از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

از هر دری سخنی ...

خدایا ! تا خدائیش باش ...

شهریار شاعر شور و مستی

شهریار  شاعر شور و مستی

 

نام او سیدمحمدحسین بهجت تبریزی است.وی فرزند یکی از وکلای درجه اول تبریز و اهل علم و ادب آذربایجان به نام حاج میرآقا خشکنابی در شهریور ماه ۱۲۸۳ شمسی (به روایتی ۱۲۸۵ شمسی) در تبریز دیده به جهان گشود.

استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی، شاعر پرآوازه معاصر ایران است که در شعر خود به «شهریار» تخلص می کرده و با چیرگی تمام به زبانهای «فارسی» و «ترکی» شعر می سروده است. نفوذ معنوی کلام شیرین این شاعر از یک سو در همه جای سرزمین پهناور ایران بر سراچه دل کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان نشسته و هر ایرانی غزلی، قطعه ای و یا لااقل بیتی از «شهریار» بر لوح خاطر خویش سپرده است و از سوی دیگر آوازه شهرت این عاشق دلسوخته از فراسوی مرزهای ایران به سرزمین های دیگر و بویژه کشورهای ترک زبان رسیده و سخنان دلنشینش روشنی بخش دل شیفتگان گشته و هر ترک زبانی که منظومه حیدربابای او را شنیده منقلب گشته و بر روح لطیف و دل باصفا و هنری همتای او آفرین گفته است.
● شهریار کیست؟
نام او سیدمحمدحسین بهجت تبریزی است. در اوایل شعری «بهجت» تخلص می کرد و بعداً دو بار با فال حافظ تخلص خواست که دو بیت زیر شاهد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخلص او را «شهریار» تعیین کرد:
«چرخ سکه دولت به نام شهریاران زد
روم به شهر خود و شهریار خود باشم»
و شاعر ما «بهجت» را به «شهریار» تبدیل کرد و به همان نام معروف شد. 

