره نقاشی و مجسمه‌سازی
  178. جواز دین برای نقاشی و مجسمه‌سازی
  179. حرمت نقاشی و مجسمه‌سازی
  180. مقدمه سید محمود طالقانی بر انجیل برنابا، نشر نیایش ص ۲۳۴
  181. مقدمه سید محمود طالقانی بر انجیل برنابا، نشر نیایش ص ۲۳۳
  182. Arthure Jeffery
  183. پیمبر شناسی ابن‌عربی
  184. And Muhammad Is His Messenger (محمد، فرستاده اوست) نوشته: آنه ماری شیمل(Annemarie Schimmel) این کتاب با نام محمد رسول خدا با ترجمه:حسن لاهوتی در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ گردیده‌است.

منبع شناسی

  • بخشی از این مقاله از مقالهٔ متناظر در ویکی‌پدیای انگلیسی ترجمه شده‌است. در آن مقاله از منابع زیر یاد شده‌است:
    • جان اسپوزیتواسلام: راه مستقیم. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۹۸، ISBN ۰-۱۹-۵۱۱۲۳۳-۴. ‏
    • جان اسپوزیتوخطر اسلام: افسانه یا واقعیت؟. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۹۹، ISBN ۰-۱۹-۵۱۳۰۷۶-۶. ‏
    • جان اسپوزیتوآنچه هرکس برای شناخت اسلام به آن نیاز دارد. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۲۰۰۲، ISBN ۰-۱۹-۵۱۵۷۱۳-۳. ‏
    • فرانسیس ادوارد پیترزاسلام: راهنمایی برای یهودیان و مسیحیان. انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۳، ISBN ۰-۶۹۱-۱۱۵۵۳-۲. ‏
    • فرانسیس ادوارد پیترزیکتاپرستان: کشمکش و هم‌چشمی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان. انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۳، ASIN: B۰۰۱۲۳۸۵Z۶. ‏
    • فرانسیس ادوارد پیترزمحمد و منشاء اسلام. انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک، ۱۹۹۴، ISBN ۰۷۹۱۴۱۸۷۶۶. ‏
    • فرانسیس ادوارد پیترزدر جستجوی سیمای تاریخی محمد. جریده بین‌المللی مطالعات خاورمیانه، ۱۹۹۱.
    • ویلیام مونتگومری وات. محمد: پیامبر و رجل سیاسی. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۶۱، ISBN ۰-۱۹-۸۸۱۰۷۸-۴. ‏ (چاپ جدید ۱۹۷۴)
    • ویلیام مونتگومری وات. محمد در مکه. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۵۳، ASIN: B۰۰۰IUA۵۲A. ‏
    • دانیل پیترسونمحمد، پیامبر خدا. Wm. B. Eerdmans Publishing Company، ۲۰۰۷، ISBN ۰۸۰۲۸۰۷۵۴۲. ‏
    • اس. ای. نیگوسیان. اسلام: تاریخ، آموزه‌ها و راه و رسم آن. انتشارات دانشگاه ایندیانا، ۲۰۰۴، ISBN ۰۲۵۳۲۱۶۲۷۳. ‏
    • مینو ریوز. محمد در اروپا: افسانه‌سازی هزار ساله غرب. انتشارات دانشگاه نیویورک (ان وای یو)، ۲۰۰۳، ISBN ۹۷۸-۰۸۱۴۷۷۵۶۴۶. ‏
    • فرد ام. دونر. روایات صدر اسلام: آغاز متون تاریخی اسلامی. انتشارات داروین، ۱۹۹۸، ISBN ۰-۸۷۸۵۰-۱۲۷-۴. ‏
    • برنارد لوئیسعرب‌ها در تاریخ. انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۹۳، ۲۰۰۲، ISBN ۰-۱۹-۲۸۰۳۱۰-۷. ‏
    • برنارد لوئیسنژاد و برده‌داری در خاورمیانه: جستاری تاریخی. چاپ جدید، انتشارات دانشگاه اکسفورد، ۱۹۹۲، ISBN ۹۷۸-۰۱۹۵۰۵۳۲۶۵. ‏
    • ویلفرد مادلونگجانشینان محمد: پژوهشی درباره خلفای نخستین. انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۷، ISBN ۰۵۲۱۶۴۶۹۶۰. ‏
    • کارل ارنست. پیروی از محمد: بررسی مجدد اسلام در دنیای معاصر. انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۴، ISBN ۰-۸۰۷۸-۵۵۷۷-۴. ‏
    • آرمسترانگ، کِی.. محمد: زندگینامه‌ای از پیامبر. هارپرکالینز، ۱۹۹۲، ISBN ۰۰۶۲۵۰۸۸۶۵. ‏
    • نیکلاس آود. زنان در اسلام: گزیده‌ای از قرآن و حدیث. راوتلج، ۲۰۰۰، ISBN ۰۷۰۰۷۱۰۱۲۴. ‏
    • هارولد وِین بالارد. سیاحتی در ایمان: دیباچه‌ای بر مسیحیت. دونالد ان. پنی، دابلیو. گلن جونس. انتشارات دانشگاه مرسر، ۲۰۰۲، ISBN ۰۸۶۵۵۴۷۴۶۷. ‏
    • آسما بارلاس. زنان ایماندار در اسلام. انتشارات دانشگاه تگزاس، ۲۰۰۲، ISBN ۰۲۹۲۷۰۹۰۴۸. ‏
    • اموری سی. بوگل. اسلام: مبدا و اعتقادات. انتشارات دانشگاه تگزاس، ۱۹۹۸، ISBN ۰۲۹۲۷۰۸۶۲۹. ‏
    • دانیل براون. یک معرفی نو از اسلام. انتشارات بلک‌وِل، ۲۰۰۳، ISBN ۹۷۸-۰۶۳۱۲۱۶۰۴۹. ‏
    • ورن ال. بولاو. جنس فرمانبردار: تاریچه‌ای از نگرش‌ها نسبت به زنان. برندا شلتون، سارا اسلاوین. انتشارات دانشگاه جورجیا، ۱۹۹۸، ISBN ۹۷۸-۰۸۲۰۳۲۳۶۹۵. ‏
    • مارک آر. کوهن. تحت هلال ماه و صلیب. چاپ مجدد، انتشارات دانشگاه پرینستون، ۱۹۹۵، ISBN ۹۷۸-۰۶۹۱۰۱۰۸۲۳. ‏
    • ماریا ماسی داکاک. اجتماع فره‌مند: هویت شیعیان در صدر اسلام. چاپ مجدد، انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک، ۲۰۰۸، ISBN ۰۷۹۱۴۷۰۳۳۴. ‏
    • گرهارد اندرس. اسلام. کتابهای عصر جدید، ۲۰۰۳، ISBN ۹۷۸-۸۱۷۸۲۲۱۵۶۴. ‏
    • سیزار ای. فاراه. اسلام: باورها و مناسک. پنجم، مجموعه کتابهاب آموزشی بارون، ۱۹۹۴، ISBN ۹۷۸-۰۸۱۲۰۱۸۵۳۰. ‏
    • ریچارد سی. مارتین، سید امیر ارجمند، مارسیا هرمانسن، عبدالقادر طیب، راشل دیویس، جان اوبرت وول. دانشنامه اسلام و دنیای مسلمانان. کتابهای مرجع مک‌میلان، ۲۰۰۳، ISBN ۹۷۸-۰۰۲۸۶۵۶۰۳۸. ‏
    • پی. جی. بیرمن، ت. بیانکیز، سی. ای. باسورت، ای. ون دونزل، دابلیو. پی. هاینریس،. دائره‌المعارف اسلام (آنلاین). بریل (Brill Academic Publishers)، ISSN ۱۵۷۳-۳۹۱۲. ‏
    • لینزی جونز. دائره‌المعارف ادیان. ویرایش دوم، کتابهای مرجع مک‌میلان، ۲۰۰۵، ISBN ۹۷۸-۰۰۲۸۶۵۷۳۳۲. ‏
    • جِین دامن مک‌اولیف. دائره‌المعارف قرآن. بریل (Brill Academic Publishers)، ۲۰۰۵، ISBN ۹۷۸-۹۰۰۴۱۲۳۵۶۴. ‏

همچنین در نگارش این مقاله از مقاله محمد در دانشنامه بریتانیکا و نیز ترجمه آن بسیار استفاده شده‌است.

این کتاب با نام محمد رسول خدا با ترجمه:حسن لاهوتی در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ گردیده‌است.

  • فروغ ابدیت نوشته: جعفر سبحانی
  • محمد(ص) در اروپا. وب‌گاه کتابخانه‌تخصصی‌تاریخ‌اسلام‌وایران (در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۸۵). بازدید در تاریخ مرداد ۱۳۸۷.