وی فرزند یکی از وکلای درجه اول تبریز و اهل علم و ادب آذربایجان به نام حاج میرآقا خشکنابی در شهریور ماه ۱۲۸۳ شمسی (به روایتی ۱۲۸۵ شمسی) در تبریز دیده به جهان گشود.
شهریار شخصیتی روشن بین است و از اول زندگی به وسیله رویا هدایت می شده است. دو خواب او که در بچگی و اوایل جوانی دیده معروف است: اولی خوابی است که در ۱۳ سالگی موقعی که با قافله از تبریز به سوی تهران حرکت کرده بود در اولین منزل بین راه (قریه باسمنج) دیده است و شرح آن این است که شهریار در خواب می بیند که روی قله کوه ها طبل بزرگی می کوبد و صدای آن طبل در اطراف و جوانب می پیچد و به قدری صدای آن رعدآساست که خودش نیز وحشت می کند. این خواب شهریار را می توان به شهرتی که پیدا کرده و بعدها هم بیشتر خواهد شد، تعبیر کرد. خواب دوم را شهریار در ۱۹سالگی می بیند و آن زمانی است که عشق اولی شهریار دوران آخری خود را طی می کند . خواب می بیند که به زیر آب رفته و در قعر استخر سنگی به دست شهریار می افتد که چون روی آب می آید ملاحظه می کند که آن سنگ گوهر درخشانی است که دنیا چون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند شبچراغ راه یافته است. این خواب شهریار هم بدین گونه تعبیر شد که معشوقه در اندک زمانی از کف شهریار رفت. شاعر در منظومه «زفاف شاعر» شرح آن را به شعر گفته. در همان بهجت آباد تحول عارفانه ای برای شهریار دست می دهد که گوهر عشق و عرفان را در نتیجه آن تحول می یابد.
شهریار در سالهای آخر دوران تحصیل در رشته پزشکی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد و این ناکامی موهبتی بود الهی که آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعله ور ساخت، تحولات درونی او را به فضای معنوی ویژه ای کشانید تا جایی که از بند علائق رست و در سلک صاحبدلان درآمد و سروده هایش رنگ و بوی دیگری یافت.
استاد در سالهای دفاع مقدس، هرگز سلاح قلم بر زمین ننهاد و رسالت هنر را فراموش نکرد، بلکه با چامه های پرشور، رزمندگان دلاور اسلام را تهییج می کرد.
مقام معظم رهبری تعهد هنری «شهریار» را با دیدی گوهرشناسانه این گونه زیبا و موجز بیان فرموده اند: «درخشانترین هنر شهریار آن است که وظیفه تاریخی خود را شناخت و با همه وجود و به کمال خلوص به آن عمل کرد.»
شهریار از معدود شاعرانی است که قلم اش مرزها را شکست و اندیشه های تابناکش از قله متواضع حیدربابا به پهن دشت جهان پرکشید.
استاد شهریار همانند یک مسلمان واقعی، اسلام را نه تنها دین اخلاق و وجدان که دین سیاست می دانست و منتظر بود اسلام حاکمیت را به دست بیاورد. نخستین الفبایی که شهریار یاد گرفت، الفبایی اسلامی و نخستین کتابی که خواند قرآن بود. وی همه ویژگی های یک مسلمان را حمل می کرد.
● تأثیر حافظ بر غزلیات شهریار و عشق شهریار بر حافظ
یکی از بزرگترین نمایندگان غزل در ادبیات معاصر ایران است که به نظر بعضی، بزرگترین آنان و ملقب به «حافظ ثانی» می باشد.
وی در هیچ دوره از زندگی پرفراز و نشیبش از حافظ و روحانیت وی جدا نشد. تعلق خاطر شهریار نسبت به حافظ نه تنها در اشعارش بلکه در شخصیت، جهان بینی، طرز زندگی، علم و عرفانش قابل مشاهده است. او خود را به صورت شاگرد «مکتب عشق» استاد خود می دید و همواره در راه عرفان وی قدم برمی داشت. سراسر دیوان شهریار از علاقه و عشق به حافظ آکنده است.
لطف سخن شهریار در بیان ادراک های غریزی که لازمه جوانی است به حد اعلا می رسد. شهریار با گنجینه پایان ناپذیری که از لغات و مصطلحات و امثله ای که پیش از هر عبارتی برای القای احساس، همنوای دل عارف و عامی است، کلام خود را به نهایت تأثیر و نفوذ می رساند. در بیان این عواطف شاعر درد خویش را بهانه می جوید و تلخی پند را به شیرینی کلمات و شور بیان می زداید. کمتر شاعری است که اصطلاحات رایج به کارگیرد و ایهامی بدیع بیافریند. دلیری طبع و غنای اندیشه و دستیابی شهریار به خزائن از مصطلحات روزمره برای بیان حال و هوایی که در آن است وی را قادر ساخته تا فراتر از تمناهای مادی و به سوی ملکوت، عالم عرفان و الهیات به پرواز درآید. تمایل روحی شاعر به عشقی آسمانی و ملهم از آیات قرآنی، احادیث و روایات و اخبار عرفان و سیر در معراج حکمت اشراق، وی را به سوی محبتی آسمانی عروج می دهد که برازنده طبع باشکوه و هنر مجلل اوست.