پیوند به بیرون

پیامبران و رُسل در قرآن
آدم  · ادریس  · نوح  · هود  · صالح  · ابراهیم  · لوط  · اسماعیل
اسحاق  · یعقوب  · یوسف  · ایوب  · شعیب  · موسی  · هارون  · ذوالکفل  · داود
سلیمان  · الیاس  · الیسع  · یونس  · زکریا  · یحیی  · عیسی  · محمد
مقالات مرتبط : نبی و رسول در قرآن


این مطالب را از سایت ویکی پدیا گذاشتم .

تقریبا میشه گفت همه چیزو کامل و جامع  گفتن . دستشون درد نکه

پرافتخارترین ورزشکار تاریخ المپیک

درباره مایکل فلپس، پرافتخارترین ورزشکار تاریخ المپیک

موفقیت ورزشی مایکل فلپس، این روزها در ایران، حتی در میان کسانی که به ندرت خبرها و رویدادهای ورزشی را دنبال می‌کردند، بازتاب جالب توجهی پیدا کرده است. عدم موفقیت کاروان ورزشی ایران در پکن، همراه با خبر باورنکردنی کسب این همه مدال و نشان از سوی تنها یک ورزشکار، سؤال‌های زیادی در ذهن مردم ایجاد کرده است.

به راستی ماشین قهرمان‌سازی کشورهای دیگر چگونه و تحت چه مکانیسمی، قهرمان ورزشی تربیت می‌کند؟ چرا این ورزشکاران اشباع‌ناپذیر به نظر می‌رسند و کسب یکی دو مدال جهانی و المپیکی و چند قرارداد تجاری آنها را به سقف آرزوهای شخصی‌شان نمی‌رساند؟ و آیا مایی که عادت داریم از قهرمانان خود اسطوره‌ بسازیم و یک شبه آنها را به اسوه‌های اخلاقی مسلم تبدیل کنیم، راه خطا را طی نمی‌کنیم؟ آیا بهتر نیست، ستاره‌هایمان را زمینی و دوست‌داشتنی حفظ کنیم و شرایط را طوری فراهم آوریم که آنها تنها بر «حرفه» ورزش خود تمرکز کنند.

اینها سؤالاتی هستند که اینجا و آنجا، در تاکسی و بیمارستان و نشریات و در گفتگوهای خودمانی با ادبیات و استدلال‌ها و گرایشات شخصی مختلف به آنها پرداخته می‌شود.

اما، در این پست می‌خواهم گریزی بزنم به بیوگرافی مایکل فلپس:

Michael Phelps (3).jpg

مایکل فلپس Michael Phelps در 30 ژوئن سال 1985 در مریلند به دنیا آمد. پدر و مادر مایکل، «فرد» و «دبی» نام دارند. پدر مایکل یک آدم نظامی بود و مادرش آموزگار دبیرستان. مادر مایکل، معلم موفقی است و توانسته دو بار، عنوان بهترین آموزگار سال را در مریلند به دست آورد. مایکل فلپس، در خواهر بزرگ‌تر به نام‌های هیلاری و ویتنی دارد.

پدر مایکل، ورزشکار خوبی بود و  توانست این ویژگی را به فرزندانش هم منتقل کند. هیلاری -خواهر مایکل- استعداد زیادی در شنای پرونه داشت، ولی شنا را سرانجام کنار گذاشت، خواهر دیگر مایکل یعنی «ویتنی» مدت بیشتری به شنا ادامه داد و حتی در سن 15 سالگی در سال 1996، تلاش کرد وارد تیم المپیک آمریکا شود ولی موفق به این کار نشد و مدتی کوتاهی بعد از این عدم موفقیت، به علت ناراحتی فتق دیسک بین مهره‌ای ، مجبور به خاحافظی از دنیای شنا شد. مایکل چیزهای زیادی از خواهرنش در مورد شنا آموخت، شاید یکی از مهم‌ترین این تعلیمات، اهمیت سعی و تلاش در این رشته ورزشی بود.

در مورد دوره خردسالی فلپس چیز زیادی در سایت‌های اینترنتی منتشر نشده است، به جز اینکه در دوره‌ای پزشکان تشخیص داده بودند که او مبتلا به اختلال بیش‌فعالی و کمبود توجه یا ADHD است.

مایکل فلپس، عملا هنگامی که 7 سال داشت، شنا کردن را شروع کرد. به گفته خودش در نخستین بارهایی که وارد استخر می‌شد از فرو رفتن صورتش در آب وحشت داشت، به همین خاطر ترجیح می‌داد به پشت شنا کند، پس جای تعجب نیست که نخستین مهارتی که او در ورزش آموخت، شنای کرال پشت باشد.

دوره کودکی فلپس با ورزش شنا و انجام ورزش‌های دیگر به طور پراکنده، سپری می‌شد، تا اینکه سال 1996 فرارسید، دراین سال بود که تمایل مایکل برای دنبال کردن جدی ورزش شنا با تماشای مسابقات شنای المپیک 1996 آتلانتا و به خصوص رقابت دو ورزشکار خوب شنای آمریکا در این سال یعنی تام مالکو و تام دولان، افزون‌تر شد.

اما در سال 1996، اتفاق ناگواری برای مایکل رخ داد. پدر و مادر مایکل بعد از سال‌ها اختلاف از هم جدا شدند. سرپرستی مایکل و دو خواهرش به مادر مایکل سپرده شد و از این زمان تا به امروز ارتباط مایکل با پدرش بسیار محدود شده است.

مایکل که شنا را از استخر مدرسه‌اش شروع کرده بود، در این زمان احساس کرد که نیاز به آموزش و مربی بهتری دارد، بنابراین به باشگاه ورزش‌های آبی بالتیمر شمالی رفت، جایی که مربی‌ای به نام «باب بومن» را ملاقات کرد، مربی‌ای که پی به استعدادهای فلپس برد.

دست و پاهای کشیده و کف پا و دست بزرگ او به همراه سعی تلاش زیاد مایکل نقاط قوت او بودند، اما انگیزه و تمایل شدید او برای برد و قهرمانی نقش مهم‌تری در زندگی ورزش او ایفا کرد، مایکل به هیچ عنوان پیروزی کس دیگری را تحمل نمی‌کرد، حتی یک بار که در مسابقه‌ای در نوجوانی از یک شناگر هم سن و سالش عقب افتاد، عینک شنایش را به گوشه‌ای پرت کرد، طوری که مربی‌اش مجبور شد او را به گوشه‌ای ببرد و به او تذکر دهد که دیگر این کار را تکرار نکند. در دوره نوجوانی به جز پرداختن به شنا، او از هر نظر یک نوجوان عادی بود، کتاب‌هایی در مورد قهرمانان ورزشی مثل «لارنس آرمسترانگ» و «وینس لومباردی» می‌خواند و شب‌ها در کنارگربه‌اش -ساوانا- به خواب می‌رفت!

Michael Phelps (2).jpg

سال 1999: در سال 1999، مایکل به تیم ملی ب آمریکا راه یافت و موفق شد رکورد شنای 200 متر پروانه را در رده سنی جوانان جابجا کند.

در سال 2000 او در مسابقات کشوری سوم شد و در مسابقات انتخابی تیم ملی برای املپیک سیدنی، به مقام دومی رسید و به عضویت تیم المپیک درآمد.

المپیک سیدنی: در این مسابقات او بیشتر از 15 سال نداشت، و بنابراین جوان‌ترین شناگر تیم المپیک آمریکا در 68 سال گذشته محسوب می‌شد. در سیدنی فلپس در 200 متر پروانه پنجم شد.

در پایان سال 2000، او هفتمین ورزشکار برتر دنیا در رشته شنای 200 متر پروانه بود و در 400 متر انفرادی عنوان 44 ام  جهانی را داشت.

سال 2001: در این سال فلپس در مسابقات کشوری موفق به شکستن رکورد شنای 200 متر پروانه شد و در 100 متر پروانه مدال طلا را گرفت. در همین سال او نخستین مدال بین‌المللی خود را به دست آورد و در مسابقات قهرمانی جهان در فوکوآکای ژاپن، مدال طلا گرفت.

دیگر ورزشکاران کهنه‌کار شنا برای رقابت با این پدیده نوجوان دچار مشکل شده بودند و اسپانسرها مرتبا بر در اتاق او ضربه می‌زدند.

سال 2002: فلپس 4 عنوان قهرمانی در مسابقات کشوری به دست آورد: 100 و 200 متر پروانه و 200 و 400 متر انفرادی، او موفق شد در 200 متر رکورد دنیا را بشکند. در این سال او در مسابقات قهرمانی پن پاسیفیک دو مدال طلا در رشته‌های 200 متر و 400 متر انفرادی کسب کرد و در 200 متر پروانه نقره گرفت.

موفقیت‌های ورزشی فلپس در این زمان باعث شد که رسانه‌ها و علاقه‌مندان رشته شنا، شروع به مقایسه او و شناگر مشهور استرالیا «یان تورپ» کنند. همه مشتاق بودند که بدانند که قدرت و سرعت و استقامت فلپس بیشتر است یا «تورپدو»! این موضوع برای مایکل که چند سال نوارهای ضبط شده از مسابقات یان تورپ را برای آموزش تماشا می‌کرد، افتخاری محسوب می‌شد.

بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان در سال 2003، مایکل بر مسابقات قهرمانی کشور تمرکز کرد و مبدل به نخستین کسی شد که در این مسابقات در 3 رشته متفاوت قهرمان شده است، او موفق شد در 200 متر آزاد، 200 متر پشت و 100 متر پروانه قهرمان شود.

در سال 2003، مایکل در مسایقات شنای قهرمانی جهان در بارسلون اسپانیا شرکت کرد. او توانست در این مسابقات به خوبی پاسخی به اظهار نظر مربی استرالیا بدهد که مقایسه او را با یان تورپ غیرمنصفانه خواند بود ، چرا که او موفق شد، 6 مدال بگیرد و 5 رکورد را جا به جا کند!

موفیت‌های فلپس ادامه داشت و او در مسابقات قهرمانی آمریکا در کالج پارک مریلند در برابر تماشگران علاقه‌مند زادگاهش موفق شد، 5 عنوان قهرمانی را کسب کند.

موفیت‌های ورزشی فلپس باعث شد که در سال 2004، با 10 شرکت قرارداد تبلیغاتی امضا کند که شرکت‌هایی مثل Visa, Omega, AT&T Wireless, Power Bar از جمله آنها بودند. در این سال، مایکل موفق شد، مجددا 5 عنوان قهرمانی را به دست بیاورد.

مایکل مراحل آمادگی برای المپیک آتن را با سودای تکرار رکورد «مارک اسپیتز» که موفق شده در المپیک سال 1972، 7 مدال طلا را کسب کند، شروع کرد. یک شرکت هم جایزه‌ای یک میلون دلاری برای او در صورت تکرار این رکورد پیشنهاد کرده بود.

فلپس موفق نشد که رکورد اسپیتز را تکرار کند اما کسب 6 مدال طلا و دو عنوان سومی را مگر می‌شود عدم موفیت لقب داد؟!

Michael Phelps.jpg

بعد از المپیک آتن، فلپس آنقدر مشهور شده بود که به صورت مرتب از سوی نشریات و برنامه‌های پرتماشگر تلویزیونی آمریکا دعوت به مصاحبه می‌شد، در این زمان او در یک سری برنامه تلویزونی مثل «صبح به خیر آمریکا» و «شوی شبانه» شرکت کرد. همچنین در یک تور دور آمریکا برای تبلیغ ورزش شنا شرکت کرد.

شناگر مشهور جهان که در این زمان 19 ساله بود،البته لغزش‌هایی هم داشت، یک شب او را در حالی که در حالت مستی رانندگی می‌کرد دستگیر کردند، او به همین خاطر محکوم به پرداخت 250 دلار جریمه شد و مجبور شد که در برنامه همایش «مادران علیه الکل» شرکت کند و در مدرسه‌های محلی در مورد مضار الکل سخنرانی کند، او همچنین به 18 ماه حبس تعلیقی محکوم شد.

مایکل در سال 2005، در دانشگاه میشیگان ثبت‌نام کرد.

اما پیروزهای متعدد، میل و تمایل شدید مایکل را کم نمی‌کرد، او قصد داشت در شنا به همان جایگاهی برسد که «مایکل جردن» در بسکتبال و «تایگر وود» در گلف رسیده بودند. مسابقات قهرمانی جهان در ملبورن استرالیا چنین فرصتی را به او داد. در این مسابقات در سال 2007، او توانست 7 مدال طلا بگیرد و پنج رکورد جهانی را بشکند.

راز پیروزهای مایکل فلپس: آمیزه‌ای از فیزیک بسیار مناسب و استثنایی برای ورزش شنا، میل و انگیزه مهارنشدنی برای برد و تمرین‌های سنگین علمی روزانه را را می‌توان کلید پیروزهای مایکل فلپس دانست.

اندام استثنایی: کارشناسان می‌گویند که گویی بدن مایکل فلپس برای ورزش سنا ساخته شده است. فلپس 193 سانتیمتر قد و 83.9 کیلوگرم وزن دارد، فاصله نوک انگشت‌های دو دوست او در حالت گشوده، 200 سانتیمتر است. در مقابل پاهای او نسبت به قامتش، کوتاه است، چیزی که مناسب ورزش شناست. فلپس کف دست و پاهای بزرگی دارد، اندازه کفش او 50 است. با این ابعاد، پاها و دست‌های فلپس در واقع در حکم پاروهایی هستند که او را در آب جابجا می‌کنند.

Michael Phelps (1).jpg

انعطاف فوق‌العاده مفاصل دست و پا، چیزی دیگری است که در کنار تکنیک خوب، از فلپس یک ورزشکار استثنایی ساخته است.

 پیروزی‌های فلپس در سایه تمرین‌های منظم روزانه 2 تا 5 ساعته به دست می‌آید، تمرین‌های او به حدتی طاقت‌فرسا و انرژی‌خواه است که او می‌باید روزانه 12 هزار کالری غذا دریافت کند!

المپیک پکن: فلپس در المپیک پکن تا ساعت نگارش این سطور 6 مدل طلا به دست آورده است، او هنوز دو مسابقه دیگر هم پیش رو دارد که در صورت پیروز در آنها رکورد 8 مدال طلا را در یک دوره کسب می‌کند، این دو مسابقه 100 متر پروانه و 4 در 100 متر مختلط تیمی هستند.

با احتساب مدال‌های فلپس در این دوزه از المپیک و المپیک آتن، او تا این لحظه 12 مدال طلا در المپیک کسب کرده است و پرافتخارترین ورزشکار تاریخ المپیک محسوب می‌شود و بالاتر از ورزشکاران نامی همچون کارل لوئیس (آمریکا، دو میدانی)، لاریسا لاتینینا (شوروی سابق، ژیمناستیک)، مارک اسپیتز (آمریکا، شنا) و پاروو نورمی (فنلاند ، دومیدانی) قرار گرفته می‌گیرد که هر یک 9 مدال طلای المپیکی دارند.

منابع: ویکی‌پدیا، سایت شخصی مایکل فلپس، بیوگرافی فلپس

زندگینامه استاد شجریان

زندگی

محمدرضا شجریان، اول مهر ۱۳۱۹ در مشهد زاده شد. آوازخوانی را از کودکی با همان لحن کودکانه آغاز کرد. از کودکی با توجه به استعداد و صدای خوبش تحت تعلیم پدر که خود قاری قرآن بود مشغول به پرورش صدای خویش شد و در سال ۱۳۳۱، برای نخستین بار، صدایش از رادیو خراسان پخش می‌شود. وی در سال ۱۳۳۸ به دانشسرای مقدماتی در مشهد رفت و از همان سال برای نخستین بار با یک معلم موسیقی آشنا شد.[۳]

وی پس از دریافت دیپلم دانشسرای عالی، به استخدام آموزش و پرورش در آمد و به تدریس مشغول شد و در این زمان با سنتور آشنا شد. در سال ۱۳۳۷ به رادیو خراسان رفت و در رشته آواز مشغول فعالیت شد. سپس برای اجرای برنامه‌های گلها به تهران نزد استاد پیرنیا دعوت شد و در بیش از یکصد برنامه گلها و برگ سبز شرکت کرد. شجریان در سال ۱۳۴۰ ازدواج کرد که حاصل آن سه دختر و یک پسر (همایون) بود.[۳] او در سال ۱۳۴۶ به تهران رفت و با احمد عبادی آشنا شد و از سال ۱۳۴۶ در کلاس اسماعیل مهرتاش شرکت نمود. همچنین برای آموختن خوشنویسی در انجمن خوشنویسان نزد استاد ابراهیم بوذری رفت. او از سال ۱۳۴۷، خوشنویسی را نزد استاد حسن میرخانی ادامه داد. وی در سال ۱۳۴۹، درجهٔ ممتاز را در خوشنویسی بدست آورد.[۳]

شجریان تا سال ۱۳۵۰ با نام مستعار سیاوش بیدکانی با رادیو همکاری می‌کرد، ولی بعد از آن از نام خود استفاده کرد.[۳] در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیف‌های آوازی را نزد وی دنبال کرد.[۳] در سال ۱۳۵۱ در برنامهٔ گلها با استاد نورعلی خان برومند آشنا شد و به آموختن شیوهٔ آوازی طاهرزاده نزد او پرداخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیه ردیف‌های موسیقی و شیوه‌های تصنیف‌خوانی را فرا گرفت. در همین سال به همراه گروهی از هنرمندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگ‌فر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون و داوود گنجه‌ای، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا نهاد.

وی شیوه‌های آوازی اقبال السلطان، تاج اصفهانی، میرزا ظلی، ادیب خوانساری، قوامی و بنان را روی صفحات و نوارها به دقت دنبال کرد. از سال ۱۳۵۴، تدریس هنرجویان را در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با تعطیلی این رشته کار تدریس خود را پایان داد. در سال ۱۳۵۵ به همراه هوشنگ ابتهاج و برخی هنرمندان دیگر از رادیو کناره‌گیری کرد.[۳] شجریان در سال ۱۳۵۶ شرکت دل‌آواز را بنیان‌گذاری کرد. همچنین در سال ۱۳۵۷ در مسابقه تلاوت قرآن کشوری رتبه اول را به دست آورد.[۳]

در ۱۳۵۷ چندین سرود میهنی اجرا کرد و همکاری خود را با سازمان‌های دولتی ادامه نداد و در خانه به تحقیق و تدوین ردیف‌های آوازی پرداخته و به آموزش شاگردان قدیمی‌اش همت گماشت. در فاصله سال‌های دههٔ شصت، شجریان همکاری گسترده‌ای را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل ‌آن آلبوم‌هایی چون ماهور، بیداد همایون، آستان جانان، نوا و دستان بود. در این سال‌ها به همراه گروه عارف کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا کرد.[۳]

پس از سال ۱۳۶۸ به همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی به اجرای کنسرت در آمریکا و اروپا پرداخت. این گروه در سال بعد، کنسرت‌هایی را برای جمع‌آوری کمک مردم دنیا به زلزله‌زدگان رودبار انجام داد. آلبوم‌های دل مجنون، سرو چمان، یاد ایام و آسمان عشق با همکاری گروه آوا و نیز دلشدگان با آهنگسازی حسین علیزاده در این سال‌ها منتشر شدند. در سال ۱۳۷۴، شجریان کنسرت‌هایی در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری، کرمان و سنندج برگزار کرد و در همین سال، آلبوم چشمه نوش را ‌با محمدرضا لطفی و مدتی بعد، در خیال را با همکاری مجید درخشانی منتشر کرد. وی در سال ۱۳۷۷، آلبوم شب، سکوت، کویر را با آهنگسازی کیهان کلهر منتشر کرد که کیهان کلهر را به عنوان یک نوازندهٔ سرشناس کمانچه مطرح کرد.

شجریان در سال ۱۳۷۸ جایزه پیکاسو را از طرف سازمان یونسکو دریافت کرد.[۴] از سال ۱۳۷۹ با حسین علیزاده، کیهان کلهر و پسرش همایون به اجرای کنسرت پرداخت که حاصل آن، آلبوم‌های زمستان است، بی تو به سر نمی‌شود، فریاد، ساز خاموش و سرود مهر بود. در سال ۱۳۸۲، به همراه همین گروه برای کمک به زلزله‌زدگان بم کنسرتی در تهران با نام هم‌نوا با بم اجرا کرد.

از سال ۱۳۸۶، شجریان به همکاری با گروه آوا پرداخت و کنسرت‌هایی در تهران، اصفهان، اروپا، آمریکا و کانادا اجرا کرد. در همین سال و در مراسم درگذشت مادرش، پس از ۳۰ سال، دعای ربنا را دوباره خواند.[۵] شجریان اکنون به همراه پسرش همایون شجریان به ترویج و اشاعه موسیقی اصیل و سنتی ایرانی می‌پردازد. پس از برگزاری کنسرت شجریان در ونکوور کانادا، گلوب اند میل، شجریان را افسانهٔ موسیقی شرق معرفی کرد.[۶]

 کنسرت‌ها

شجریان کنسرت‌های زیادی برگزار کرده‌است، که کنسرت راست‌پنجگاه به همراه محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ‌فر از مهم‌ترین آنها به شمار می‌رود. از کارهای دیگرش، همکاری با گروه عارف و شیدا و همچنین چاووش بود که آثاری به یادماندنی موسیقی ایران را شامل می‌شوند. کنسرت هم نوا با بم نیز از جمله کنسرت‌های به یاد ماندنی استاد شجریان می‌باشد که در آن کنسرت، سبک جدیدی از آواز مرغ سحر را با هم‌خوانی فرزند برومندش اجرا نمود. پس از آن با اجرای کنسرت‌های بسیار به همراه استادان دیگر به شناساندن موسیقی ایران در جهان کارهای بسیاری انجام داد که هنوز هم ادامه دارد. به همراه پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، محمد موسوی، داریوش پیرنیاکان، حسن کسایی و دیگر استادان، کارهای بسیاری ضبط کرده‌است. وی در بهار ۱۳۸۶ به همراه مجید درخشانی، سعید فرج‌پوری، محمد فیروزی و فرزندش همایون شجریان، کنسرت‌هایی در چند کشور اروپایی انجام داد. این کنسرت، در تابستان و پاییز ۱۳۸۶ در تهران و اصفهان نیز اجرا شد.

استادان آواز

اسماعیل مهرتاش، رضاقلی‌میرزا ظلی، تاج اصفهانی، احمد عبادی، عبدالله دوامی، اقبال‌السلطان آذر، قمرالملوک وزیری، نورعلی برومند و محمود کریمی از جمله استادانی بودند که محمدرضا شجریان ردیفها، گوشه‌ها، و دوره‌های آوازی موسیقی ایرانی را نزد آنها تمرین کرد. وی همچنین نوازندگی سنتور را نزد جلال اخباری و استاد فرامرز پایور آموخت. خود عبدالله خان دوامی شاگرد افرادی چون میرزا عبدالله و درویش خان از بزرگان موسیقی و آواز ایرانی بوده‌است.

همکاری با رادیو و تلویزیون

برای اولین بار در سن ۱۰ سالگی به تلاوت قرآن در رادیو محلی پرداخت و در سال ۱۳۳۷، ۱۸ ساله بود که مشغول به همکاری با رادیو خراسان شد. سال ۱۳۴۶ به تهران آمد و در اواخر دهه ۴۰ و تا سال ۵۶ با «رادیو ایران» همکاری کرد. به دلیل مخالفت خانواده با نام مستعار «سیاوش بیدگانی» در برنامه «برگ سبز» و «گلهای تازه» اجراهای بسیاری توسط کنسرت رادیو به همراه محمدرضا لطفی، جلیل شهناز، حسن ناهید، ناصر فرهنگ‌فر و دیگر نوازندگان آن دوره اجرا کرد. در سال‌های آخر حکومت محمدرضا شاه پهلوی، شاه ایران، همکاری خود را به گفته خود به دلیل «پخش آهنگ‌های مبتذل» با رادیو و تلویزیون قطع کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و متعاقب آن انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ و قطع برنامه‌های موسیقی، همکاری او نیز با رادیو قطع شد.

در سال‌های اخیر و پس از اصلاحات، رادیو فرهنگ، در برنامه نیستان برخی از کارهای قدیمی و جدید او را پخش می‌کند، همچنین شبکه چهار جمهوری اسلامی در برنامه‌ای تحت عنوان آوای ایرانی، با استفاده از «گنجینه گلهای تازه رادیو ایران» آواز شجریان را همراه با تصاویری از خوشنویسی، نگارگری و دیگر هنرهای ایرانی پخش می‌کند.اخیرا در حال تدارک کنسرتی در دوبی میباشد.

 جوایز

در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت جایزه پیکاسو و دیپلم افتخار از طرف سازمان یونسکو در پاریس شد. این جایزه هر پنج سال به هنرمندی که برای شناساندن فرهنگ و هنر کشورش می‌کوشد اهدا می‌شود. پیش از وی، این جایزه را نصرت فاتح‌علی‌خان خواننده قوالی از پاکستان دریافت کرده بود.

 محتوای کاری

بیشتر آوازها و تصنیف‌های اجرا شده گزیده‌ای بوده از اشعار شاعران بزرگ ایران چون سعدی، حافظ، مولوی، باباطاهر، خیام، عطار و برخی تصنیف‌های قدیمی با مضامین عاشقانه، و اجتماعی. وی همچنین، در برخی کنسرت‌ها و کارهای جدیدتر خود از «شعر نو» شاعرانی چون فریدون مشیری، نیما یوشیج، سهراب سپهری، شفیعی کدکنی، مهدی اخوان‌ثالث و هوشنگ ابتهاج استفاده کرده‌است. از جمله کارهای مشترک او گزیده‌ای است از رباعیات خیام با صدای شجریان و رباعی‌خوانی احمد شاملو.

 خوشنویسی

محمدرضا شجریان علاوه بر استعدادش در آوازخوانی، علاقه زیادی به خوشنویسی ایرانی دارد، او از سال ۱۳۴۴ به فراگیری خوشنویسی نزد استادان ابراهیم بوذری، و حسین میرخانی می‌پردازد. در حال حاضر ایشان سبک ویژه خوشنویسی خود را دنبال می‌کنند و در ضمن دارای درجه ممتاز نستعلیق می‌باشد.

آثار

 کنسرت‌ها

شاگردان