در خیل مشتاقان شعر، نام «استاد شهریار» که کلام ذوق آفرینش ترجمان عالی ترین مضامین ناب بشری است، جلایی خاص دارد. او که از نخستین دوره های شاعری و بروز طبع خداداد شعری اش کلامش مقبولیت عام یافت و در هر کوی و برزن شهرت شیدایی و قول غزلش ورد زبان صاحبدلان شد، بیگمان قدر و معرفتش بر اهل کمال مؤید است. از دیدگاه او شعر مساوی با حیات انسانی است و بی آن زندگی مساوی است با مرگ و عدم و باز بر این باور است که «... هنر تشعشعی است از ذات پاک الهی در نفوس بشر، کامل تر از همه اسمش وحی است که مخصوص انبیاست، یک کلاس پایین تر از آن اسمش الهام است که مخصوص عرفاست، عارف ممکن است سخنش به نظم باشد که به او شاعر می گویند...»
نکته سنجان وادی ادب همه بر این باورند که شعر شهریار واجد همه خصوصیات شعری است. اما سخن شهریار آنگاه جهانگیر می شود که با شهد عشق در هم می آمیزد در غیر این صورت از نظر او سخن از قالب های «نو و کهن» خاص قشریون ادبی است چرا که: «چیزی که مسلم است تنها تازگی کافی نیست که چیزی را قبول خاطر همه سازد و در هر چیزی شرط اول خوبی و زیبایی است، بعد چیزهای دیگر...»
روانی کلام و غزلش زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد که از «عشق» می گوید و این حالت بی ترجمان را به روانی آب تفسیر می کند. بی دلیل هم نیست که خود را باقی و پاینده می شمارد.
به حقیقت این سیر صعودی عاشقانه در باب خود استاد مصداق به عینه می یابد، چرا که از عشق مجاز و هوایی ره به دیار خلوتیان راز و مبرا از نیاز می برد و در غایت درد می سراید:
فرمانبر شیطان تن گر خواهی ام، معذور دار
من در قلوب عاشقان فرمانروایی می کنم
این عشق خاکی را که روز از جان افلاکی جداست
شب، بال پرواز از بر عرش خدایی می کنم
و چون پرورده دامان «عشق» است، جای جای سخنش آهنگ موزون و دلکش عشق را دارد و راز ماندگاری او و اشعار او همین نکته است. به همین خاطر کلام شهریار و دعوت او در همین سر لطیف نهفته است؛ کلام او تنها حدیث نفس نیست. آرزو دارد که «آیین محبت»، قانون ملت ها و دولت ها شود و در این سودا می سراید:
شهریارا! اگر آیین محبت باشد
چه بهشتی و چه دنیای بهشت آیینی
او از بی توجهی غربیان به اصطلاح متمدن که در همه علوم وامدار مشرق زمین هستند، هم زبان با تالی خود- اقبال- است که می گوید:
سوز و ساز و درد و داغ از آسیاست
هم شراب و هم ایاغ از آسیاست
عشق را ما دلبری آموختیم
شیوه آدمگری آموختیم
به همین دلیل است که نام او وجهه جهانی یافته است و حتی در سبک بیانش که غالباً غزل است، لطف و صمیمیت موج می زند. زبانش، زبان حال سرخوشان دیار دلدادگی است، لذا در میان همه شاعران این «کهن بوم و بر» به مقام شامخ حافظ ارادتی تام و تمام دارد و از او مدد می طلبد:
ای زیارتگه رندان قلندر برخیز
توشه من همه در گوشه انبانه توست
همت ای پیر که کشکول گدایی در کف
رندم و حاجتم آن همت رندانه توست
و
ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان
شهریار آمده دربان در خانه توست
پیام شهریار، پیام عشق و محبت است؛ عشقی همگانی که دعوت به مهربانی و یکدلی و سرآمد همه امور است. باید ایمان داشت که ندای عاشقان همیشه باقی است و دیگر نواها را شوری و بقایی نیست:
افسون عشق باد و انفاس عاشقان
باقی هر آنچه دیدیم، افسانه بود و واهی
و در حقیقت، هرگونه کمال و تکاملی از عشق ساخته است:
مکتب عشق بماناد و سیه حجره غم
که در او بود، اگر کسب کمالی کردیم
و بر این نکته واقف است که سوز کلامش به دولت عشق و وابسته است:
تا هست تاج عشق توام بر سر، ای غزال
شیرین بود به شهر غزل، شهریاری ام
و سعادت همیشگی را از آن عاشقان صادق نفسی می داند که در میدان وفاداری سر ارادت باخته اند:
هر که سر باخت به چوگان وفا
گوی میدان سعادت او برد
و اگرچه بر این باور است که سرانجام محبت، محنت است:
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت، شب تار کسی
سود بازار محبت، همه آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی بازار کسی
اما چه باک که باز بزرگی و عزت آن قابل قیاس با هیچ پدیده ای نیست:
من جرعه کش مفلس میخانه عشقم
باشد که به جامی نخرم کوکبه جسم
همه انسان ها وارث این عشق «شوکت سوز» هستند. آخرین سخن به اهل زمانه از خامه توانای شهریار شعر ایران این است:
به حق آن خداوندی که ما را
گهی شادی جزا بخشد، گه غم
بیایید از محبت این جهان را
به خود جنت کنیم و آن جهان هم
خطاب شهریار، خطابی است جهانی، چرا که سخن دل همه اهل معرفت است و چنان که شنیدیم، سخن شاگرد خواجه شیراز لطفی دگر دارد و شایسته است که نام این بزرگ استاد به بقای همه عصرها و همه نسل ها پایدار بماند. پس:
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
طنز شهریار: در بررسی مجموعه طنزهای استاد شهریار به همه گونه صور اندیشه ای طنز برمی خوریم. طنز استاد شهریار دو بخش نظم و نثر است. نظم، بخش مهم طنز ایشان است. در این حوزه وی از سرآمدان و چهره های برجسته معاصر است و به راستی استاد، توانمندی خود را به اثبات رسانده و پایگاه ارزشمندی در حوزه طنز به خود اختصاص داده است. استاد شهریار بنا به سنت طنزپردازان معاصر ایرانی که در اشعار طنز خود نام مستعار برمی گزینند، نام مستعار «قراضه» را برگزید و غزلی هم به همین نام سرود اما تخلص «قراضه» را جز در یک شعر، در جایی دیگر به کار نبرده است. طنزهای شهریار انتقادی، سیاسی، تلخ و گزش آلود گاهی لطیف و شیرین بوده است و در آثاری هم به طور پراکنده، ابیاتی را آورده که از حافظ پیروی کرده. طنز انتقادی شهریار یکی از اقسام مهم شعری اوست. شهریار مانند بسیاری دیگر از طنزسرایان امروز ستم های رفته بر ایران و مردمش را در جامه طنز انتقادی به زیر سؤال برده و در عین حال، دردش را نیز گفته است.
● مهمترین منظومه استاد
بی گمان آنچه این ترک پارسی گوی را بر اریکه شهریاری شعر ایران نشانده است، تنها سروده های فارسی او نیست بلکه سهم منظومه «حیدربابا» نیز در اعتلای نام و آوازه شهریار اگر بیش از سروده های دیگر او نباشد، بی هیچ گفت وگو، کمتر نیست. این حیدربابا بود که طنین آوازه او را تا دورترین آفاق گسترد و منزلتی اینسان بلند و بی مانند برای او فراهم آورد.
اگر شهریار نخستین سال های عمرش را در دامن حیدربابا نگذرانده بود، نه تنها به خلق منظومه بلند حیدربابا توفیق نمی یافت، بلکه بسیاری از سروده های فارسی او نیز هرگز سروده نمی شد و یا از لطافت و دلنشینی بهره چندانی نمی یافت. از این رو برای شناخت شعر شهریار باید منظومه حیدربابا مورد تامل قرار گیرد.
او، شب را چنان بدیع و سرشار از سکوت و ستاره و ماه و مهتاب دیده است که تنها در روستا می توان دید. کوه و دشت و بهار و خزان و زمستان نیز دستمایه ذهن او برای خلق آثار گرانسنگ و ماندنی قرار گرفته است. شهریار بدینسان نخستین جام های الهام را از چشمه ساران حیدربابا نوشیده است؛ همان چشمه سارانی که او جریان زلال را به دعا می خواهد:
اوزون گولسون، بولاخلارین آغلاسین (رویت خندان باد و چشمه سارانت گریان).
سرانجام استاد شهریار در روز یکشنبه ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۷ در سن ۸۳سالگی در پی یک بیماری مزمن ریوی در بیمارستان مهر تهران دعوت حق را لبیک گفت. پیکر نحیف استاد سید محمدحسین شهریار بهجت تبریزی در سرزمین سرخاب تبریز همان طوری که خودش خواسته بود، در مقبره الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاک سپرده شد.
شهر تبریز فرزند شاعرش را در آغوش کشید.
 

 

لیلا سبزه علی
روزنامه همشهری

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:14 ب.ظ

درودبرشما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد